درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن

درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن

قرآن کریم، مایه شفا و سلامت روح


قرآن کریم، مایه شفا و سلامت روح
تاریخ پخش: 11/10/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
یک آیه‌ای در قرآن داریم، من می‌خواهم این آیه را تا آنجا که عقلم رسیده باز کنم. آیه این است که «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاء» (اسراء/82) می‌گوید: قرآن شفاست. یعنی چه که قرآن شفاست؟ یک بحثی راجع به این داشته باشیم.
1- آمادگی پذیرش، شرط دریافت شفای قرآن
قرآن شفاست. آیه این است که «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاء لِلْمُؤْمِنین‏» است. اگر کسی ایمان داشته باشد، شفاست. مثل اینکه می‌گوییم هرکس استکان بیاورد، چای می‌دهیم. شیر و شربتش می‌دهیم. ولی به شرطی که استکانش را از این طرف بگیرد. اگر کسی استکانش را از این سمت گرفت... آب دریا فرو می‌رود منتهی به شرطی که مثل توپ دربسته نباشد. اگر یک توپ دربسته‌ای را در دریا بیاندازند، با اینکه دریا اینقدر آب دارد یک قطره آب در توپ فرو نمی‌رود. گیر در دریا نیست، این در را روی خودش بسته است. اگر در باز بود آب نفوذ می‌کند. افرادی هستند «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ» (بقره/18) ‏ «یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی‏ آذانِهِم‏» (بقره/19) پیغمبر می‌گوید: بعضی چنین می‌کردند. خوب اگر توپ درش را بست، خوب آب نمی‌رود. اگر لیوان را درست بگیری آب می‌کنند. «وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَسارا» (اسراء/82)
روایت هم داریم که «فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ‏ بِالْقُرْآن‏» (کافی/ج2/ص599) اگر فتنه‌ها به شما رو کرد، اگر گیج شدید که نمی‌دانید چه کنید، قرآن شما را هدایت می‌کند که چه باید بکنید. حالا یک کلیاتی من در این زمینه خدمت شما بگویم. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
2- نام برخی بیماری های روحی در قرآن
در قرآن آیاتی داریم می‌گوید: «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَض‏» (مائده/52) در مقابل شفا، بیماری است. آنوقت مرض را خود قرآن معنا کرده است. مثلاً گفته: شناخت امراض روحی! یکی این است می‌گوید: «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَض‏» اینها روحشان بیمار است. می‌گوییم: چه کرده؟ می‌گوید: 1- «یُسارِعُون فیهِم‏» خیلی خودش را در دل آمریکا می‌اندازد. در دل یهود می‌اندازد. در دل مسیحیت می‌اندازد. یعنی دلش، عقربکش، روی ماهواره‌اش گره خورده است. می‌گوید: کسی که راه حق را رها می‌کند به سمت باطل می‌رود، این بیمار است. «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِم‏»
جای دیگر می‌گوید: «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» می‌گوییم: چه مشکلی دارد؟ می‌گوید: «نَخْشى‏ أَنْ تُصیبَنا دائِرَة» (مائده/52) یعنی می‌ترسیم به ما سختی برسد. آدم‌های ترسو!
جای دیگر که می‌گوید: «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» می‌گوید: «فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَض‏» (احزاب/32) هوسباز و عیاش! به خانم‌ها می‌گوید: طوری حجاب نداشته باشید که آدم‌های عیاش و چشم‌های کذایی دنبال شما راه بیافتند. به آنها هم گفته: «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ».
یکجا می‌گوید: «أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُم‏» (محمد/29) کینه! کینه‌دار! «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» می‌گوید: «مَاذَا أَرَ‌ادَ اللَّـهُ بِهَـذَا مَثَلًا» (مدثر/33) بهانه‌گیر! اینها نمونه‌هایی است که در قرآن بعد از «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» آورده است. یکجا می‌گوید: «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» می‌گوییم: چرا؟ می‌گوید: ترسو است. یکجا می‌گوید: کینه دارد. حالا یک کسی ظلمی کرده است، او را ببخش! می‌گوید: نه من از او نمی‌گذرم! کینه‌ای است. «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» چه کرده؟ خودش را می‌خواهد به شرق و غرب وصل کند و حاضر نیست روی پای خودش بایستد. یک مثلی که می‌زنند می‌گوید: خدا چرا این مثل را زد؟ چرا یک مثل دیگر نزد!؟ اینها نمونه‌های بیماری‌های قلبی است که کنار«فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» بود.

3- غفلت از خدا، عامل ارتکاب گناه



 
گناه! حدیث داریم «الذنوب داء» گناه بیماری است. «و الدواء الاستغفار» راجع به بیماری... شفای از بی‌بند و باری! ما اگر بدانیم اینجا دوربین دارد. اگر احساس کنیم در این سالن دوربین است و همه رفت و آمدهای ما کنترل شده است. اما اگر بدانیم این خانه، این سالن دوربین ندارد، صاحب و حسابی هم ندارد. خوب هرچه نچابیم از جیبمان رفته است. در خانه بی‌صاحب بزن و بخور و بشکن! این کره زمین صاحب دارد، خداست. حساب دارد، قیامت است. «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصاد» (فجر/14) تمام کارهای ما زیر دوربین است، مواظب خودمان باشیم. دوای غفلت، یاد خداست. دوای جهل، علم است. دوای تفرقه، اتحاد است. دوای قساوت و سنگدلی؛ ترحم است. اینها همه در قرآن هست. شما می‌دانید در قرآن برای کمک به فقرا چند آیه داریم؟ حدود 500 آیه در مورد کمک به فقرا داریم. بعضی از آیات در قالب انفاق است. بعضی آیات در قالب صدقه است. بعضی آیات در قالب زکات است. بعضی آیات در قالب خمس است. بعضی در قالب «یطعمون الطعام» و اطعام است. بعضی آیات در قالب «یوتون» است. ایتاء است. واژه‌هایش را بنویسم.
این بی‌رحمی یک مرض است. دوایش چیست؟ دوایش کمک است. کمک در قالب 1- انفاق، صدقه، ایتاء که چند آیه داریم. زکات 32 آیه داریم. خمس یک آیه داریم. «یطعمون» آیات مختلفی داریم. تحریک بر اطعام یک آیات دیگر داریم. کفاره آیه داریم. حدود 500 آیه در قالب‌های مختلف راجع به کمک به فقراست. این شفا است.
ببینید یک کسی دلش نمی‌آید پول خرج کند. این بیمار است. می‌داند می‌میرد. دخترهایش شوهر کردند. پسرهایش ازدواج کردند. نوه‌‌دار شده و زندگی‌اش خوب است. بچه‌هایش هم به این نیاز ندارند، اما این دل نمی‌کند.
4- راه های تشویق و تحریک مردم به انفاق
یازده آمپول در قرآن است که من پیدا کردم. خدا یازده آمپول به این می‌زند بلکه این پول بدهد، نمی‌دهد! چند تا از آمپول‌ها را بگویم. اول می‌گوید: آقا شما دل نمی‌کنی؟ تو حیف هستی. تو خلیفه خدا هستی. جانشین خدا هستی. روح خدا در توست. «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏» (حجر/29). «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْض‏» (اعراف/176) به زمین چسبیدی. «أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا» (توبه/38) به دنیا قانع هستی؟ یک آیاتی دارد می‌گوید: تو حیف هستی. یعنی اسیر این نباش. شما اگر ببینی یک استاد دانشگاه یک سیخ برداشته در کیسه زباله می‌کند که مثلاً یک پلاستیک دربیاورد. می‌گویی: بابا جون! تو استاد دانشگاه هستی. حیف است با این زباله‌ها! خدا گفته: تو خلیفه خدا هستی، حیف است به دنیا چسبیدی. این برج جماد است و تو انسان هستی. تو اسیر جماد شدی. طلا چیست؟ طلا جماد است و تو انسان هستی. یک سری آیات می‌گوید: حیف است تو ارزش داری. این آمپول اول است.
آمپول دوم می‌گوید: دنیا چیزی نیست که به آن چسبیدی. «مَتاعُ الدُّنْیا قَلیل‏» (نساء/77) دنیا خیلی کم است. «زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا» (طه/131) دنیا غنچه است. گل نیست. به امید گل می‌نشینند و برای هیچکس هم گل نمی‌شود. یکسری آیات می‌گوید: بده به تو می‌دهم. «فَهُوَ یُخْلِفُه‏» (سبأ/39) آیه قرآن است. یعنی بده جایش را پر می‌کنم. مادر اگر به بچه‌اش شیر بدهد دوباره در سینه‌اش پر از شیر می‌شود. جایش را پر می‌کند. امام جواد فرمود: به شیعیان بگویید: من ضامن هستم خمس بدهید مال شما کم نشود. امام کاظم فرمود: اگر پولی را به جا ندهید، خدا طوری زندگی شما را تاب می‌دهد، که دو برابر آن را در راه باطل بدهید. مثلاً یک میلیون در راه حق نمی‌دهی خدا یک خرجی در سفره تو می‌گذارد، یک خرجی دو میلیونی! می‌گوید: این دو میلیون عوض این یک میلیون که ندادی. «فَهُوَ یُخْلِفُه‏» آمپول اول تو بزرگ هستی. آمپول دوم دنیا گوچک است. آمپول سوم بده جایش را پر می‌کنم. آمپول چهارم می‌گوید: اگر ندهی می‌سوزانم. در همین دنیا می‌سوزانم. اگر ندهی، همین فلز را داغ می‌کنم، روز قیامت به پیشانی و پهلوی تو می‌زنم. با همین پول سرخ می‌کنم، «جِباهُهُمْ» (توبه/35) جبهه به معنی پیشانی است. «وَ جُنُوبُهُمْ» جَنب به معنی پهلو است. می‌گوید: خانه‌ی ما جنب فلانی است، یعنی پهلو! بعد هم می‌گوید: «هذا ما کَنَزْتُم‏» (توبه/35) این همان فلزی است که پنهان کرده بودی. این فلزی که پنهان کردی و به این همه فقیر نمی‌دهی، سرخش می‌کنم و به پیشانی و پهلویت می‌زنم.
یک آمپول دیگر می‌گوید: تو چرا عقب افتادی؟ دیگران مالشان را دادند. «یوثرون»، «یطعمون»، تو چرا عقب ماندی؟ یک آیه دیگر می‌گوید: بابا نمی‌خواهی خودت در جامعه زندگی کنی؟ آدم بخیل وزنه نیست. «وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِم‏» (بقره/265) اگر پول خرجی کنی جایگاه خودت را سفت کردی. غیر از اجر و ثواب... یک آیه دیگر می‌گوید: تو عاطفه نداری؟ «یَتیماً ذا مَقْرَبَة» (بلد/15) بابا یتیم است فامیل توست. «أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَة» (بلد/16) متربه یعنی تراب به معنی خاک است. بابا روی خاک نشسته است! نمد هم ندارد. موکت و زیلو هم ندارد. تو قالی ابریشمی را روی هم می‌اندازی. این فامیلت است. رحم نداری! روی خاک نشسته!
می‌ترسم خیلی طول بکشد، البته راستش را بخواهید باقی‌اش یادم رفت. نه اینکه طولانی شود...
یازده آمپول داریم. البته کسانی هستند که اگر صد تا آمپول هم بزنی هوش نمی‌آیند. خدا راجع به یک سری از آدم‌ها می‌گوید: «ذرهم» ولشان کن.
تاجری در تهران بود که خیلی پول داشت. منشی داشت و بسیار آدم باتقوایی بود. این منشی می‌گفت: دیدم این آقا در آستانه مرگ است، این پول‌ها را برای چه می‌خواهد؟ گفتیم چطور پول‌های این را بگیریم؟ گفت: برویم یکی از علمای درجه یک را خانه ایشان بیاوریم بلکه نگاهش به این عالم بخورد. می‌گفت: رفتیم آیت الله العظمی خوانساری که از مراجع مهم تقلید بود. البته اینها خانه کسی نمی‌روند منتهی با این بیان آقا را آوردند. گفت: آقا یک بنده خدایی است ثروتمند است، ما پیش بینی می‌کنیم اگر شما چون مریض است دیدن او بیایی، این نگاهش به صورت یک مرجع تقلید بخورد، شاید نرم شود. برای نجات ایشان بیا.
من خدمت یکی از مراجع رسیدم یک کلمه مهمی گفت. یکی از مراجع که سنش از 90 گذشته است. گفت: من کسی را که سهم امام می‌دهد، خوشحال نمی‌شوم که پول به من داد. خوشحال می‌شوم این بدهی‌اش را داد. وگرنه من که خرج نمی‌کنم. یک قران از این پول‌ها را من در زندگی خودم نمی‌آورم. فقط دلم خوش است که این پاک شد. بالاخره آیت الله العظمی خوانساری را خانه ایشان بردند. گفتند: آقا ایشان سرمایه‌دار است. خیلی پولدار است. به کسی کمک نکرده است، پول‌ها تقسیم وارث می‌شود، خمس و زکاتی! گفت: اگر نمی‌داند من احکام را برایش بگویم. اگر می‌داند که... گفت: می‌دانم. راستش را بخواهی نمی‌توانم بدهم. دلم نمی‌آید. آیت الله العظمی خوانساری بلند شد رفت. آن تاجر هم رفت، هردو رفتند. چه شد؟ یک عمری برای عیاشی بچه‌هایش جان کند. به بچه‌ها باید رسید.
5- توجه به نیاز فرزندان و نیازمندان در وقف و وصیت
اسلام گفته: اگر نود میلیون پول داری، سی میلیونش را حق داری برای کمک به فقرا بدهی. یک سومش! شصت میلیون را برای بچه‌ها بگذار. نباید پدرها طوری خرج کنند که بچه‌ها با دین بد شوند. بگویند: این دین آمد پول پدر ما را گرفت و چیزی گیر ما نیامد. نه سهم بچه‌ها سر جای خود! اما بالاخره در جامعه یک سری... بعضی‌ها هم فکر می‌کنند زرنگی است. حضرت عباسی از تو زرنگ‌تر در شهری که هستی نبود؟ خدا می‌داند چقدر از تو زرنگتر هست. ولی پول گیرشان نیامد. پول به زرنگی نیست. گاهی وقت‌ها فکر می‌کنیم ما زرنگ هستیم. تدبیر من، از تو زرنگ‌تر هم بود. تحصیلات من! از تو باسوادتر هم بود. تلاش من، از تو پر تلاش‌تر هم بود. اینطور نیست که می‌گویی. بنده هم همینطور هستم. خدا می‌داند هزاران طلبه هست که سوادشان از من بیشتر است. دهها هزار آدم هستند که تقوایشان از من بیشتر است. من سوادی ندارم. تقوایی ندارم. حالا دری به تخته خورد، دوربین را مقابل من آوردند، من را نشان دادند. من فکر نکنم باسواد هستم! خبری نیست. حالا این دوربین کج شد و روی صورت تو آمد. یک پولی آمد و تو پولدار شدی. فکر نکن برای توست. «رزقکم الله» خدا داده است. «مِنْ مالِ اللَّه‏» (نور/33) مال برای خداست. به قارون می‌گفتند: «وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّه‏» (قصص/77) خدا به تو داده است. گفت: خدا نداده. خودم پیدا کردم. این بخل یک بیماری است. لجبازی یک بیماری است. حرف حق شنیدی بگو: حق با توست. نه من نباید بگویم: حق با من است. این شکست من است. بابا عذرخواهی کن.
6- اقرار به اشتباه و عذرخواهی، دوای عجب و غرور و تکبر
امام یک مرتبه یکی از علما را خواست، گفت: در فلان ماجرا من کلمه‌ای گفتم که ترکشش به شما خورد. شما مرا حلال کنید. گفت: آقا خواهش می‌کنم. گفت: نه طوری نیست. خود آن آقا می‌گفت و از آیت الله‌ها بود. یک زمانی دادستان کشور هم بود. آقای ربانی املشی خدا رحمتش کند. می‌گفت: امام یک جمله‌ای گفت که در بین جملاتش یک ترکش هم به من خورد و بعد گفت: از شما هم عذرخواهی می‌کنم. خود امام در وصیت‌نامه‌اش گفت: من از ملت ایران عذرخواهی می‌کنم. اگر تقصیر و قصوری داشتم. امام خمینی عذرخواهی می‌کند. چرا لجبازی می‌کنیم؟ بگو: آقا بد کردم. اشتباه کردم. خدا در قرآن به پیغمبر می‌گوید: بگو... «قُلْ إِنْ أَدْری‏» (جن/25) چنین بگو بلد نیستم که جگر طرف حال بیاید. علامه طباطبایی استاد مطهری و مطهری‌ها، ترک بود.  تبریزی بود. ترک‌ها وقتی فارسی حرف می‌زنند، شیرین است. یعنی نمک دارد. از ایشان یک سؤالی کردند و ایشان با این لحن گفت. اگر بگویم نمی‌دانم اشکالی ندارد...؟؟ گفتند: نه! گفت: نمی‌دانم! (خنده حضار) با زبان ترکی گفت: نمی‌دانم. ولی وزن نمی‌دانم او از وزن علامه بودنش سنگین تر است. یک علامه بگوید: نمی‌دانم خیلی سخت است. پدربزرگ هستی بگو: اشتباه کردم. مرد به خانمش بگوید: من اشتباه کردم. اشکال دارد شما دست خانمت را ببوسی. خدا کند خانم من پای تلویزیون نباشد. (خنده حضار) بالاخره اشکال ندارد که انسان از بچه‌اش عذرخواهی کند. از شاگردش عذرخواهی کند. ما اگر کارگر کسی هستیم نباید بخاطر پول او خودمان دروغ بگوییم. من دروغ بگویم که او پولدار شود. اجمالاً بیماری ما لجبازی، بخل، تکبر، توقع بی‌جا است! منتهی آدم باید از صحنه‌ها استفاده کند. یعنی دوای درد باشد. هنرمند کسی است که درد را به دوا تبدیل کند. امروزی‌ها می‌گویند: تهدید‌ها را تبدیل به فرصت کند.
امام، زمان شاه به ترکیه تبعید شد. حکومت آنجا هم می‌خواست امام را بترساند. یک روز به امام گفت: سوار ماشین شوید برویم یک تابی بخوریم. امام را سوار ماشین کرد و در یک میدان برد. به زبان خودش گفت: آقای خمینی اینجا میدانی است که چهل نفر از علما را اعدام کردیم. اگر بخواهی در ترکیه حرفی علیه رژیم و حکومت بزنی، شما چهل و یکمی می‌شوی. این تهدید است. امام فرمود: خوشا به حال آنها! کاش ما هم در ایران طوری اقدام کرده بودیم که ما هم اعدام می‌شدیم. اینها همه شهید شدند و رفتند، ما ماندیم. ای کاش ما هم شهید می‌شدیم. رفتند ایشان را تهدید کنند، ایشان تهدید را به فرصت تبدیل کرد. از جاهایی که تهدید تبدیل به فرصت شد، اذان در مسجد شام بود. یزید پیش‌نماز و جمعیت هم پس نماز، یک آخوند مزدور، آخوند درباری رفت از یزید تجلیل کرد. امام سجاد گفت: من هم می‌خواهم بالای چوب‌ها بروم. نگفت: می‌خواهم بالای منبر بروم. وقتی روی منبر حرف حساب نزدی، این دیگر منبر نیست، چوب است. گفت: از این چوب‌ها بالا بروم؟ وقتی رفت روی منبر نشست، می‌گوید: «فلما سعد المنبر» تا آخوند درباری نشسته چوب است. وقتی امام زین‌العابدین نشست؛ منبر می‌شود. شروع کرد یک سخنرانی کرد و گفت: هرکس مرا می‌شناسد که می‌شناسد. هرکس مرا نمی‌شناسد، من پسر کی هستم. من پسر کی هستم... چه کمالاتی خدا به ما داده که روی کره زمین به هیچکس نداده است. به ما این کمال را داده است. یک سخنرانی کرد و یزید دید عجب، پته بنی امیه روی آب افتاد. به مؤذن گفت: اذان بگو. این اذان بگو یعنی مذهب علیه مذهب! با اذان سخنرانی امام زین‌العابدین را کور کنند. مذهب علیه مذهب! یعنی گاهی به اسم دین، دین را ذبح می‌کنند. تا گفت: الله اکبر! امام سجاد گفت، تمام وجودم الله اکبر می‌گوید. «اشهد ان لا اله الا الله» را همه وجودم می‌گوید. تا گفت: «اشهد ان محمداً رسول الله» (صلوات حضار) امام سجاد فرمود: صبر کن! یزید! این محمد رسول الله جد من است یا جد تو؟ اگر این جد تو است که همه می‌گویند: دروغ می‌گویی. اگر جد من است چرا پسرش را در کربلا کشتید؟ آقا یک سخنرانی کرد... این را تهدید تبدیل به فرصت می‌گویند.
از قدیم گفتند: لیموی ترش گیرت آمد نگو: ترش است. از همان لیمو ترش، لیمونات درست کن. یعنی از فرصت‌های تلخ هم می‌شود استفاده کرد. امام کاظم وقتی زندان رفت، این تهدید بود. زندان تاریک بود، گفت: عجب جایی برای عبادت است.
7- نماز، دوای مشکلات و سختی ها
قرآن شفاست. اولیای خدا شفاست. نماز شفاست. «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة» (بقره/45) می‌گوید: وقتی فشار به تو آمد، نرد روانشناس‌ها نرو. قرآن می‌گوید: اگر به تو فشار آمد، الله اکبر! همین شفاست. خدا بزرگتر از سودها و ضررها و رأی آوردنها و رأی نیاوردن‌ها، زنده بادها و مرده‌بادها است. الله اکبر از زورها و برج‌ها و پول‌ها! همین الله اکبر یعنی وقتی خدا نزد تو بزرگ شد، دنیا نزد تو کوچک است. این سالن را چون روی زمین هستیم فکر می‌کنید دو هزار متر است. شما سوار هواپیما شوید در آسمان بروید، این سالن اندازه یک جعبه پرتقال می‌شود. بالاتر بروی اندازه یک صابون، بالاتر کبریت، بالاتر آدامس، بالاتر لپه، یعنی هرچه بالاتر بروی این کوچکتر می‌شود. کسی که خدا نزدش بزرگ شد، دیگر مهم نیست. قرآن شفاست.
جامعه بشریت را با همه مرض‌های روانی، با همه گرفتاری‌ها نجات‌بخش اتصال به خداست. ما اگر خدا را قیچی کنیم، رابطه با خدا را قیچی کنیم، هیچ قرص و آمپول و هیچ مشاوره‌ای ما را نجات نمی‌دهد. 165 موشک در دزفول افتاد، مردم دزفول چون با خدا بودند روانی نشدند. اگر یکی از این موشک‌ها زمان جنگ در دانشکده روانشناسی غرب می‌افتاد، اساتید دانشگاه روانشناسی روانی می‌شدند. آن کسی که نگه می‌دارد، خداست. زینب کبری این همه غصه دید. آخر گفت: من هرچه می‌بینم زیبایی است. «و ما رأیت الا جمیلا». مادر سر سفره هم مربا و هم ترشی را زیبا می‌بیند. اما بچه مربا و حلوا را دوست دارد، از ترشی بدش می‌آید. از فلفل بدش می‌آید. مادر که رشد کرده همه را زیبا می‌بیند. بچه ترشی و فلفل را بد و حلوا را زیبا می‌بیند. ما اگر بزرگ شویم همه چیز زیباست.
خدایا بالاترین درجه ایمان و یقین و اخلاص و عمق و علم و برکت و تقوا را به همه ما مرحمت بفرما. از همه دست‌اندر کاران این برنامه در شهر عزیز نوشهر که دو روز اینجا ماندیم و چند برنامه ضبط کردیم تشکر می‌کنم.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته» 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد