درسهایی از قرآن

درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن
درسهایی از قرآن

درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن

قیام امام حسین علیه السلام برای امر به معروف


  قیام امام حسین علیه السلام برای امر به معروف

تاریخ پخش: 08/08/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
هفته‌ی اول محرم به نام هفته امر به معروف گذاشته شده است. امر به معروف امر به خوبی‌هاست. نهی از منکر یعنی نهی از بدی‌ها. وظیفه‌ای است که قرآن می‌گوید: حتی بچه‌ها هم باید امر به معروف کنند. اگر بچه‌ای خلافی را دید می‌تواند نهی از منکر کند.
1- امر به معروف، وظیفه ای همگانی
پدری سیگاری بود، یک شعری بچه‌اش علیه سیگار و ضد سیگار یاد گرفته بود. تا پدرش می‌رفت سیگار بکشد، برای پدرش این شعر را می‌خواند. پدرش عصبانی شد گفت: می‌روم در مستراح می‌‌کشم. در مستراح رفت، بچه پشت در مستراح رفت باز این شعر را خواند. بالاخره پدر عصبانی شد، سیگارش را خاموش کرد دیگر نکشید. قرآن بخوانم. لقمان می‌گوید: بچه جان، نگو من بچه هستم. «یا بُنَیّ» پسر کوچولو! «أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» (لقمان/17) اکر یکوقتی گفتند: اسلام راجع به آزادی چه می‌گوید؟ بگو: اسلام در آزادی طوری است که دختر که نه ساله شد به تکلیف می‌رسد. یعنی واجبات را باید انجام بدهد، یکی از واجبات امر به معروف است. اگر بالاترین شخصیت مثل رئیس جمهور گرفتار خلافی شد، یک دختر نه ساله در قانون اسلام اجازه دارد به رئیس جمهور نهی از منکر کند. این علامت آزادی است. امر به معروف یعنی محیط آزاد است. امر به معروف یعنی بنزین می‌سوزد، نگو به ما چه؟ اگر کسی راه می‌رود و خلاف می‌بیند یا با زبان، یا با قدرت و بازو، یا با عبوس کردن، حداقل عبوس کنیم. گناه دیدی عبوس کن. اگر کسی با هیچ رقمی با منکر برخورد نکرد، حدیث می‌گوید: این مرده است. فقط باد در ریه‌اش می‌رود. و لذا « فَهُوَ مَیِّتٌ بَیْنَ‏ الْأَحْیَاء» (تهذیب الاحکام/ج6/ص181) میت به معنی مرده است. «بین الاحیاء» یعنی بین زنده‌ها! ما دو مرده داریم.
خدا مرحوم پرورش را رحمت کند. می‌فرمود: ما دو رقم مرده داریم. مرده افقی، قبرستان. مرده عمودی، آدم‌های بی‌خاصیتی که در خیابان راه می‌روند. مرده افقی و عمودی داریم. این جمله هم می‌تواند از این حدیث برداشته شود. حالا چرا هفته اول محرم را هفته امر به معروف گفتند، چون امام حسین فرمود: کربلا می‌روم تا امر به معروف کنم. «انی ارید عن آمر بالمعروف»
 
ادامه مطلب ...

متن درسهایی از قرآن موضوع نظارت در قرآن(2)


نظارت در قرآن(2)
تاریخ پخش: 24/07/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
موضوع بحث ما نظارت است. یک جلسه صحبت کردیم. این جلسه دوم است که انشاءالله می‌خواهیم نکاتی را راجع به نظارت بگوییم. نظارت قوی علامت اقتدار نظام است. کشوری که مقتدر است نظارتش هم قوی است. اگر نظارت نباشد هرکس هر کاری کند، کسی به کسی نیست.
زمان جنگ شب‌ها لامپ‌ها را خاموش می‌کردند که هواپیمای دشمن منطقه را شناسایی نکند. تاریکی بود. من داشتم می‌رفتم به یک نفر رسیدم او را می‌شناختم، دیدم در تاریکی صدای خروس درمی‌آورد. گفتم: چرا صدای خروس درمی‌آوری؟ گفت: تاریکیه کی به کیه! اگر نظارت نباشد، هرکسی هرکاری بخواهد می‌کند. نظارت نشانه اقتدار است. برای حفظ قانون لازم است. عامل تقوا است. جلوگیری از خلاف شرع، خلاف قانون و هرج و مرج است. وسیله نظم است. مانع هرج و مرج است. عامل پیشگیری است.
1- نظارت، حافظ قانون و ضابطه
نظارت مانع اجتهاد در مقابل نصّ است. بعضی‌ها با اینکه قانون می‌گوید: باید این پول خرج این شود. به سلیقه خودش برمی‌دارد خرج یک کار دیگر می‌کند. اجتهاد در مقابل نصّ! بالاخره آن پولی که تعیین کرده خرج این کار شود، ممکن است من اشتباه باشم، نمی‌گوییم که همه مصوبات حق است، ولی بالاخره اگر هم عصمت در کار نیست، اینهایی که قانون تصویب می‌کنند معصوم نیستند. ولی حرفشان حجت است. برای شورای نگهبان حجت است. مثل دکترها! دکترها معصوم نیستند. ممکن است یک قرص اشتباه هم بدهند. ولی حرف دکتر حجت است. حتی مراجع تقلید هم که مریض می‌شوند و دکتر می‌روند هرچه گفت، گوش می‌دهند. دکتر عصمت ندارد ولی حجت دارد. این پول باید اینجا خرج شود. آقا من تشخیص دادم باید اینجا خرج شود. شما بی‌خود تشخیص دادی! حرف شما حجت نیست. اگر یک دکتری حتی قرص اشتباهی به من داد، خوردم و مردم روز قیامت رو سفید هستم. چون حرف حجت داشتم. اما اگر به سلیقه خودم یک کاری را بکنم، ولو درست باشد، ممکن است کسی بگوید: این قرص را بخور، خوب می‌شوی. خورد و خوب هم شد. اما در عین حال مردم می‌گویند: به حرف چه کسی گوش دادی؟ به چه دلیل این قرص را خوردی؟ ما باید قانون را حفظ کنیم. قالب نباید به هم بخورد.
اگر خانمی به دلیلی نمی‌تواند نماز بخواند، نماز در ماه چند روز بر او واجب نیست. می‌گوید: درست است ولی برای اینکه قانون نشکند، وقت نماز بنشین، سبحان الله والحمدلله بگو. عید قربان حاجیانی که سفر اول مکه می‌روند باید سرشان را بتراشند. حالا اگر یک حاجی کچل بود، می‌گویند: یک تیغ بردارید به سر کچلش بمالید. یعنی قالب را حفظ کنید. بچه ختنه کرده به دنیا آمد. باز می‌گویند: تیغی بردارید و همانجا بکشید، که قالب حفظ شود. قانون باید حفظ شود. این حفاظت با نظارت و تذکر و اینها است.


ادامه مطلب ...

خطر بازگشت امت به جاهلیت


خطر بازگشت امت به جاهلیت
تاریخ پخش: 17/07/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث شبی پخش می شود که شب تولد امام هادی(ع) است. نیمه ماه ذی الحجه! بعد از عید قربان، سال سی و چهارم درسهایی از قرآن و مسابقات بیست و سومین سالگردش است. این کار که خوب درآمده است، چون من دستم در کار نبوده است. چون اگر دست من بود، معلوم نبود انقدر خوب باشد. یک فرهنگی با فضیلتی در کلاسش از بحث های ما سؤال طرح کرد، بعد این را توسعه داد، از کلاس به مدرسه، از مدرسه به منطقه، از منطقه به تهران و از تهران به همه ی ایران، الان دو سه میلیون علی التناوب ما بیننده داریم. که چون می خواهد سؤالات را جواب بدهد، دل می دهد، وقتی دل می دهد، زیاد یاد می گیرد. من چند هزار ساعت در ماشین نشسته ام، چون دل نداده ام، هنوز رانندگی بلد نیستم. اگر سی ساعت دل می دادم راننده شده بودم. این نگاهی که آدم دل بدهد، خیلی چیز یاد می گیرد. کار بسیار با برکتی است و من از همه شماها و موسس این کار و از آموزش و پرورش و صدا و سیما، برادران عزیزی که در دفتر ترویج طراح و مجری و مبلغ این کار بوده اند، تشکر می کنم، خوب من هیچ نقشی در این زمینه ندارم و فقط بحث های خودم را اجرا می کنم، منتها این ها آمده اند، از این پوست پرتقال مرباهای مختلف درست کردند. البته پوست پرتقال نیست، چون حرف های من از قرآن است، هر چه از من است، پوست پرتقال است. بحث امروز چیست؟ چون در آستانه عید غدیر است من یک بحث مهمی را می خواهم بگویم که تا به حال نشنیده اید، بیست دقیقه گوش بدهید، خیلی مطلب گیرتان می آید. اگر کسی از شما سؤال کرد، یعنی چنین دل بدهید که بتوانید نقل کنید. چنین دل بدهید که بتوانید نقل کنید. چطور حدود صد هزار نفر همه در غدیر خم یکباره عوض شدند؟ من نمی توانم... یک کسی آمد و گفت من نمی توانم قبول کنم غدیر خمی باشد، ده ها هزار نفر بشنوند «من کنت مولاه فعلی مولاه» یکباره بعد از دو ماه همه چیز عوض شود. سؤال این است. من سؤال را می نویسم روی آن فکر کنید. آن وقت جوابش را از قرآن می گویم.
بسم الله الرحمن الرحیم. چگونه ده ها هزار نفر برگشتند؟!!
1- فراموش کردن غدیر پس از رحلت پیامبر
اگر کسی گفت یک بچه شیعه باید جوابش را بلد باشد.
جوابش را از قرآن بگوییم. بالاخره درسهایی از قرآن است دیگر و من هم معلم قرآن می خواهم باشم. اول حساب کنیم که پسر پیغمبر باید خوب باشد، یا غیر پسر پیغمبر؟ کدام ها لازم تر است خوب باشند؟ همه باید خوب باشند، منتهی بین پسر پیغمبر و دیگران، کدام ها اولویت دارند که باید حتماً این ها خوب باشند؟ پسر پیغمبر!
پسران پیغمبر در ماجرای یوسف! پسران پیغمبر یوسف را در چاه انداختند. وقتی پسر پیغمبر بیاید و بگوید که یوسف را باید حذفش کنیم. از جلوی چشم بابا باید حذفش کنیم. یا او را بکشیم، یا در چاه بیاندازیم. وقتی پسر پیغمبر این کار را می کند، خوب در غدیر خم که پسر پیغمبر نبودند. این یک مورد.
دوم! دوم اینکه اگر کسی باید قدردانی کند، برادر مهم تر است که قدردانی کند یا غریبه ها؟ برادر در اولویت است. برادران یوسف برادر بودند گفتند یوسف نباشد. در غدیر خم برادر حضرت علی نبودند. اگر در قرآن دیدیم که برادر برادر را حذف می کند، پس راه باز می شود که آن هایی هم که برادر نیستند، علی را بگویند: حذف!

سوم! از یوسف ذره ای لطمه ندیده بودند، آخر یوسف کاری به برادرها نداشت. با اینکه هیچ لطمه ای ندیده بودند، گفتند: حذفش کنیم. از حضرت علی(ع) در جبهه ها لطمه دیده بودند. «احقاداً بدریةً و خیبریةً و حنینیةً» حضرت علی(ع) در جبهه پدران مشرک این ها را کشته بود.

ادامه مطلب ...

درسهایی از قرآن با موضوع تعلیم همراه با تربیت

تعلیم همراه با تربیت


تاریخ پخش: 03/07/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
عزیزان بحث را در مهر ۹۳، آغاز سال تحصیلی و در آستانه شهادت امام جواد تماشا می‌کنند. بحث ما تعلیم و تربیت است. در مورد امام جواد یک جمله بگویم که به تعلیم و تربیت هم می‌خورد. اینکه ما در خانه‌هایمان در تعلیم و تربیت فکر می‌کنیم که اگر یک بچه ترسو و ذلیل و آرام بود، می‌گوییم: بچه مؤدبی است. اما اگر بچه در روی ما ایستاد و حرف ما را نقد کرد، می‌گوییم: بی‌ادب!
1- تربیت فرزندان شجاع و غیور
امام جواد کوچک بود. در کوچه با بچه‌های دیگر بود. مأمون‌الرشید آمد برود، همه بچه‌ها گفتند: خلیفه می‌آید فرار کردند. این پسر کوچولو ایستاد. مأمون گفت: تو چرا فرار نکردی؟ گفت: من کاری نکردم که بترسم. کوچه هم تنگ نیست از آن طرف برو. گفت: پسر چه کسی هستی؟ بعد خود مأمون گفت: امام رضا است که باید بچه‌اش را این رقمی تربیت کند. که کوچولویش هم در روی من می‌ایستد و خودش را نمی‌بازد. بچه‌ها باید طوری باشند که جسور باشند منتهی جسارت...
ما دو رقم حیا در حدیث داریم. «الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ حَیَاءُ عَقْلٍ‏ وَ حَیَاءُ حُمْقٍ» (کافی/ج۲/ص۱۰۶) بعضی حیاها براساس عقل است. بعضی حیاها هم براساس حماقت است. بچه خجالتی خوب نیست. بچه‌ای خوب است که با منطق بایستد و حرف خودش را بزند. بگوید: نظر من این است. اینکه ما بچه را تحقیر کنیم، یک پیامی برای آموزش و پرورش و همه پدر و مادرها دارد.
2- نهی از منکر، حق فرزندان نسبت به بزرگ ترها
خدا در قرآن می‌گوید: لقمان! به پسرش می‌گوید: «یا بُنَی‏» آقازاده کوچولو! «أَقِمِ الصَّلاةَ» (لقمان/۱۷) نماز بخوان. جای دیگر می‌گوید: «وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ» (بقره/۴۳) «اقاموا، آتوا»، «یقیمون، یوتون» نماز و زکات در ۲۷ آیه به هم چسبیده است. اما بچه که پول ندارد زکات بدهد. می‌گوید: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» (لقمان/۱۷) تو بچه کوچولو هم باید امر به معروف کنی. «وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ» منکر دیدی، برخورد کن. لقمان می‌گوید: بچه من باید بی‌تفاوت نباشد. خوبی را احسن بگوید، بدی را بیخود بگوید. اینکه بگوییم: این بچه خوبی است. کار به هیچکس ندارد. هرکس هر کاری می‌کند این سرش پایین است. سیب زمینی هم همینطور است. سیب زمینی هم بغلش راست بگویی یا دروغ بگویی بی رگ است. بچه‌های ما نباید مثل سیب زمینی باشند. «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ»

با بچه باید مشورت کرد. حضرت ابراهیم وقتی مأمور می‌شود بچه‌اش را بکشد، می‌گوید: «یا بُنَیَّ»، «إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک‏» (صافات/۱۰۲) من پی در پی در خواب می‌بینم که تو را ذبح می‌کنم. «فَانْظُرْ» نظر بده. «ما ذا تَرى» رأی تو چیست؟ نظر تو چیست؟ می‌گوید:‏ «قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» خدا گفته معطل نشو. چون اول مهر است می‌خواهم بگویم. آموزش و پرورش باید علم را همراه با تربیت، همراه با ادب، همراه با خدمت، همراه با اخلاص، اینها را با هم تزریق کنند. وگرنه اگر کله بچه پر از فرمول‌هایی شد و نمره بیست آورد و دانشگاه هم رفت، اما روحیه ضعیف است. به او می‌گوییم: این کلمه حق را بگو، می‌گوید: من خجالت می‌کشم. به او می‌گوییم: برو اینجا کمک کن. می‌گویم: رویم نمی‌شود. این از درون پوک است ولو کله‌اش باد کرده است، اما تمام بدنش ضعیف است. بچه سالم این است که همه چیزش با هم...

  ادامه مطلب ...

درسهایی از قرآن با موضوع نقش تعلیم و تربیت در ساختن انسان

نقش تعلیم و تربیت در ساختن انسان
تاریخ پخش: ۲۷/۰۶/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
عزیزان بیننده بحث را زمانی گوش می‌دهند که در آستانه سال تحصیلی ۹۳ هستیم. راجع به تعلیم و تربیت در  قدیمی‌ترین دبیرستان‌های تهران، دبیرستانی که چمران را تحویل داده، خیلی از بزرگان را تحویل داده، دبیرستانی که اینطور که به من گفتند بالای نود درصد جوان‌هایش بدون هیچ اجباری در نماز جماعت شرکت می‌کنند و من هم خوشحال هستم که در اینجا نفس می‌کشم. موضوع بحث تعلیم و تربیت است.
1- کار روی خاک بی ارزش، محصول باارزش
عرض کنم که خاک ارزشش کم است، ولی وقتی رویش کار شد، خشت شد، گرانتر می‌شود. این خشت آجر شد، گرانتر می‌شود. آجر، سرامیک شد، گرانتر می‌شود. هرچه روی جنس کار کنی، گرانتر می‌شود. پنبه هم همینطور است. زمین خاکی ارزش ندارد. ولی اگر این خاک پنبه شد، پنبه، نخ شد، نخ پارچه شد، پارچه پیراهن شد، گرانتر می‌شود. پس حرف اول این است که روی هرچه کار کنیم ارزشش بیشتر می‌شود. حالا آموزش و پرورش و دانشگاه و حوزه روی آدم‌ها کار می‌کند. اگر روی خاک کار کنیم ارزش پیدا می‌کند، روی آدم کار کنیم چه ارزشی پیدا می‌کند؟ این حرف اول من است.
یک ماشین که ارزش دارد، چون پنج رقم روی ماشین کار شد تا ماشین شد. موضوع: تعلیم و تربیت. چرا می‌نویسیم تعلیم و تربیت؟ چرا نمی‌نویسیم تربیت و تعلیم؟ چون تربیت مهمتر از تعلیم است. الآن آمریکا بی‌سواد نیست، بی‌تربیت است. ما هرچه مشکل داریم سر تربیت است. عرض کنم به حضور شما که مراحل... مراحل تربیت مثل مراحل باقی چیزهاست.
اول کشف می‌کنیم. یک ماشینی که سوارش می‌شویم، اول معدن آهن کشف می‌شود. مرحله دوم استخراج شد، مرحله سوم ذوب شد. مرحله چهارم قطعه‌سازی شد. مرحله پنجم قطعه‌ها به هم متصل شد، مونتاژ شد، ماشین شد. ماشین چطور ماشین شد؟ اول معدن آهن کشف شد. بعد از کشف معدن آهن استخراج شد. ذوب شد، قطعه‌سازی شد، قطعات مونتاژ متصل شد، ماشین شد. همین کار را هم آموزش و پرورش و دانشگاه و حوزه، تربیت معلم، همین کار را باید روی آدم‌ها بکنند. اول آدم‌ها را کشف کنیم. انسان چیست؟ چیستی انسان! اصلاً انسان کیست؟ یکوقت نیاز انسان، خوراک، پوشاک، مسکن، خانه، ماشین، تلفن! مدرک، استخدام رسمی، اصلاً انسان مساوی با زندگی مرفه است. نگاه ما به انسان چیست؟ انسان مساوی با یک زندگی مرفه است. اگر اینطور باشد حیوان‌ها در بسیاری چیزها از ما رفاه بیشتری دارند. مثلاً گاو بیشتر از ما می‌خورد. سرخ کردن و پوست کردن و ظرف شویی هم ندارد. قرآن بخوانیم. ما چطور کشف شدیم.
2- جایگاه انسان در هستی
«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً» (بقره/۳۰) انسان را کشف کنیم. کشف انسان! انسان کیست؟ ۱- خلیفه خداست. «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً» ۲- ابر و باد و مه و خورشید و ... «سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَر‏» (ابراهیم/۳۳)، «وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْک‏» (ابراهیم/۳۲)، «سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْض‏» (حج/۶۵)، «وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهار» (نحل/۱۲)، خودت را کشف کن. ابر و باد و مه و خورشید همه برای تو است. «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقین‏» (مؤمنون/۱۴) خدا درباره آفرینش خودش به تو احسن گفت.
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویم‏» (تین/۴) بهترین ساختمان‌ها را خدا به تو داد. تمام موجودات دمر راه می‌روند. حیوان‌های دریایی، صحرایی، همه افقی هستند. یک موجود عمودی دارند این رقمی راه می‌رود و آن انسان است. انسان تا کجا پیش می‌رود؟ تا بی‌نهایت، «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» (بقره/۳۱) خداوند همه اسماء و حقایق را به آدم یاد داد. انسان کیست؟ روح خدا در او است. «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏» (حجر/۲۹) روح خدا در توست. پس خودت را کشف کن. آموزش و پرورش باید کشف کند. مشکل دنیا این است که اتم، سلول، انرژی هسته‌ای، انسان همه چیز را کشف کرده است، خودش را کشف نکرده است. ما چه کسی هستیم؟ آموزش و پرورش باید انسان‌ها را کشف کند.
این نوجوان در آینده یک امام خمینی است، یا یک صدام است. شهید رجایی است یا فلان آدم منحرف است. وظیفه دانشگاه و حوزه و آموزش و پرورش کشف است. کشف هم به نمره نیست. ممکن است نمره‌هایش بیست باشد، در دانشگاه هم قبول شود، از نظر علمی شاگرد اول باشد، ولی یک آدم خیلی پستی باشد. استعداد کاری به شخصیت ندارد. بعضی از آدم‌ها یک جوهری دارند. آن جوهر را باید کشف کرد. کشف معدن، کشف انسان است.

ادامه مطلب ...