درسهایی از قرآن

درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن
درسهایی از قرآن

درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن

درسهایی از قرآن با موضوع مقایسه داشته‌ها و نداشته‌ها در زندگی


مقایسه داشته‌ها و نداشته‌ها در زندگی
تاریخ پخش: 09/09/96
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در خدمت برادران و خواهرانی از بهزیستی هستیم به مناسبت روز جهانی معلولین، در این چند ده سالی که صحبت کردیم دو سه بار دیگر هم این بحث شده است. هر چند سالی یکبار در این مورد صحبت شده است. امروز ما هم می‌خواهیم صحبت کنیم. اصولاً من بحث را یک مقدار توسعه می‌دهم ولو مخاطب شما هستید ولی به درد همه افراد می‌خورد. ممکن است کسی معلول نباشد اما اشکالی در ذهنش باشد که مثلاً چرا من زشت هستم؟ معلول نیستم، سالم هستم اما چرا مثل فلانی خوشگل نیستم که زود برایم خواستگار بیاید. چرا من شاگرد اول نشدم؟ چرا مثل فلانی نشدم؟ این کار به معلولین هم ندارد. باقی هم که معلول نیستند از این حرف‌ها می‌زنند. جواب من این جمله است که یک نیم دایره را فرض کنید [پای تخته می‌روند...]
1- داشته‌ها مهم نیست، هدف‌ها مهم است
یکی آن بالاست، رهبر و رئیس جمهور و وکیل و وزیر و سفیر است. تاجر است، آدم کاسب است، یکی استاد دانشگاه است، یک دانشجو معمولی است. یکی امکانات دارد آن بالاست، یکی وسط است و یکی هم پایین است. مهم نیست چه کسی کجا قرار گرفته است. مهم این است که حرکتش درست باشد. در هر شرایطی که هست صاف حرکت کند. صاف اینجا بیاید و از اینجا هم صاف اینجا برود. یعنی هدف را گم نکند. این یک هدف است و این هم یک هدف است. «کتاب الله و عترتی» این پایین است، اگر باز صاف حرکت کند، این زاویه قائمه است. اینجا باشد باز اگر صاف حرکت کند، از هرجای نیم دایره اگر هدف را گم نکند، حرکت را کج نکند زاویه قائمه است. این یک جواب کلی است.
داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید  
یک کسی یک تومان دارد. یک کسی یک میلیون دارد. برای مناسبت سیل و زلزله و خطری یک تومان را می‌دهد، او هم یک میلیون می‌دهد. اجر هردو یکی است. چرا؟ برای اینکه این هرچه داشت را داد. یک روایت داریم خداوند نگاه نمی‌کند چه کسی چقدر داد؟ نگاه می‌کند اینکه داد نسبت به سرمایه‌اش چقدر است. مثلاً اگر ده تومان دارد، یک تومانش را داد، یک دهم داده است. اگر ده میلیارد دارد یک میلیارد داد، یک دهم دارد. ثواب کسی که یک تومان می‌دهد با ثواب کسی که یک میلیارد می‌دهد یکسان است. چرا؟ برای اینکه گرچه یک میلیارد زیاد است و یک تومان کم است اما این یک دهم داده است. یک تومان نسبت به سرمایه‌اش یک دهم بود، این هم ده میلیارد نسبت به سرمایه‌اش یک دهم است.
اگر یک بچه کوچک یک قاشق چایخوری را دست بگیرد، برایش کف می‌زنید. اگر یک بچه کوچک پنج متر راه رفت برایش کف می‌زنی. چون این نسبت به طاقتش بیش از این نبوده است. جمله عربی‌اش را هم بگویم. در مناجات داریم «یا من» ای کسی که «یا من‏ سوّى‏ التّوفیق بین الضعیف و القوى‏» یعنی خدایا آن آدم قوی با آدم ضعیف هردو یکسان می‌توانند رشد کنند. لذا با این نگاه انسان نباید احساس کند چرا من قرائتی شدم؟ چطور می‌شود من بوعلی سینا شوم؟ می‌خواهی چه کنی؟ می‌خواهی نابغه دهر شوی؟ بوعلی سینا دو ساعت کتابخانه می‌رفت. بنده هم دو ساعت کتابخانه می‌روم. بوعلی سینا تیزهوش است، بیست تا مطلب یاد می‌گیرد. من عادی    هستم دو تا مطلب یاد می‌گیرم. بعد از دو ساعت که از کتابخانه آمدیم ثواب کدامیک بیشتر است؟ [حضار پاسخ می‌دهند] مساوی است. چون او دو ساعت زحمت کشیده و من هم دو ساعت زحمت کشیدم. بوعلی سینا تیزهوش بوده است. این بی عدالتی نیست. بی عدالتی این است که ما هوش کم بدهیم، شما هم کمک کنید. هوش کم به کسی بدهیم ولی توقع ما از او بالا باشد. این بی عدالتی است.
یک کسی یک مبلغی دارد، پول یک عدد نان است. یک نان می خرد و می‌خورد و هیچ ضامن گرسنه‌ها هم نیست. چون این به اندازه خودش پول داشته است. اما اگر کسی به اندازه صد نفر پول دارد، یک نان برای خودش، باید نود و نه گرسنه را هم سیر کند. در ساعت چه عقربک بزرگ‌ها و چه عقربک کوچک‌ها هرکدام حرکتشان درست باشد ساعت خوبی است. کسی نگاه نمی‌کند به قد عقربک، نگاه به دقت ساعت می‌کند. این ساعت دقیق است، چه عقربک ریز باشد چه درشت باشد. اگر حرکت مستقیم باشد، کج نرویم. حرکت مستقیم باشد و هدف را هم گم نکنیم، انسان نباید احساس کند چرا فلانی به این مقام رسید و فلانی به این مقام نرسید. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)

2- حمایت قرآن از نابینایان
در قرآن یک سوره داریم به نام عبس و تولی، فکر می‌کنم شنیده باشید. یک مرد نابینایی وارد جلسه شد. چشم‌هایش نمی‌دید. همینطور که عصا می‌زد می‌گفت: یا محمد! محمد قرآن یادم بده! نمی‌دانست در جلسه چه کسانی هستند و پیغمبر چه می‌کند. حضرت داشت با سران قریش صحبت می‌کرد. که این نابینا آمده یا محمد و یا محمد می‌گوید و جلسه را به هم می‌زند. عبوس کرد! یک سوره نازل شد به نام سوره «عَبَس». «عَبَسَ‏ وَ تَوَلَّى» (عبس/1) عبوس کرد؟ اخم کرد؟ «أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‏» (عبس/2) یک آدم اعمی که آمد، تو نسبت به او عبوس کردی؟ سؤال من این است که آدم اعمی وقتی بخندی نمی‌بیند. چشم من بسته است. شما عبوس کنی نمی‌فهمم. بخندی، نمی‌بینم. نمی‌گوید: چون او فهمید و به او برخورد کار تو بد است. می‌گوید: اصل عبوس کردن تو بد است. می‌گوید: اصل عبوس کردن تو بد است. چه بفهمند و چه نفهمند. ما فکر می‌کنیم اِ پلیس فهمید؟ ای وای! نفهمید؟ الحمدلله برویم. یا دلمان خوش است، اگر فهمید می‌گوییم: کار بدی کردیم. اگر نفهمید می‌گوییم: کار خوبی کردیم. جیم شدیم. عبوس کردن برای آدم نابینا کار غلطی است. چه نابینا عبوس کننده را ببیند. چه نبیند! «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى» آنکه وضع مالی‌اش خوب است، «فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى» (عبس/5 و6) تو متصدی پولدارها می‌شوی که آنها را هدایت کنی؟ «وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى‏» (عبس/8) آن کسی که با زحمت آمده است، «وَ هُوَ یَخْشى» (عبس/9) تقوای الهی دارد، «فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى» (عبس/10) حدود ده آیه از قرآن عبوس کننده را به رگبار می‌بندد. تو حق عبوس کردن نداری. این وظیفه مردم است.
3- جابربن عبدالله انصاری، نابینای کربلا
ما باید فشاری که به هر دلیل طبیعی، وراثتی، ارثی، بهداشتی، به یک مناسبتی انسان گرفتار شده است. این عوالم را باید به نحوی جبران کنیم. دلمان خوش باشد که از کمالات نمی‌توانیم عقب بمانیم. همین چند روز پیش که اربعین بود، پرچمدار اربعین یک آدم نابینا به نام جابربن عبدالله انصاری بود. پنج مشکل داشت. 1- خیلی پیر بود. چون کسی بود که پیغمبر را درک کرده بود. امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر را درک کرده بود. پیغمبر هم گفت: تو اینقدر عمر می‌کنی که نوه پنجم مرا می‌بینی، سلام مرا به او برسان. پس پیر پیر بود. 2- نابینا بود. 3- خفقان هم بود.  وقتی امام حسین را کربلا کشتند کسی جرأت نمی‌کرد حرف بزند. اصلاً جرأت نمی‌کردند سمت کربلا  بروم یک سلام به امام حسین بدهم. ایشان چون اصحاب پیغمبر بود، یک راهنما با خودش برداشت و به زیارت آمد. نابینا بود، پیر بود، در زمان خفقان و ترس بود. اما کاری کرد کارستان! الآن این اربعینی که هست با این عظمت، پرچمدارش جابربن عبدالله انصاری است. اینطور نیست اگر کسی پیر بود و خفقان بود و نابینا بود، نقش نداشته باشد. ما مرجع تقلید داشتیم نابینا بوده است. مرجع تقلید بالاترین مقام علمی حوزه است. خدا آیت الله العظمی آ سید عبدالهادی شیرازی را رحمت کند. مرجع خیلی قوی بود و از مراجع درجه یک بود. ما بسیار آدم‌هایی را داریم که نابینا هستند ولی قرآن را حفظ هستند. بسیار داریم آدم‌هایی که امکاناتشان کم است اما نقش آفرین هستند. البته خوب طول می‌کشد ولی در عوض اجرش بیشتر است. من بینا وقتی می‌خواهم وضو بگیرم، پنج دقیقه وضو می‌گیرم. بنده خدایی که می‌خواهد وضو بگیرد تا برود و برگردد بیست دقیقه و نیم ساعت طول می‌کشد. آنوقت حالا اگر من وضو گرفتم پنج دقیقه شد، او هم وضو گرفت نیم ساعت شد، اجر ما یکسان است؟ من پنج دقیقه عمر صرف کردم و او نیم ساعت وقت صرف کرد. زمان بیشتری، زجر بیشتری...
اگر کسی تشنه است، شما یک لیوان آب خریدی با یک تومان آب سیرش کردی. یکی دیگر هست می‌گوید: نه، من آب را یک تومان نمی‌فروشم. من آب را فلان مبلغ گران می‌فروشم. این تشنه است، مبلغ گران می‌دهی و آب را می‌دهی و دومی هم سیر می‌شود. اجر اینها یکی نیست. یکی یک لیوان را یک تومان خریده و یکی لیوان را خیلی گران‌تر خریده است.

4- عدل خداوند در تلخی‌ها و شیرینی‌های زندگی
خداوند عادل است. گاهی کنار یک تلخی‌هایی شیرینی‌هایی هم هست. مثلاً می‌بینی صدا ندارد، ولی حافظه‌اش خوب است. یک کسی خیلی خوش صدا است، حافظه‌اش قوی نیست. یک کسی زیباست ولی عمرش طولانی نیست. یک کسی زشت است اما سی سال ازآن خوشگل عمرش بیشتر است. در نهج‌البلاغه حضرت علی می‌فرماید: «قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِیلَ فَاقَتِهَا» (نهج‏البلاغه، خطبه 91) خداوند گوشت و استخوان را با هم قاطی کرده است. یکی قدش بلند است، «مَادُّ الْقَامَهِ قَصِیرُ الْهمه» (نهج‏البلاغه، خطبه 234) اما همتش کوتاه است. «طَلِیقُ اللِّسَانِ حَدِیدُ الْجَنَانِ» (نهج‏البلاغه، خطبه 234) بیانش روان است اما قلبش سنگ است. ما اگر تلخی‌ها را می‌بینیم این ساعت را تحلیل کنیم. باید صبر کنیم تا آخر خط... چرا به ما گفتند: قیامت ثواب است؟ چرا در دنیا ثواب نمی‌دهند؟ برای اینکه ما نمی‌دانیم این کار تا کجا بیخ پیدا می‌کند. باید صبر کنیم عمر دنیا تمام شود و بعد به حساب برسید. مثلاً علامه امینی یک کتاب بسیار مهمی در الغدیر نوشته است. الآن مزدش بدهی؟ نه. الآن مزدش بدهی ظلم است. باید صبر کنیم این کتاب چند قرن کتاب است. در این چند قرن چه آدم‌هایی مراجعه می‌کنند و چه رهنمودهایی از این کتاب می‌گیرند و تا آخر عمر دنیا باید دید برکت عمر این کتاب تا چقدر است. دنیا که تمام شد، بگوییم: بیا، چنین شد. چنین شد. جمع حساب شما این می‌شود. نمی‌شود گفت: بله یک کتاب نوشته و یک پولی بدهید. زود نباید قضاوت کرد. یک کسی که هروئین تولید کرده می‌شود گرفت سیلی زد؟ یعنی الآن اگر شما صدام را بگیری با یک گلوله بس می‌کنی؟ نه، باید صبر کنیم که آخر عمر دنیا ببینیم این صدام چند نفر را کشت؟ چقدر جنایت کرد؟ یعنی باید مزد در قیامت باشد که عمر دنیا تمام شود بعد بگوییم: ایشان در این چند قرن این هروئین را ساخت. اینقدر جوان‌ها را نابود کرد. این دارو را که ساخت، اینقدر مریض‌ها را خوب کرد. با این کتابی که نوشت اینقدر آدم‌ها را هدایت کرد. تا آخر عمر دنیا باید صبر کنیم ببینیم بیخش کجاست؟ صرف اینکه یک کسی سه شنبه صبح یک کاری می‌کند، نمی‌شود چهارشنبه صبح مزدش داد. بله موضوع اداری و کارگری و کمکی می‌شود. یک امدادی شود و از کمیته امداد و بهزیستی و بنیاد پانزده خرداد، خدمات لحظه‌ای می‌شود کرد، اما واقعاً اجر این کار چقدر است.
بچه‌ها در کوچه توپ بازی می‌کنند. توپشان خانه همسایه می‌افتد. می‌آید در می‌زند حاج آقا! ببخشید. داشتیم بازی می‌کردیم توپ ما در خانه شما افتاد. توپ را بده. حالا شما که توپ را می‌دهی فقط گوشش را می‌پیچانی، می‌گویی: بد کردی؟ می‌گویی: نه، صبر کن! شما فهمیدی چه کردی یا نه؟ توپت را که انداختی خورد به شیشه. شیشه شکست پای شیشه دختر من خوابیده بود. شیشه روی صورتش ریخت. صورت بچه من خونی شد. او را بیمارستان بردیم و چند تا بخیه خورد. باید صبر کنی ببینیم این توپی که انداختی تا کجا چه آثاری دارد؟ الآن یک کسی اینجا آمد برق را خاموش کرد. یک سیلی بس است؟ باید صبر کنیم وقتی ایشان برق را خاموش کرد، نگه دارید تا برق‌ها روشن شود ببینیم وقتی برق‌ها خاموش بود چه حادثه‌ای رخ داد؟ در این خاموشی سه نفر از پله افتادند. آتش قلیان یک یک قالی را سوزاند. کفش ها جابه جا شد، بچه‌ها ترسیدند. شیرینی‌ها را حیف و میل کردند. ممکن است یک کار کوچک کرده و برق را خاموش کرده باشد. اما در این خاموشی چه حوادثی رخ داد. اگر خواسته باشیم مزدش را بدهیم باید صبر کنیم تا آخر روشنایی ببینیم این جمعاً چقدر شد؟ و لذا در دنیا نمی‌شود جزا داد.

5- عدل خداوند در کیفر و پاداش
الآن اگر پیغمبر وارد اینجا شود. شما در دنیا چه به او می‌دهید؟ در دنیا پیغمبر وارد شد. صبحانه عسل، کله‌پاچه، دیگر چه؟ ظهر میوه می‌دهیم. دیگر چه؟ کباب، فرش ابریشمی، هواپیمای شخصی، استخر، اینها مزد پیغمبر است؟ اینها گیر یک آدم قمارباز هم می‌آید. صدام را گرفتی. چه کار می‌کنی؟ فوقش یک گلوله در سرش می‌زنی. این گلوله برای یکی از گلوله‌هایی است که در کله ایرانی‌ها زده است. هزاران جوان را نابود کرد. باید صبر کنیم ببینیم این جنایت صدام تا آخر خط باید برویم بعد ببینیم چه شد. هم خدمات پیغمبر را باید تا آخر حساب کرد هم جنایت صدام‌ها را باید تا آخر حساب کرد. عجله نکنید. در قرآن خیلی آیه داریم که انسان‌ها زود عجله می‌کنند. دعا می‌کند بعد می‌گوید: چرا مستجاب نشد؟ خود همین که تو با خدا حرف می‌زنی یک ارزش است. هرکس در استخر شیرجه برود، شیرجه می‌رود که لنگه کفش بیرون بیاورد؟ خود شیرجه کیف دارد ولو از استخر چیزی بیرون نیاورد. خود شیرجه یک لذتی است. این گفتگوی انسان با خدا... خدایا، آدم با خدا حرف می‌زند. همین که با مبدأ هستی صحبت می‌کند، اصولی را باید بدانیم.
1- خدا نیاز به ما ندارد. 2- دوستمان هم دارد. 3- اگر یک چیزی را می‌گیرد در عوض یک چیزی را می‌دهد. عرض کردم اگر الآن از من بپرسند، حافظ قرآن در نابیناها بیشتر است یا در چشم دارها؟ من شک دارم جواب بدهم. خیلی آدم داریم از نظر چشم مشکل دارند. ولی حافظ قرآن هستند. یک چیزی می‌گیرد و یک چیزی می‌دهد. زود قضاوت نکنیم. اینجا مسئولیت مردم مهم است. این ضعف‌ها را با محبت جبران کند. من خودم هم باید اقرار به تقصیر کنم. اقرار کنم که من هم سهم خودم را انجام ندادم. مردم باید با محبت این چاله را پر کنند. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)

6- عدل خداوند، بر اساس حکمت الهی
سؤال: آیا خدا نمی‌توانست؟ چرا اینطور شد. می‌گوییم: دو شاخ تلفن را به برق زد، سوخت. می‌گوید: خوب نمی‌دانستم. حوادث کار به علم ما ندارد. شما دستت را به سیم برق می‌زنی و برق تو را می‌گیرد. چه بدانی این سیم برق دارد چه ندانی. یعنی اینطور نیست که سیم برق بگوید: چون ایشان نمی‌داند کاری نداشته باشید، اگر می‌داند او را بکشید. نه! عوامل منتظر علم ما نیست.
سؤال: آیا خدا نمی‌تواند این مشکل را حل کند؟چرا. پس چرا نمی‌کند؟ اگر خواسته باشد مشکلاتی که ما به وجود می‌آوریم را حل کند اصلاً نظام بند نمی‌شود. چطور؟ من یک سنگ برمی‌دارم روی پیشانی شما می‌گذارم، با این ضرب و فشار سنگ استخوان شما می‌شکند. سؤال: خدایا ما این سنگ را زدیم. اما این سنگ نزدیک پیشانی پنبه شود که درد نگیرد. یا پیشانی من قبل از اینکه سنگ بخورد، چدن شود. یا سنگ بگویید... پنبه شود یا پیشانی چدن شود. بله خدا می‌تواند. ولی معنایش این نیست که هرکس هر کاری خواست بکند و هی دامن خدا را بگیریم. بنا نیست خدا غلط‌های ما را جبران کند. یک بچه مدرسه‌ای در امتحان جغرافیایی چرت و پرت گفت. مثلاً گفتند: کوه هیمالیا؟ گفت: سبزوار است. اِ... گفتند: اقیانوس اطلس، گفت: مراغه. آمد بیرون دید غلط جواب داده است. رفت در اتاق و گفت: خدایا کوه هیمالیا را سبزوار بگذار. اقیانوس اطلس را هم بگذار مراغه. مادرش گفت: چه می‌گویی؟ گفت: من غلط کردم می‌گویم: خدایا بیا درستش کن. بنا نیست که هرکسی دست به هر خلافی می‌زند خدا بیاید این محاسبات را به هم بزند. من سنگ بزنم. خدا که می‌داند سنگ کله شما را می‌شکند سنگ را پنبه کند یا پیشانی شما را چدن کند. بنا نیست اینطور شود. کارهای خدا حکیمانه است. فرمولش را باید پیدا کرد.
داریم اگر کسی در خانه بنشیند دعا کند، دعایش مستجاب نمی‌شود. «اللهم ارزقنا» خدایا رزق مرا زیاد کن. به دعا که نیست باید بلند شوی راه بیافتی و دعا هم بکنی. معنایش این نیست که ما کوتاهی کنیم و بعد به خدا بگوییم: تو درست کن. باید درس بخوانیم و به خدا بگوییم: خدایا من مطالعه کردم، اما تو هم کمک کن حرف‌ها سر امتحان یادم نرود. دعا در کنار کار است نه به جای کار. چنگال کنار قاشق است نه به جای قاشق! این مسأله‌ای است که باید در جریان باشیم.   
احساس رشدی که آدم در مشکلات می‌کند. گاهی وقت‌ها یک چیزی تلخ است اما در همین تلخی‌ها شیرینی است. مثلاً لیموترش، ترش است. اما لیموترش یک چیزی دارد که لیموشیرین ندارد. لیموشیرین مدت‌ها در یخچال می‌ماند. اما لیموشیرین که بریدی بعد از چند لحظه تلخ می‌شود. یکی آبدار و شیرین است اما تلخ می‌شود. یکی کوچک است و کم آب است، ولی در عوض سالها می‌ماند. خدا یک چیزی را به کسی می‌دهد، یک چیزی را از او می‌گیرد. چشم ما حفاظت دارد. چرا؟ برای اینکه در بدن ما هیچ عضوی مثل چشم ضعیف نیست. چون اینطور است حکمت خدا اقتضا می‌کند که حالا که چشمت ضعیف است، پنج شش رقم محافظ برایش گذاشته است. اول محافظ این است که چشم را در گودی گذاشته است که اگر [با بیان حرکت] دست هم بهش بخورد، خراب نمی‌شود. اگر چشم مثل بینی بیرون بود، با یک مختصر معاینه کور می‌شدیم. چشم ما ضعیف است ته کوچه در بن بست گذاشته است. 2- اشک را هم شور قرار داده است. چون چشم ما از پی است. پی باید با آب نمک قاطی شود، اگر با آب نمک قاطی نباشد، خراب می‌شود. پس اشک ما شور است. 3- لب چشم مژه گذاشته است. 4- بالای مژه پلک گذاشته است. هیچ عضو ما پلک ندارد. بالای چشم ما پلک گذاشته است. بالای پلک ابرو گذاشته است که این ابروی مشکلی وقتی خورشید به چشم ما می‌تابد این ابرو سایبان است. اگر این سایبان نباشد نور خورشید چشم را اذیت می‌کند. خطوط پیشانی را نگاه کنید. خطوط پیشانی را از این طرف جدول بندی کرده است. که وقتی آدم کار می‌کند و عرق می‌کند عرق‌هایش از این طرف بیاید. از بغل گوشش جاری شود. هیچکس در حال عرق، عرق‌‌هایش در چشمش نمی‌ریزد. یعنی پوست پیشانی طوری طراحی می‌شود که عرق‌ها را به شرق و غرب هدایت می‌کند. نه به شمال و جنوب. حالا که چشم نازک است
یک ویژگی‌هایی خدا برای آن قرار داده است. «جَزاءً وِفاقاً» (انبیاء/26) گاهی وقت‌ها یک جزای وفاق است. یک کسی یک ماهی به کسی می‌دهد. چقدر ثواب دارد. در حدی که غذای یک نفر را داد خورد. یک نفر ماهی نمی‌دهد، ماهی‌گیری یاد کسی می‌دهد. ماهی گیری ثوابش خیلی بیشتر است. چون دیگر با شغلش می‌تواند ماهی‌گیری کند. بعضی نه از این بالاتر، توربافی یادش می‌دهد که تور ماهی‌گیری را ببافی. ماهی بدهی خدمت است. تور بدهیم خدمت است. توربافی بدهیم خدمت است منتهی هر خدمتی یک اندازه‌ای دارد. ولی به ما گفته: اگر لیمو ترشی گیرت آمد، دور نیاندازی بگویی: ترش است. از همان لیموترش لیموناد درست کن.

7- بهره‌گیری از شرایط سخت و سنگین
می‌شود از شرایط خاص استفاده خاص کرد. امام را به ترکیه تبعید کردند. آقازاده‌شان آیت الله حاج آقا مصطفی می‌گفت. می‌گفت: امام که در ترکیه بود. قبل از آنکه عراق برود و بعد به ایران بیاید. امام بلند شد پرده را کشید که نور درون اتاق بیاید. مسئول دولت آنجا گفت:به ما گفتند: پرده را نکشید. اگر نور می‌خواهید لامپ را روشن کنید. از نور خورشید استفاده نکنید. امام در اتاق تاریک برق را روشن کرد و از هوای خورشید نتوانست استفاده کند. ولی همین امام یک دوره فقه نوشت. یک دوره فقه یک سال در اتاق بی نور نوشت. این مسأله مهمی است که انسان در هر شرایطی چه تبعید شود... ما کتاب‌هایی داریم افراد در زندان نوشتند. کتاب‌های خیلی خوبی هم شده است.
خدا آیت الله رفسنجانی را رحمت کند. ایشان مدتی، چند سالی در زندان بود. هیچ کتابی را حق نداشت مطالعه کند جز قرآن. یک قرآن گرفته بود. خانواده‌اش که به دیدنش می‌رفت دفتر برایش می‌برد. یکی یکی آیات قرآن را نگاه می‌کرد، هرچه از این آیه می‌فهمید را می‌نوشت. خانمش هفته دیگر که می‌رفت، کتاب پر شده را می‌برد و یک دفتر جدید می‌آورد. سالها به این گذشت که ایشان دانه دانه آیات قرآن را مطالعه کرد و دقت کرد و بعد که جمهوری اسلامی شد، این دفترها را حوزه علمیه قم بردند. دوستان فاضلی دور هم جمع شدند و این را تکمیل کردند به نام تفسیر راهنما. بیست جلد کتاب تفسیر راهنما را آقای رفسنجانی در زندان نوشت. اگر کسی اهل کار باشد. شرایط برایش فرق ندارد. هرچه تلخ باشد، البته سخت است ولی اجرش هم بیشتر است. انسان نباید بگوید: من دیگر به جایی نمی‌رسم. دیگر به درد نمی‌خورم! یأس نیست.
گاهی هم انسان یک چیزهایی می‌بیند می‌گوید: خوب شد ما نداشتیم. یک روز من برای نسل نویی که مشکل چشم داشتند، رفتم صحبت کنم. گفتم: حالا شما بلند شوید صحبت کنید، من که خیلی حرف زدم. بعضی از اینها بلند شدند یک حرف‌هایی زدند خیلی قشنگ بود. یکی گفت: درست است من چشم ندارم اما در عوض خوشحال هستم که همه مردم را با یک چشم می‌بینم. افرادی چشمشان سالم است ولی هرکسی را با یک نگاهی می‌بینند. من چشم ندارم ولی در عوض با همین نداشت چشم مردم را با یک چشم می‌بینم. دیگری می‌گفت: من زبان ندارم ولی در عوض از گناهان زبان هم دور هستیم. گاهی آدم نمی‌داند داشته باشد بهتر است... امام سجاد مریض می‌شد می‌گفت: خدایا من الآن مریض هستم. واقعاً سلامتی برای من سبب رشد است یا بیماری من؟ گاهی وقت‌ها انسان یک چیزی را ندارد. گاهی وقت‌ها یک کسی متلک به آدم می‌‌گوید. این متلک سبب رشد است. متلک است ولی سبب رشد است. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
چند وقت قبل یک بنده خدایی که زمانی استاندار بود، ستاد نماز نزد من آمد. گفت: شما آخوندها در ساخت و ساز چه قوانینی دارید؟ ما از شما آخوندها شنیدیم که مستراح رو به قبله نباشد. پشت به قبله نباشد. خوب اسلام فقط برای مستراح دستور دارد که رو به قبله نباشد؟ برای اتاق پذیرایی چه حدیثی داریم؟ برای آشپزخانه چند متر؟ سقف اتاق تا کف اتاق چقدر فاصله داشته باشد؟ نوع مصالح ساختمان چطور؟ نقشه ساختمان و جهت چطور؟ هواگیر چطور؟ نورگیر چطور؟ یک کتابی هست بخوانم ببینم ساختمان در اسلام چیست؟ من نداشتم ولی دیدم سؤال خوبی است و چرا کار نکردم؟ چند ماهی کمر بستیم و در مورد ساخت و ساز یک کتابی نوشتیم. دادیم دانشگاه هم نوشته کتاب معماری، شاید هم کتاب درسی شود. ببینید گاهی وقت‌ها یک متلک است، می‌گوید: شما آخوندها برای ساخت و ساز چیزی ندارید. حال آنکه یک سوم پول مملکت خرج بنایی می‌شود. یک سوم، حدود یک میلیون مهندس داریم. ششصد هزار نظام مهندسی که مسئول کار هستند. سیصد چهارصد هزار دانشجوی مهندسی داریم. سیصد چهارصد هزار دانشجو حدود ششصد هزار مهندس، یک میلیون نیروی علمی داریم، یک سوم پول مملکت هم دست این است. دست بنایی است. ولی کتاب نداریم. علی ای حال، می‌گویند: اگر لیموترش دستت رسید نگو ترش است. لیموناد درست کن. مقایسه کنیم با اینکه اگر این تلخی طور دیگری بود چه می‌شد؟
یک کسی داشت می‌رفت یک کلاغی در هوا می‌پرید. آشغال‌های درون کلاغ روی سر این آقا ریخت. این سر و صورتش خراب شد. ناراحت شد. آمد گفت: اَه...گفت: الحمدلله! گفتند: چرا الحمدلله می‌گویی؟ گفت: اگر گاوها می‌پریدند چه می‌کردیم؟ گاهی شما در خیابان می‌روی ماشین به نرده می‌خورد. حالت گرفته می‌شود. بعد پایین می‌آیی می‌بینی اوه اوه! بغلت یک دره است. می‌گویی: الحمدلله! خوب شد به نرده خوردم و به دره گرفتار نشدم. گاهی وقت‌ها یک تلخی جلوی یک تلخی دیگر را می‌گیرد. یک گرفتن‌ها جلوی یک مسئولیت‌ها را می‌گیرد. در محاسبه نباید عجله کنید.
خدا انشاءالله به همه شما سلامتی بدهد، توفیق بدهد. هم مسئولین دولتی، هم مردم، اخلاق اجتماعی، همه باید طوری باشد که ضعف‌های درون خودمان را با محبت و عواطف و تحصیل و کمک اینها را جبران کنیم.   
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد