درسهایی از قرآن

درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن
درسهایی از قرآن

درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن

صرفه‌جویی در مصرف(1)

صرفه‌جویی در مصرف(1)

تاریخ پخش: 09/05/93

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

عزیزان بحث را در تابستان 93 گوش می‌دهند. من به پرونده‌های بحث‌هایم مراجعه کردم، سالهای 64 و 73 یکی دو بار بحث اسراف را داشتم. دیشب باز پرونده‌ها را دیدم، می‌خواهم راجع به اسراف و صرفه‌جویی به خصوص در آب صحبت کنم. چون شنیدم در بعضی استان‌ها جیره بندی آب کردند. وزیر محترم هم دستور داده است این کار را نکنید.

من به عنوان معلم قرآن اگر از قرآن گفتم قبول کنید. قرآن چند آیه دارد، اگر این آیه‌ها درس زندگی ما باشد، خیلی از مشکلات حل می‌شود. یکی از آیات این است که...

بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع: صرفه جویی است. قبل از اینکه بحث کنم، همه ما که این بحث را می‌شنویم از خدا عذرخواهی کنیم. خدایا هرچه اسراف کردیم، اسراف‌های گذشته ما را ببخش. باید توبه کنیم. چه کسی است که اسراف نکرده است. بحث صرفه‌جویی براساس یک عقایدی است که قرآن می‌فرماید: «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» (آل‌عمران/195) یعنی من از شما هستم و شما از من هستید. اگر به این آیه عمل کنیم حاضر نیستیم، هرچه دلمان می‌خواهد از چاه آب بکشیم و بگوییم: زمین خودم است. بالاخره آب زیرزمینی برای شما نیست، گرچه از خانه شما بیرون می‌آید اما برای همه است. اگر این آبی که برای همه است، چون من استخر دارم، آب را برای خودم بکشم، بالاخره این خودش را نشان می‌دهد.

 

1- جلوگیری از اسراف، وظیفه همگانی

ما همه شهردار هستیم. واقعاً اگر یک پوست خیار دیدیم، کنار بزنیم که یک نفر زمین نخورد. به من ابلاغ نشده! ابلاغ نشده معنی ندارد. مؤمن ابلاغ نمی‌خواهد. مؤمن یک چیزی را که دید، خودش احساس وظیفه می‌کند. «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» اگر دیدیم کسی آب نمک پای درخت خیابان می‌ریزد باید نعره بکشیم. این درخت بیت المال است! آب شور پای درخت می ریزی، خشک می‌شود. او هم حقی ندارد بگوید: به شما ربطی ندارد. همه ما بر همدیگر ولایت داریم. این ولایت فقیه، ولایت بالا است. من ولی شما هستم، شما هم ولی من هستید. قرآن می‌فرماید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض‏» (توبه/71) من بر شما ولایت دارم، شما هم بر من ولایت دارید. «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوف‏» فضولی نکن معنی ندارد. آب برای همه است. مگر می‌شود یک نفر بکشد. هوای تاکسی برای همه است. مگر کسی می‌تواند در تاکسی سیگار بکشد؟ اینجا اکثریت هم نیست، مثل انتخابات نیست. اگر در یک اتاقی نه نفر سیگار بکشند، یک نفر سیگار نکشد، نه نفر باید بیرون بروند. نباید بگویند: تو یک نفر هستی و ما نه نفر هستیم. من یک نفر هستم ولی حق با من است. من حق دارم هوای سالم بخورم. شما نه نفر حق ندارید هوای مرا دودی کنید.

خیلی جاها نوبت غلط است. دختری به من نامه نوشته بود خواهر بزرگ من شوهر نمی کند، من چه گناهی کردم در صف ایستادم. برادر بزرگ داماد نمی‌شود، همه برادرها پشت سر او در صف ایستادند. نوبتی نیست، دومی داماد شود. سومی عروس شود. نوبت در یک شرایط عادی معنا دارد. در یک شرایطی دیگر نوبت معنی ندارد.

در صف دستشویی ممکن است یک بچه نتواند خودش را نگه دارد. آقا صبر کن نوبتت شود. این بچه است. ممکن است لباسش نجس شود. خجالت بکشد. مریض است و نمی‌تواند خودش را نگه دارد. این نوبت نیست. ما یک چیزی در سرمان است، می‌گوییم: به بنده ابلاغ نشده! مگر اینجا بلژیک و مکزیک است؟ ابلاغ نمی‌خواهد. مسلمان که هستی. دین هم داری. قرآن هم قبول داری. قرآن می‌گوید: «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» همه از همدیگر هستیم. وقتی آب کم می‌شود باید کشاورز هم فکر کند من چه بکارم مصرف آب کم شود. چون بیش از نود درصد آب‌ها برای کشاورزی است. در کشاورزی چه کشتی بکارم که آب کمتری مصرف کنم؟ اگر کشاورز یک چنین سوزی داشت، خدا به کشاورزی‌اش برکت می‌دهد.

2- مقدم داشتن مصلحت جامعه بر منافع فردی

خدا به موسی گفت: می‌دانی چرا تو را پیغمبر کردم؟ در تو سوزی بود که در دیگران نبود. ممکن است یک کشاورزی سود بیشتری داشته باشد. بگوید: من اگر این کار را کنم، سود من بیشتر است. اما چون مصرف آب زیادتر است و امسال هم ممکن است آب کم باشد، من کشاورزی‌ام را عوض می کنم. اگر خدا این نیت پاک را از این کشاورز ببیند، ببینید امدادهای خدا چه می کند.  در عالم آخوندی هم همینطور است.

من یک یاداشتی به دیگران دادم... اینجا یک چیزی برای طلبه‌ها و اساتید دانشگاه بگویم. طلبه‌ها و علما، هرکس هرچه دارد، امروز سی‌دی شده است. حرف‌هایش را تایپ کند در سی‌دی در اختیار دیگران بگذارد. یک استاد علوم سیاسی خطوط سیاسی را در یک سی‌دی بگذارد، بنده هم وقتی در ماشین می‌روم، گوش کنم خطوط سیاسی چیست. ترم و واحد یعنی چه؟ ترم را بخوانم و مدرک بگیرم. استاد دکترای مدیریت دارد، اصول در مدیریت را با بیان روان سی‌دی کن، زنان خانه دار هم گوش بدهند. همه مردم گوش بدهند. درها را روی هم باز کنیم. شاعر شعرش را به او نمی‌گوید. حتی گاهی یک چیزی را نقل می‌کنند، می گوید: این را از کتاب من دزدیده است. دزدی یعنی چه؟ اتفاقاً اگر حرف‌های مرا کسی دیگر نقل کند برای قیامت من بهتر است. چون هرچه خودم در تلویزیون بگویم، ممکن است یا برای پول، یا پلو یا شهوت باشد. البته من در این 34 سال از درسهایی از قرآن پول نمی‌گیرم. برای پول نیست اما شهرت که پیدا کردم. اگر من خودم صحبت کنم، ممکن است بگویند: نیت تو خدا نیست، شهرت است. اما اگر حرف مرا طلبه‌‌ی دیگری در شهر و روستایی گفت، مردم با حرف های امام صادق آشنا می‌شوند و آنجا دیگر قرائتی مطرح نیست. هرچه دیگران بگویند برای قیامت تو می‌ماند. اگر به یک ناشناس سلام کردی، برای قیامت تو می‌ماند. اگر به این سلام کردی چون رئیس و مدیر کل من است، چون رئیس است سلام کردی. به یک کارگر و رفتگر شهرداری هم سلام کردی.       اینهایی که آرم دارد، حساب نکنید. بی آرم‌ها را حساب کنید.

این آیه را همه ایرانی‌ها حفظ کنند. «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» من از شما و شما هم از من هستید. ذوالقرنین می خواست سدی بسازد. گفت: «اعینونی» همه بیایید کمک من کنید. همه معاون من شوید. بیایید همه مشکل را حل کنیم.

خدا ابوی مرا رحمت کند. می‌گفت: ما در بازار کاشان کسب و تجارت داشتیم. دور هم نشستیم. گفتیم: هر روزی هرکدام از این بازاری‌ها بدهکار است، همه پول‌هایمان را برای او بدهیم. امروز من چک دارم، هرکس هرچه چک دارد به من بدهد. فردا نوبت شما می‌شود همه پولهایتان را به این بدهید. اگر در بازار این آیه باشد، «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ»، «اعینونی» هیچ چکی برنمی‌گردد. افرادی پولشان را خواباندند، امروز تا یک هفته یا بیست روز کار ندارند، افرادی هم دارند بال بال می‌زنند. هی از خواب می‌پرد. سود بده، ربا بده، بهره بده. هنوز این آیه در دل ما نرفته است.

3- باور قلبی به دستورات الهی

ما در قرآن دو دخول داریم. یک دخول داریم که مردم داخل دین می‌شوند. آیه‌اش را حفظ هستید. نصفش را من می‌گویم و نصفش را شما بگویید. «یَدْخُلُونَ فی‏ دینِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر/2) فوج فوج می‌آیند. مردم وارد دین شدند، مردم وارد جمهوری اسلامی شدند. اما یک آیه داریم می‌گوید: شما هنوز باورتان نشده است. «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُم‏» (حجرات/14) نزد پیغمبر آمدند گفتند: ما مؤمن هستیم. فرمود: نگویید: مؤمن هستیم، بگویید: مسلمان هستیم. هنوز اسلام در مغز دل شما نرفته است. شما داغ شدید، اما پخته نشدید. هر داغی سرد می‌شود، ولی هیچ پخته‌ای خام نمی‌شود. شما داغ شدید، پخته نشدید. باورمان شود که این برق برای همه است. باورمان شود که این بچه من نیست، بچه همه است. ایران برای همه است. آب و برق و آسفالت برای همه است.

4- وسواسی، گرفتار وسوسه‌های شیطانی

باید کمک کنیم، کشاورزها چه کشتی کنند. من خواهش می‌کنم بیشترین آبی که مصرف می‌شود توسط وسواسی‌ها هم هست. چه کسی حاضر است این کلمات را قبول کند. اول می‌گوییم: خداوند، بعد می‌گوییم: پیامبران، بعد می‌گوییم امامان، بعد می‌گوییم: مراجع تقلید. بعد می‌گوییم: همه دروغ می‌گویند، دروغ دروغ دروغ! چرا؟ برای اینکه خدا می‌گوید: پاک شد، وسواسی می‌گوید: پاک نشد. یعنی خدایا دروغ می‌گویی. پیغمبر می‌گوید: پاک شد، وسواسی می‌گوید: پاک نشد. یعنی دروغ می‌گویی. امام و مراجع می‌گویند: پاک شد، وسواسی می‌گوید: دروغ می‌گویی. لازم نیست به زبان بگوید: دروغ می‌گویی. وقتی می‌گوید: به دلم نمی‌چسبد، یعنی پیغمبر و خدا شما دروغ می‌گویید، پاک نشد. کلاه برداری هم نمی‌شود کرد که ما الفاظ را عوض کنیم....

یک کسی داشت وارد خانه کسی می‌شد. صاحبخانه گفت: راضی نیستم در خانه بروی. این هم پشتش را کرد، به پشت رفت. گفت: وقتی می‌گویم: راضی نیستم، چه از پشت بیایی و چه از پیش بیایی. اینطور نیست که بگویید: احتیاط است. اگر کلمه احتیاط روی کسی گذاشتید، نظافت خوب چیزی است. نظافت خوب است ولی وسواس خوب نیست. تو به اسم نظافت وسواسی شدی. به اسم احتیاط، این خیلی بد است که وسواسی به زبان به خدا دروغگو نمی‌گوید. اما در عمل می‌گوید: دروغگو! مواظب باشیم. وسواسی‌ها تصمیم بگیرند نماز غلط بخوانند. می‌گوید: پاک نشد. خیلی راحت می‌شود وضو گرفت.

این یک تشت است. می‌خواهیم وضو بگیریم. با یک لیوان آب می‌شود وضو گرفت. دوربین مرا نشان بدهد. یک وقت لامپ‌ها را نشان ندهند. چون دوربین اگر همکاری نکند، همه به هم می‌خورد. یک آقایی بالای منبر دستش با حرف‌هایش فرق می‌کرد. می‌گفت: یوسف در چاه رفت. پیغمبر هم معراج رفت. گاهی من وضو می‌گیرم و این هم چیز دیگری نشان می‌دهد. حواستان جمع باشد که... همین که آب از یک ذره... لازم نیست تا نوک بالا برود. همین یک ذره جای آب عوض شود، کافی است. برای وضو لای انگشتان را هم بکشید. بعضی‌ها اینطور می‌کنند. می‌گوییم: آقا انگشت‌ها می‌گویند: من انگشت‌هایم را شستم. آن شستن مستحب است، جزء وضو نیست. آنچه واجب است که آب بریزی تا اینجا بیاید. مسح سر و پا را می کشیم.

وقتی می‌شود با یک لیوان آب وضو گرفت، چرا برای نماز این همه آب می‌ریزی؟ من کسی را سراغ دارم که همه شما او را می شناسید. روز جمعه با اینکه در خانه‌اش حمام است، می‌ترسد غسل کند. می‌گوید: نگران هستم که غسل جمعه مستحب است. یک لیتر آب اضافه بریزم. گناه باشد. فردا که برنامه‌ای دارم، آنجا استفاده می‌کنم. کم آب بریزیم.

کشاورزها، مردم، وسواسی‌ها کمک کنید. عمل وسواسی باطل است. قرآن راجع به وسواسی حرف‌هایی زده است. یک صلواتی بفرستید (صلوات حضار)

5- اسراف، مصرف نابجای امکانات

اسراف را معنا کنم. حدیث داریم «مَنْ أَعْطَى فِی غَیْرِ حَقٍّ فَقَدْ أَسْرَفَ» (بحارالانوار/ج16/ص261) هر پولی که در غیر حق مصرف کنید، اسراف است. به خصوص بیت المال، حضرت امیر می‌فرماید: نوک قلمت را تیز کن، کلمات را کنار هم بچسبان که زیاد کاغذ مصرف نکنی. اگر کسی با لباس مهمانی در خانه زندگی کند، این اسراف است. حدیث داریم «إِنَّمَا السَّرَفُ أَنْ تَجْعَلَ ثَوْبَ صَوْنِکَ ثَوْبَ بِذْلَتِکَ» (کافی/ج6/ص441) شیشه‌ای که می‌شود با روزنامه پاک کرد، شما شیشه را با پارچه پاک کنی، بعد دوباره پارچه را با تاید و صابون بشویی. خوب با روزنامه پاک کن. روزنامه باطله دیگر شستن نمی‌خواهد ولی پارچه را باید بشویی. حتی اگر سخاوتت هم زیاد باشد، اسراف است. «إِنَّ لِلسَّخَاءِ مِقْدَارا» (بحارالانوار/ج66/ص407) سخاوت هم مقدار دارد. این آقا چقدر سخاوتش است. می‌گویند: اگر کسی در زندگی‌اش پولش را خرج زنده‌ای کند، خمس ندارد. زندگی طبیعی است. یعنی بنده انگشترم چقدر باید بیارزد. اگر زندگی‌اش طوری شد که مردم سوت کشیدند. انگشتر قرائتی چقدر است؟ اینقدر است. اوه... تا سوت کشید پیداست زیاد است. وقتی سوت کشید یعنی باید خمس انگشتر هم بدهیم. نمی‌توانی بگویی جزء زندگی‌ام است. انگشتر و فرشی جزء زندگی‌ات است، لامپ و ماشینی جزء زند‌گی است که مردم سوت نکشند. هرکجا مردم سوت کشیدند، یعنی از مرز بیرون رفتید. سوت مردم بهترین دلیل است. خانه را چند خرید؟ چه ماشینی؟ اگر مردم سوت کشیدند یعنی شما از مرز بیرون رفتید، ماشین و چادر و لباست هم خمس دارد. اینکه می‌گویند: زندگی معمولی خمس ندارد، یعنی زندگی بی‌سوت. زندگی با سوت خمس دارد. گاهی ممکن است در یک خانه بیست تا پتو باشد ولی به جا است چون رفت و آمد زیاد است. گاهی پنج پتو هم زیاد است. این خانه سال تا سال هم مهمان ندارد. شرایط هم فرق می‌کند. کسی که پایش بزرگ است، گیوه‌اش هم بزرگ است، این دیگر اسراف نیست. ممکن است کسی دو پرس غذا بخورد، ولی اسراف نیست، شکمش بزرگ است. اگر کسی پایش بزرگ بود و پول کفشش سنگین شد، نباید گفت: تو اسراف کردی. پایم بزرگ است، چه کنم! افرادی هستند دو پرس غذا بخورند، حلال است. افرادی هستند یک قاشق بخورند، اسراف است. اینطور هم نمی‌شود همه را با یک چشم نگاه کرد. راحت ترین اسراف‌ها این است که آب را دور بریزیم. بنده که اینجا وضو گرفتم می‌توانستم روی این گل وضو بگیرم. که آب گل را هم سیراب کند. تو که در تشت وضو گرفتی، کمی جلوتر می‌رفتی وضو می‌گرفتی. [البته این گل مصنوعی است. ولی حرف‌های من مصنوعی نیست.

اسراف این است که هرچه دوست داری بخوری، این هم اسراف است. اگر چیزی برای بدن مفید است، اسراف نیست. «لَیْسَ فِیمَا أَصْلَحَ الْبَدَنَ إِسْرَاف‏» (کافی/ج4/ص53) یک نفر گردو می‌خورد، گران است. مغز پسته می‌خورد، گران است ولی اگر چیزی صرف بدنت شد، که برای بدن مصلحت است، این اسراف نیست.

6- اسراف در مراسم عروسی و عزا

گاهی مرده‌ها اسراف می کنند. تا زنده بود اسراف کرده است، حالا هم که می‌میرد می‌گوید: مرا کجا خاک کنید. مقبره چند است؟ تو عمل صالح انجام بده، هرجا هستی با اهل‌بیت محشور می‌شوی. عمل صالح هم این است که چهار خانه برای آدم بی‌خانه بگیری. چهار وام بدهی، برای استخوان پوسیده برای چه وصیت می‌کنی؟ خرید مقبره، برای کسی که دور تا دورش فقیر هستند. در فامیلش دهها جوان بی‌مسکن است. این برای استخوان‌های پوسیده خودش مقبره گران می‌خرد.

دسته گلی که برای مرده‌ها می‌بریم. عروسی را که دیگر چه بگویم؟ در عزاداری که چه بگویم؟ در مصرف عمر چه بگویم؟ ما سوزن و نخ داریم، لباس هم پاره است. خیاط نداریم، مشکل در خیاطی است. واقعاً نمی‌شود جمعی از بچه‌های خوزستان تابستان‌ها اراک بروند، طلبه‌ها، دانشجوها، معلمین بروند یک مدرسه بگیرند و کار کنند. حسینیه بروند و کار کنند. حوزه علمیه قم با 45 درجه هوا که طلبه‌ها بال بال می‌زنند، دماوند بروند و در حسینه دماوند درس بخوانند؟ نمی‌شود از بندر عباس به ملایر بروند. «رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ» (قریش/2) نمی‌توانیم عمل کنیم یا بی‌عرضه هستیم. می توانیم یک برنامه‌ریزی کنیم. نمی‌گویم همه می‌توانند جابه‌جا شوند، یک نفر حامله است. یک نفر مریض است، یک نفر پیر است. عیال وار است، ولی بخشی از نیروها را می‌توانیم با جا‌به‌جایی از زمانشان استفاده کنیم. اصلاً نمی‌شود برنامه‌ها را شب بگذاریم؟ روزها هوا داغ است، شب‌ها ساعت ده تا سه بعد از نصف شب باشد. روزها بخوابید، شبها درس بخوانید. ما جوهر در آدم‌هایمان کم است. سواد دارند، با سواد است.      جوهر ندارد، جوهر غیر از سواد است. منتظر بخشنامه نباشید.

امام زین العابدین می‌گوید: خدایا «وَ حَصِّنْ رِزْقِی مِنَ التَّلَف‏» (صحیفه/ص98) خدایا رزق مرا از اینکه هدر برود، عمرمان، پارجه، کاغذ، ساختمان، آب، برق، گاز، نفت، کتاب، «وَ حَصِّنْ رِزْقِی مِنَ التَّلَف‏» امام زین العابدین می‌گوید: خدایا یادم بده کجا پول خرج کنم. «وَ أَصِبْ» یعنی اصابت کن، تیر اصابت کرده یعنی رسیده است. «وَ اَصِب بِی» به من اصابت کن. چه؟ «سَبِیلَ الْهِدَایَةِ لِلْبِرِّ فِیمَا أُنْفِقُ مِنْهُ» یادم بده کجا پول خرج کنم. آقا مگر پول به فقیر نمی‌دهی؟ ای پول را به بچه‌ات بده بگو: تو به فقیر بده. شکم فقیر سیر می‌شود، بچه هم یاد می‌گیرد که او هم به فقیر کمک کند. ما می‌توانیم از کارهایمان نسلی را هم تربیت کنیم. می‌توانیم با رفتارمان خیلی از کارها را کنیم.

یکی از وزرا، الآن وزیر نیست، اول انقلاب وزیر بود. ایشان زمان شاه می‌گفت: پنج ریال به پسرم برای مدرسه دادم. پسرم در راه پنج ریال را به فقیر داد. ظهر که برگشت گفت: آقاجان پنج ریال که به من دادی، یک فقیر بود به او دادم. پنج تومان چهل سال پیش خیلی پول بود. پدر گفت: بیا این پنج تومان! این آیه قرآن است. قرآن می‌گوید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) هرکس کار خوب کند، ده برابر. تو امروز کار خوبی کردی و پنج ریال به فقیر دادی. من می‌خواهم ده برابر بگذارم. این پنج تومان برای تو باشد. پنج تومان ده برابر پنج ریال است. بچه این وزیر قرآنی می‌شود. چرا؟ برای اینکه قرآن را با عمل به خورد این بچه داد. ما الگو نداریم. باید تلویزیون کمر ببندد و راجع به صرفه‌جویی چند فیلم بسازد.

خود همین سالن، چقدر پول بی‌خود در اینجا خرج شده است. می‌توانستند این سالن را صاف بسازند و در اینجا نماز هم بخوانند. سفره هم بیاندازند. حالا یک کلمه آمفی تئاتر حرام خدا را حلال نمی‌کند. ما می‌توانیم ساختمانی بسازیم اینقدر هم سربالایی نباشد. یک کمی بالا باشد، طوری نیست. اصلاً صاف باشد. مگر من بالا نشستم. وقتی بنده بالا نشستم یا آقایی که برنامه دارد، این بالا برنامه اجرا می‌کند، شما صاف هم بود برنامه را می‌دیدی. به چه دلیل سالن کج می‌سازیم که یکبار مصرف باشد. بعضی سالن‌های آمفی تئاتر در سال دو ساعت، ده ساعت استفاده می‌شود. میلیارد پول خرج می‌کنند برای ده ساعت! کدام عاقل برای یک کیلو آرد یک نانوایی باز می‌کند. ما برای پنج ساعت یک آمفی تئاتر درست می‌کنیم. اگر اینجا صاف بود می‌شد در را هم به خیابان باز کرد، مردم هم ماه رمضان به اینجا بیایند و نماز بخوانند. غیر از ماه رمضان بیایند نماز بخوانند. مراجعین اگر جا ندارند بیایند بنشینند. اصلاً یک جای چند منظوره باشد. من بارها این مثل را زدم، دیگر ممکن است شما خیلی شنیده باشید.

خدا یک شکاف در صورت به نام لب گذاشته است. گفته ببینید من با این شکاف چه می‌کنم؟ غذای تو در کودکی با این لب است. سینه مادر را می‌مکی. با همین لب سخنرانی می‌کنی. با همین لب فوت می‌کنی، سوت می‌کشی، با همین لب اکسیژن می‌گیری. با همین لب کربن پس می‌دادی. اگر دست کارشناس‌های دانشگاهی می‌دادیم، یک لوله‌کشی برای خرج کربن می‌کردند. یک لوله برای ورود اکسیژن می‌گذاشتند. یک دکمه برای چشیدن و مکیدن و بوسیدن می‌گذاشتند. کله ما را پر از دودکش و دکمه می ‌کردند. ما بلد نیستیم چه کنیم.

خدا یک انگشت شصت اینجا گذاشته است، من خواهش می‌کنم تلویزیون حذف نکند. انگشت شصت چقدر است؟ یک سانت در چهار سانت. ببین خدا با این چقدر کار کرده است. شما این را کنار بگذاری همه وزارتخانه‌ها می‌خوابد. وزارت کشاورزی می‌خوابد. چون با این چهار تا نمی‌شود بیل دست گرفت. وزارت کار می‌خوابد، پیچ گوشتی. وزارت بهداشت می‌خوابد، با این چهار تا نمی‌شود آمپول زد. وزارت فرهنگ، با این چهار انگشت نمی‌شود قلم دست گرفت. همه وزارتخانه‌ها را در این جاسازی کرده است. ما چرا اینقدر ولخرجی می‌کنیم؟ این دکترای مدیریت حتماً پای تلویزیون هستند. یک دکترای مدیریت تمام تکه‌های مدیریت را با مادر شدن تطبیق می‌دهد. یک زنی که مادر می‌شود تمام اصول مدیریت در این مادر تزریق می‌شود. اتوماتیک خدا تزریق کرده است. نظارت، بررسی، کنترل، تشویق، توبیخ، ایجاد رقابت، حساسیت، هر تیتری در کتاب‌های دانشگاهی هست، در دانشگاه مدیریت است. یعنی اگر آدم مادر شود اتوماتیک مادر نظارت می‌کند. دلسوزی و تشویق می‌کند. آفرین! تهدید می‌کند، غلط کردی. حاضر غایب می‌کند، می‌گوید: تو نخوری، او می‌خورد. ایجاد رقابت می‌کند. بسیاری از فرمول‌های علمی به طور اتوماتیک در طبیعت خدا جاسازی کرده است. صرفه‌جویی، مصرف چیست؟ حالا ما وقتی خرج می‌کنیم،

7- ضامن بودن اسراف‌کار در برابر محرومان

قرآن به فرعون مسرف گفته است. «مِنَ الْمُسْرِفین‏» (دخان/31) کسی که اسراف کند رگ فرعون در بدنش است. «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ» (اعراف/31)       مسرف محبوب خدا نیست. «وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفینَ» (انبیاء/9)، «وَ أَنَّ الْمُسْرِفینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ» (غافر/43) وجدانت آرام می‌گیرد. شما می‌دانید چقدر منطقه‌هایی داریم که بخاطر بی‌آبی و کم آبی مردمش هجرت می‌کنند. چه خانه‌هایی خالی می‌شود و گربه در آن می‌رود. چه تراکمی در شهرها به وجود می‌آید. مشکل هجرت... آب نیست. نمی‌شود گفت: پولش را می‌دهم. پولش را هم بدهی ضامن هستی. من پول می‌دهم آب می‌ریزم، نمی‌توانی آب بریزی. اینطور نیست که چون مالک هستی بتوانی هرکاری بکنی.

حتماً این قصه را شنیدید. شخصی به نام سمرة بود، درختی در باغی داشت. به اسم باغ و درخت سر زده می‌رفت. به او گفت: باغ برای من است تو یک درخت داری. یک یا الله بگو. گفت: نمی‌خواهم. به حضرت شکایت کرد، پیغمبر او را خواست. گفت: یک درختت را به این بفروش. گفت: نمی‌خواهم. دو درخت، نمی‌حواهم. من پیغمبر هستم برای تو ضامن می‌شوم درخت در بهشت به تو بدهم. گفت: نمی‌خواهم. حضرت فرمود: اینطور نیست که تو مالک هستی و هرکاری بتوانی بکنی. درختش را بکن و در کوچه بیانداز! اینطور نیست که چون مالک هستی...

یک کفتر پران پالای پشت بام می‌رفت، صاحبخانه گفت: تو سراغ کفترهایت که می‌روی خانه من پیداست. گفت: پشت بام خودم است. کفترهای خودم است به تو ربطی ندارد. این صاحبخانه هم یک چوب برداشت و با یک طبل، کفترها را فراری می‌داد. می‌گفت: کفترهایم را فراری نده!  گفت: طبل خودم است، چماق خودم است، پشت بام خودم است. اگر گفتی: خانه خودم است، او هم می‌گوید: طبل خودم است. ما هنوز «بعضکم من بعض» را پیاده نکردیم.

دلمان بسوزد چرا مناطق باید بی‌آب باشند. چرا من زیاد آب مصرف می‌کنم؟ چرا کاغذ زیادی، چرا داروی زیادی، چرا لباس زیادی؟ خانم‌ها فکر می‌کنند اگر این لباس را در یک عروسی پوشیدند در عروسی دوم نمی‌شود پوشید. والله می‌شود. باطل نیست! با یک پیراهن دو بار عروسی بروید، من قول شرف می‌دهم عروسی شما باطل نباشد.

آمد گفت: ما می‌خواستیم تعزیه بخوانیم. اسب نداشتیم، شمر سوار دوچرخه شد. گفتم: درست است. عروسی‌تان درست است. 

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه 1»


1- آیه 71 سوره توبه بر چه امری تأکید دارد؟
1) ولایت مؤمنان بر یکدیگر
2) شفاعت مؤمنان از یکدیگر
3) گذشت مؤمنان از یکدیگر

2- قرآن در آیه 14 سوره حجرات از چه امری گلایه می‌کند؟
1) وارد نشدن مردم به حوزه دین
 2) وارد نشدن ایمان در دل مردم
3) خارج شدن مردم از دین

3- وسواسی شدن در امور عبادی، به چه معناست؟
1) احتیاط در انجام دستور الهی
2) تقرب به سوی خداوند
3) دروغ شمردن دستور خدا و پیامبر

4- معنای درست اسراف چیست؟
1) مصرف فراوان
2) مصرف نابجا و ناروا
3) مصرف کالاهای گران قیمت

5- قرآن در آیه 31 سوره دخان، فرعون را به چه عنوانی معرفی می‌کند؟
1) ستمکار
2) اسراف‌کار
3) زشت‌کار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد