مایه بصیرت در زندگی
تاریخ پخش: 12/04/93
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، اللهم صل علی محمد و آل محمد.
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
دربارهی اهمیت ماه رمضان بحث بود که «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» (بقره/185) عظمت ماه رمضان به قرآن است. داشتیم راجع به قرآن شناسی جملاتی را میگفتیم. سی دلیل من اینجا نوشته ام، چند موردش را در جلسات قبل گفتیم. که قرآن نور ما است. شفای ما است. اختلافاتمان را حل میکند. شفیع ما است. عزت ما است. مایهی وحدت ما است. اینها را گفتیم. حالا امشب چه میخواهم بگویم؟ قرآن وسیلهی بصیرت ما است. کسی اگر قرآنی باشد، گول نمیخورد. در آیاتی داریم، قرآن میفرماید که من وسیلهی بصیرت شما هستم. بشنوید.
1- شناخت دامهای دشمنان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. «قَدْ جَاءَکُم بَصَائِرُ مِن رَّبِّکُمْ» (انعام/104) «بَصَائِرُ مِن رَّبِّکُمْ» بصائر جمع بصیرت، بصیرت یعنی بینش، حکمت. کسی اگر آدم قرآنی باشد، حواسش جمع است. مثلاً گول گریه را نمیخورد. چون قرآنی است. آدم قرآنی میگوید که برادران یوسف، یوسف را در چاه انداختند، آمدند و زار زار گریه کردند که گرگ او را خورده است. این قصه چه میگوید؟ تاریخ میگوید؟ میگوید: نه! ممکن است گریهی قلابی هم داشته باشیم، گول این گریه را نخور! بصائر جمع بصیرت! چشمت را باز کن.
دوم! گول مسجد را هم نخور. قرآن راجع به مسجد قلابی یک آیه دارد. « وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا» (توبه/107) «مَسْجِدًا ضِرَارًا» قرآن میگوید مسجد ساخته است، منافقین در مدینه مسجد ساختند ولی هدفشان نماز نبود، هدفشان «ضِرَارًا» این بود که به مسلمانان ضرر بزنند. مسلمانها را دو تکه کنند. تفرقه بیاندازند. «وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللَّـهَ» کمینگاه باشند برای دشمنان خارجی! گول مسجد را هم نخور. دیگر چه؟
سوم! گول قسم را هم نخور. بعضیها قسم میخورند، ولی نااهل هستند. «اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّـهِ» (مجادلة/16) «جُنَّةً» یعنی سپر! «اتَّخَذُوا أَیْمَانَ» «أَیْمَانَ» یعنی «یمین» یعنی قسم! قسم میخورد، اما پشت قسم کمین میکند و نامردی میکند. قسم میخورد و آدم فکر میکند که راست میگوید. اما قسم دروغ هم داریم. ببینید به این بصیرت میگویند. گول گریه نخور، گول مسجد نخور، گول سوگند نخور، بصیرت!
گول سخنرانی را هم نخور! قرآن یک آیه دارد که بعضی که حرف میزنند، به قدری قشنگ حرف میزنند، که تو پیغمبر هم تعجب میکنی. خیلی قشنگ حرف زد. اما «وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ» (بقره/204) خیلی آدم نااهلی است. بشنوید. «وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا» (بقره/204) «یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ» یعنی حرف که میزند تو پیغمبر هم «یُعْجِبُکَ» تعجب میکنی. «وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ» از دشمنان سرسخت است، اما قشنگ حرف میزند. گول سخنرانی را نخورید. اینها همه بصیرت است.
گول شعار را هم نخورید. وقتی میخواستند یوسف را از نزد پدر ببرند، پدرشان گفت میترسم گرگ پاره اش کند، گفتند: چطور گرگ پاره اش کند؟ «وَنَحْنُ عُصْبَةٌ» (یوسف/14) ما یک جمعی از برادران با کم و زیادش صد و بیست کیلویی، آدمی که ده برادر قهرمان دارد، چطور میشود گرگ او را بخورد؟ «وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (یوسف/12) «لَهُ لَحَافِظُونَ» ما حفظش میکنیم. آیه دیگر هم داریم «وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ» (یوسف/11) «نَاصِح» یعنی خیرخواهش هستیم. «حافظ» یعنی حفظش میکنیم. ما هم خیرخواهش هستیم و هم حفظش میکنیم. نترس! یوسف را بده به ما تا برویم و بیرون از شهر ورزش کنیم. پس ببینید شعار دادند «حَافِظُونَ»، دروغ میگویند. «نَاصِحُونَ» دروغ میگویند. «وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً یَبْکُونَ» (یوسف/16) گریه میکنند، دروغ میگویند. «اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً» دروغ میگویند. چه میگویم؟ میگویم: قرآن گفته است من بصیرت هستم.
2- ملاک شناخت مدعیان ایمان
گاهی وقتها انسان خودش هم خودش را نمیشناسد. الان شما که اینجا نشسته اید و بنده که حرف میزنم آدم خوبی هستم؟ قرآن یک آیه دارد، گفته است خودت را با این آیه متر کن. با این آیه متر کن که آدم خوبی هستی یا نیستی؟ چندبار آمدم مشهد، چند بار رفتم عمره، نمیدانم فرض کنید که... اینها درست. اما متر آخر این است. قرآن میگوید هر کس میخواهد ببیند چطور آدمی است خودش را با این آیه مقایسه کند. «قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّـهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» (جمعه/6) «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» یعنی نباید از مرگ بترسید. چه کسی است که از مرگ نترسد؟ اگر الان یه برگه به من بدهند که آقای قرائتی! شما فردا شب نیستی! همین الان سخنرانی ام را قطع میکنم و شروع میکنم به گریه و توبه کردن. پیداست خودم هم به سخنرانی خودم اطمینان ندارم. هر کس فکر میکند که آدم خوبی است؛ باید از مرگ نترسد. بسم الله! چه کسی است که از مرگ نمیترسد؟ نمیگوید: «لا تخافون» نمیگوید از مرگ خوف نداشته باشد. میگوید: «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» اصلاً باید عاشق مرگ باشید. چون میروید پهلوی سلمان و ابوذر، میروید پهلوی حورالعین. میروید پهلوی کاخها و باغها و نهرها. هر کس از مرگ میترسد، پیداست که یک ریگی در کفشش است. قرآن بصائر است، یعنی قشنگ میگوید گول نخور! آدم گاهی خودش هم خودش را نمیشناسد. من ممکن است ده شب راجع به عدالت اجتماعی سخنرانی کنم. اما یک بزغاله... به من هم میگویند: معلم قرآن! مفسر قرآن! استاد! حجت الاسلام! همهی این لقبها را هم میگویم. اما حضرت عباسی من چطور آدمی هستم. میگوید: یک بزغاله بدهید به آقای قرائتی و بگویید تقسیم کن. کبابی هایش را برای خودش برمی دارد. پس من در تقسیم یک گوسفند ممکن است عادل نباشم. اما بیست جلسه راجع به عدالت سخنرانی کنم. آدم خودش هم گول خودش را میخورد.
یک آیه داریم روز قیامت جهنمیها میگویند: خدایا! ما را به دنیا برگردان «نَعْمَلْ صَالِحًا» عربیهایی که میخوانم قرآن است. «نَعْمَلْ صَالِحًا» یعنی برگردان عمل صالح انجام بدهیم. «نَعْمَلْ صَالِحًا غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ» (فاطر/37) غیر از آن کارهایی صالحی که انجام میدادیم. علامه در تفسیر میفرماید. علامه طباطبایی(ره) که این «غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ» اینجا چیست. همین مقدار کافی است که خدایا ما را برگردان به دنیا کار خوب انجام بدهیم. بس است دیگر! میگوید برگردان به دنیا کار خوب انجام بدهیم یک چیزی اضافه میگوید، میگوید: «غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ» غیر از آن خوبیهایی که انجام دادیم. علامه میگوید: معنایش این است. یعنی خدایا در دنیا کارهایی هم که میکردیم، خیال میکردیم کارهای خوب بود، فکر میکنیم سالی دو بار مشهد بیاییم. به مشهد آمدن اصرار داریم، برای ازدواج دخترمان مرتب طفره میرویم. حالا دهانش بوی شیر میدهد. حالا بگذار لیسانسش را بگیرد. من نامه دارم از دختر دانشجوی فوق لیسانس، به من نوشته بود خدا پدر و مادرم را لعنت کند. من خواستگارهای خوبی داشتم، سال اول دانشگاه و پیشدانشگاهی. مرتب پدر و مادرم گفتند: لیسانس بگیر! لیسانس بگیر! لیسانس گرفتم گفتند برو فوق لیسانس! حالا فوق لیسانس گرفتم دیگر خواستگارهایم کم شده اند، خدا پدر و مادرم را لعنت کند. نامه دست من رسیده است، چون من، در دانشگاه تهران نماز میخوانم.
دلش خوش است هر سال عمره میرود، حالا پسرش چه میکند؟ جوان است بگذار خوش باشند. بگذار ما عمره برویم، لبیک! اللهم لبیک! چه لبیکی؟ برو پسرت را داماد کن. ما گاهی وقتها، یا مثلاً میبینی عزاداری میکند، نماز صبحش قضا میشود. قمه میزند، سینه میزند، زنجیر میزند، نمازش پر از غلط است. ما باید خودمان را با قرآن خط کشی کنیم. قرآنی هستیم، قرآن که برای خواندن نیست. برای خواندن و فهمیدن، بالاتر از خواندن و فهمیدن به این است که خودمان عمل کنیم. خودمان را به قرآن عرضه کنیم. من آیاتی را که به آن عمل نکردم، نوشتم. گاهی میخوانم، از قرآن آیاتی را که عمل نکردم.
1- «یقتلون» دشمن را کشت. من که در جبهه کسی را نکشتم.
2- «یقتلون» در راه خدا شهید شد. شهید هم که نشدم.
3- «وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى» (نازعات/40) جلوی هوسش را گرفت. کی من جلوی هوسم را گرفتم.
4- «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظ» (آلعمران/134) عصبانی شد، خودش را نگه داشت. کی من عصبانی شدم، خودم را کنترل کردم.
5- «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِم» (حشر/9) از خودش کم کرد، به فقرا داد. کی من این کار را کردم؟ من اگر چیزی زیاد بیاید، به فقیرها میدهم.
6- «فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/2) در نمازش حضور قلب دارد. کی من در نمازم حضور قلب دارم؟
قرآن برای این است که بخوانیم، ببینیم به کدام آیه عمل کردیم، به کدام آیه عمل نکردیم؟ اصلاً قرآن برای این است. قرآن «بصائر» است، یعنی به شما بصیرت میدهد. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
3- داستانهای قرآن، عبرتآموز، نه سرگرم کننده
یکی از برکات قرآن این است که تاریخ حق است. تاریخهای دیگر را آدم نمیداند راست است یا دروغ. تاریخ صحیح، قرآن راجع به تاریخ میگوید: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» (کهف/13) «نَقُصُ» یعنی قصه میگوید. تاریخ میگوید. «نبأ» خبرهای مهم را به حق میگوید. خبرهای حقیقی! به قول شهید مطهری، داستان راستان. یعنی قصههای راست! خیلی از قصهها یافتنی نیست، بافتنی است. مینشیند یک چیزهایی میبافد. رمانهای ما خیلیهایش همینطور است. بیشترین فروش کتاب در دنیا کتاب قصه است. منتهی قصههای دیگران بافتنی است، قصههای ما یافتنی است. قصههای دیگر را میبافند که پولی بگیرند. قصههای دیگر عامل تخدیر است. ما را خواب میکند. قصههای قرآن بیدار باش است. وقتی قصهی یوسف را میگوید. یوسفی بود. جوانها همه شما یوسف هستید. حسود داشت، جوانها همه شما حسود دارید. او را بردند، همه شما را میبرند. به اسم بازی میبرند. حواست را جمع کن، تو را هم به اسم بازی میبرند. پرتش کردند، حواست جمع باشد، شما را هم پرت میکنند. شعار دادند، حافظ او هستیم. ناصحش هستیم، خیرخواهش هستیم. شما را به شعار میبرند. شبانه آمدند گریه کردند، یعنی صحنهسازی میکنند. اصلاً قصه این است، وگرنه یوسفی بود و او را بردند، خوب من چه خاکی بر سرم کنم. بود که بود! قصههای قرآن برای این است که من فتوکپیاش را روی خودم صادر کنم. خوب این برای او، ما چه؟ قصههای یوسف را که میگوید، در آخر میگوید: «وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ» (یوسف/22) جوانی که قصه یوسف را شنیدی، تو هم اگر مثل یوسف از امتحاناتی بیرون بیایی، آنچه به یوسف دادیم، به تو هم میدهیم. «وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ» یعنی یوسف کارهایی کرد، ما به او پاداش دادیم. همان کارها را تو هم انجام بدهی، چیزی که به یوسف دادیم به تو هم میدهیم.
«وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ» (انبیاء/88) یعنی اگر یونس در دل ماهی گفت: «سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» (انبیاء/87) ما نجاتش دادیم، تو هم اگر به لغزش خودت اقرار کنی و از خدا عذرخواهی کنی، تو را هم نجات میدهیم. قصههای حقیقی که قصههای واقعی است. قصهگویش خداست. قصههای کوتاه، چند سطری و چند صفحهای، قرآن تاریخ است، منتهی تاریخ صحیح است. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
4- خبرهای غیبی قرآن از آینده و جهان
قرآن خبرهای غیبی به ما میدهد. ما میخواهیم بفهمیم آینده چه میشود؟ هیچ منبعی نداریم. چه کسی است که از آینده خبر داشته باشد. ولی قرآن اینقدر از آینده خبر داده است. انبیاء از آینده خبر میدهند. بعضی از مؤمنین با تقوا از آینده خبر میدهند. خدا شهید مدرس را رحمت کند. به رضاشاه گفت: من هرکجا بمیرم، قبرم زیارتگاه میشود. رضاشاه تو هرکجا به درک بروی، نه آب است و نه آبادی است! الآن شما کاشمر برو، قبر مدرس یک زیارتگاه شده است. قبر رضاشاه را پسرش هم نمیداند کجاست. از غیب خبر دارند.
ما چهارصد تا شهید در مکه داشتیم. شهیدها شش ذیالحجه، یعنی چهار روز مانده به عید قربان شهید شدند. دو، سه روز جلوتر، امام پیامی برای حجاج داد. «وَ مَنْ یُهاجِرْ فی سَبیلِ اللَّهِ» (نساء/100) اگر کسی در راه خدا هجرت کند. بمیرد، یا شهید شود. وزیر امور خارجه آن زمان میگفت: به امام گفتیم: اینها مکه رفتهاند. چرا شما آیهی مرگ مینویسی؟ هرکس از خانهاش بیرون برود، از دنیا برود یا کشته شود، حاجیها از این آیه میترسند.
یک عده در تهران در صف اتوبوس بودند. اتوبوس آمد، همه فرار کردند. گفتند: بابا شما از آن موقع تا به حال منتظر اتوبوس بودید، پس چرا فرار میکنید، باید سوار شوید؟ گفتند: آخر نوشته بود، کشتارگاه! چون بالایش نوشته بود کشتارگاه، فرار کردیم. بابا این مکه رفته است. آیهای که شما مینویسی، میگوید: میروی و میمیری. وزیر امور خارجه به من میگفت: به امام گفتم: آقا این آیه چه میخواهد بگوید؟ گفت: شما کاری به این کارها نداشته باش.
امام فرمود: به صدام سیلی میزنم. زد یا نزد؟ به شاپور بختیار گفت: من در دهان این دولت میزنم. زد یا نزد؟ قرآن میگوید: «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ» (اعراف/128) افراد با تقوا عاقبت دارند. شد یا نشد؟ اینها همه خبر غیبی است. بالاخره موسی ماند یا فرعون؟ شما قبر حضرت رقیه در سوریه را ببین، میدرخشد. قبر معاویه معلوم نیست کجاست. البته من با یک خرده پول پیدا کردم. پول به یک نفر دادم و گفتم: مرا سر قبر معاویه ببر. از چند خانه مرا سر قبر معاویه برد. یک خانهی محقری بود، یک قبری آنجا بود، یک گربه هم روی قبر بود. بالاخره رقیه برنده شد یا معاویه؟ «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ» از غیب خبر میدهد.
گاهی مثلاً میگویند: آقا واقعاً امام زمان میتواند دنیا را اداره کند؟ چطور؟ اینطور که در ایران شد. بالاخره امام که آمد شاه را برداشت یا نه؟ اگر امام شاه را برداشت، پس میشود امام امام، رهبر امام، ولی امام، حضرت مهدی(ع) همه طاغوتها را بردارد. (صلوات حضار)
میشود مستضعفین قوی شوند؟ بله. شهید رجایی یک معلم شکنجه شده در زندان، بعد از انقلاب که رئیس جمهور شد، آمریکا رفت سخنرانی کند، از رئیس جمهور آمریکا اجازهی ملاقات خواست، رجایی معلم ایرانی به رئیس جمهور آمریکا اجازهی ملاقات نداد. میشود ادم با دست خالی حکومت را به دست گیرد؟ بله، امام دست خالی بود و شاه همه چیز داشت.
یعقوب مرتب گریه میکرد. بچههایش گفتند: «قالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفی ضَلالِکَ الْقَدیمِ» (یوسف/95) بچههای یعقوب گفتند: چقدر گریه میکنی؟ بابا سی سال پیش یوسف تمام شد. گفت: از یک چیزهایی خبر دارم. همینطور گریه میکرد. گفتند: تو دیگر عقلت را از دست دادی. «ضَلالِکَ الْقَدیمِ» یعنی انحراف کهنه داری. تو دیگر درد بیدرمان شدی. یعقوب میگفت: شما نمیدانید. افرادی یک خبرهایی از جایی دارند.
5- عرفان واقعی، از مسیر فقاهت
من دو نفر را سراغ دارم که از فضلای قم بودند. از بس شاه به خانهی اینها حمله میکرد و بگیر و ببند، اینها با هم در کوچه که راه میرفتند، گفتند: بابا بیا عمامهمان را برداریم و از آخوندی بیرون برویم. ما همیشه تحت تعقیب شاه هستیم. دو نفری با هم میگفتند و هیچکس هم در کوچه نبود. رفتند و رفتند در خانه آیت الله بهجت رسیدند. گفتند: خدمت آقا برویم و یک سلامی بکنیم. میگفت: وارد خانهی آقای بهجت شدیم، سلام کردیم، آقای بهجت یک نگاهی کرد و گفت: بعضیها تا دیدند در فشار هستند، میگویند: بیایید عمامهمان را برداریم. بیایید از آخوندی بیرون برویم. ما رنگمان پرید! این چه میگوید! ما جز از راه قرآن و قرآنیها راهی به غیب نداریم. البته من پیشگوها و کفبینها را قبول ندارم. اینها که کف بینی میکنند کف دست خودشان را ببینند، ببینند کجا گنج است، بردارد. اینهایی که خبر از غیب میدهند حقهباز هستند. ما عارفی را قبول داریم که از راه فقه به عرفان برسد. نه از راه غیر فقه! شما چای را میخوری که در فنجان باشی، چای در آفتابه باشد، میخوری. ما عرفانی را قبول داریم که از لوله فقه باشد. غیر از فقیه سیر و سلوک نمرهاش صفر است. چون حقهباز زیاد شده است.
یک آقایی یک مرغ به نوکرش داد، گفت: این را با مغز گردو درست کن، خوب بود آزادت میکنم. به عشق آزادی فسنجان درست کرد. آن مرد هم مغز گردوها را خورد. مرغ را نخورد. گفت: فردا این مرغ را در زودپز بگذار، با لپه درست کن. خوشمزه بود، آزادت میکنم. باز به عشق آزادی درست کرد. مرد هم لپهها را خورد و مرغ را نخورد. گفت: فردا با این مرغ خورشت سبزی درست کن. خوشمزه بود، آزادت میکنم. نوکر گفت: ببخشید، نمیخواهد مرا آزاد کنی، این مرغ را آزاد کن. هی در قابلمه میرود و بیرون میآید. حالا به این کفبینها بگو: نمیخواهد کف مرا ببینی، لطفاً کف خودت را ببین. دروغ است!
یکی از این حقهبازها که یک زمانی در تلویزیون هم آمد و اسم خودش را هم دکتر گذاشته بود، ده، بیست تا موبایل خریده و پخش کرد و به خانمها گفت: تلفن کنید، من به شما میگویم: آینده چه میشود؟ دختر من به ایشان زنگ زد و نگفت: من دختر قرائتی هستم. گفت: قرآن را باز کن. گفت: چشم. گفت: آیه اول سمت راست را بخوان. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ» (نور/62) گفت: خوب سمت چپ بیا. آیه آخر را بخوان. «بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعیراً» (فرقان/11) گفت: چند سالی ازدواج شما عقب میافتد. دیر شوهر میکنی. بعد هم که شوهردار میشوی، چند سالی بچهدار نمیشوی. هم از دیر شوهرکردنت ناراحت نشو، هم از دیر بچهدار شدنت. دختر من گفت: آقا من چند تا از بچههایم دانشجو هستند. اینها عرفای زمان ما هستند. مگر هرکسی میتواند عارف باشد. خواب هم همینطور است. مگر کسی از خواب میتواند راه خودش را پیدا کند؟
مردی به من گفت: شش ماه است همسرم من با من قهر کرده است، به من میگوید: من خواب دیدم تو یک زن دیگر گرفتهای. خانم حجابش بد است. میگوید: خواب دیدم یک سید بزرگواری، بعد هم میگوید: خود ابالفضل بود. آخر این همه زن محجبه داریم به خوابشان نیامد، به خواب تو با این حراجی که میکنی میآید؟ سر و صورتت را در خیابان حراج کردی. خواب هیچ ارزش ندارد، مگر خواب اولیای خدا. عرفان اگر از لولهی فقه بود روی چشم است. ما راهمان در خبرهای غیبی قرآن است. در قرآن سه بار گفته: مسلمانها، اسلام کرهی زمین را خواهد گرفت. یکبار دیگر اسلام کرهی زمین را خواهد گرفت. اسلام کرهی زمین را خواهد گرفت. آیهاش این است: «هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» (توبه/33) خدایی که هدایت و دین حق را همراه پیغمبر میفرستد، «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه» یعنی اسلام بر همهئ مکاتب و ادیان غالب خواهد شد. بعد میگوید: «وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» گرچه مشرکین ناراحت هستند. ناراحت باشند. این خبر غیبی است.
6- دعوت از جوانان مؤمن برای حوزههای علمیه
شما مهمان امام رضا هستید. اگر پسری دارید که طلبگی را دوست دارد. بعضیها اصلاً درس خواندن را دوست ندارند، آن مقداری هم که دبیرستان دیپلم گرفته، به زور گرفته است. ترم و نمره و واحد و فشار پدر و مادر بوده است. اگر دوست ندارد کاری با او نداشته باشید. یا علم را دوست دارد، اما آخوندی را دوست ندارد. یک کسی دوست ندارد، خوب هیچی! اگر پسری دارید که هم درس را دوست دارد و هم در درسها علوم دینی را دوست دارد، هلش بدهید بیاید طلبه شود. چون خدا در قرآن وعده داده اسلام کره زمین را میگیرد. اگر اسلام کره زمین را بگیرد، لااقل ما بیست هزار آخوند میخواهیم که به زبان چینی حرف بزند. ما الآن دو نفر هم نداریم. یک میلیارد کافر چین است. آنها که نمیتوانند بیایند زبان کاشانی یاد بگیرند. من باید زبان چینی یاد بگیرم. من هم که دیگر ریشم سفید شد و تاریخ مصرفم تمام شد. نسل نو بیاید، یک اسلام شناس چینی، یک اسلام شناس ژاپنی، قرآن ما حدود 50 زبان ترجمه شده است. کتاب مسیحیها به دو هزار زبان ترجمه شده است. ما خیلی عقب هستیم. خدا قول داده است که اسلام کره زمین را میگیرد. برای اینکه اسلام کره زمین را بگیرد، یک رهبر میخواهیم. خدا امام زمان را ذخیره کرده است. یک قانونی میخواهیم، قانون تحریف نشده قرآن را داریم. مکتب و رهبر را داریم، آمادگی نداریم. آمادگی به این است که ما اسلام شناسهای زیاد داشته باشیم. آفریقا 51 کشور است. من چند بار آفریقا رفتم. هرجا که میرفتیم، میگفتند: آقا، دویست، سیصد نفر مثل دکتر بهشتی برای ما بفرستید. گفتیم: در ایران هم نیست. اگر پسری دارید، دختری دارید، که علاقه به درس دارد و دوست دارد طلبه شود، همینجا با امام رضا گرهاش را ببند. بگو: یا امام رضا این وقف تو باشد. حمایتی هم از او بکنید که دغدغه نداشته باشد. مثلاً گاهی وقتها میگوید: لیسانس باشم استخدام میشوم. آخوند باشم، چه؟ بگو: آقا من یک کمکی هم به شما میکنم که هلش بدهید طلبه شود. نترسید. یکی از بچههایتان را وقف اسلام کنید. با امام زمان معامله کنید.
خبر غیب، ما چه کنیم از آینده خبر داشته باشیم؟ از راه قرآن و بعضی از اولیای خدا... این هم یک مسأله است. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
تشویق و توبیخ، قرآن هم تشویق میکند و هم توبیخ میکند. آیاتی در قرآن افراد را تشویق میکند. بعضی جوانها را تشویق میکند. بعضی پسرها را تشویق میکند. بعضی دخترها را تشویق میکند. خدا در قرآن از چه کسانی تجلیل میکند؟ خدا در قرآن گوش چه کسانی را میکشد و توبیخ میکند؟ این یک بحثی است، نیم ساعت وقت میخواهد. برای فردا شب میگذاریم.
خدایا نسل ما را بازوی حضرت مهدی قرار بده. این مسألهی مهمی است. خدایا امشب بحث ما این بود که قرآن به ما بصیرت میدهد. گول گریه نخور، گول سخنرانی نخور، خدایا تا به حال هرچه گول خوردیم، ببخش. از الآن تا ابد یک عقل و حکمت و بصیرتی به ما بده که دیگر گول چیزی را نخوریم. خود ما، نسل ما، مرز ما، انقلاب ما، مسؤولین ما، رهبر ما، ناموس ما، آبروی ما، هر نعمتی به ما دادی، در پناه امام زمان حفظ بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
«سؤالات مسابقه»