درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن

درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن

ناسپاسی و کفران نعمت‌ها

ناسپاسی و کفران نعمت‌ها

تاریخ پخش: 23/09/91

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحث امشب راجع به ناسپاسی است. افرادی خوبی‌ها و شیرینی‌هایی را نمی‌بینند. تلخی‌ها را می‌بینند.زن و شوهر در خانه هستند، سی سال، بیست سال، ده سال، پنجاه سال با هم زندگی کردند، ولی وقتی کنار هم می‌نشینند می‌گوید: یادت رفته، او می‌گوید: یادت رفته آش را سوزاندی؟ او می‌گوید: یادت رفته چه گفتی؟ یعنی هی مثل مگس روی زخم‌ها می‌نشینند. زیبایی‌ها را نمی‌گویند، تلخی‌ها را می‌گویند.

ناسپاسی و کفران نعمت‌ها

تاریخ پخش: 23/09/91

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحث امشب راجع به ناسپاسی است. افرادی خوبی‌ها و شیرینی‌هایی را نمی‌بینند. تلخی‌ها را می‌بینند.زن و شوهر در خانه هستند، سی سال، بیست سال، ده سال، پنجاه سال با هم زندگی کردند، ولی وقتی کنار هم می‌نشینند می‌گوید: یادت رفته، او می‌گوید: یادت رفته آش را سوزاندی؟ او می‌گوید: یادت رفته چه گفتی؟ یعنی هی مثل مگس روی زخم‌ها می‌نشینند. زیبایی‌ها را نمی‌گویند، تلخی‌ها را می‌گویند.

28 شب سحری می‌خورد، به هیچ‌کس نمی‌گوید. حالا یک شب سحری نمی‌خورد. خوابش نمی‌برد. فهمیدی چه شد؟ من امشب سحری نخوردم! تا شب به پنجاه نفر می‌گوید: من دیشب سحری نخوردم.یعنی بیان تلخی‌ها و غفلت از شیرینی‌ها. مسأله‌ی ناسپاسی، بحث امشب من این است.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»، موضوع بحث: ناسپاسی، کفران نعمت، بیان تلخی‌ها، غفلت از کامیابی‌ها، موضوع بحث این است. قرآن می‌فرماید: کسانی که کفران نعمت کنند، «فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْف‏» (نحل/112) نعمت‌ها را قدردانی نکنید، خدا از شما می‌گیرد.

1- شمارش نعمت‌ها، به جای برشمردن مشکلات

هرکسی یک کاغذ بردارد، نعمت‌هایی که خدا به او داده بنویسد. خیلی مهم است. چه نعمت‌هایی داده، و برای نعمت‌ها هم اگر می‌خواهید قدر نعمت‌ها را، نعمت‌ها را جا به جا کن. شما روی ساعت بیست دقیقه، ده دقیقه، چهار دقیقه، چشمت را ببند. رابطه شما با دنیا قطع می‌شود. با چه؟ با یک خرده پی. با یک پلک، با این پلک و پی رابطه شما قطع می‌شود. آب می‌خوریم گوارا است، حالا اگر این آب تلخ بود چه کار می‌کردی؟ «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجا» (واقعه/70) بخواهیم آب را تلخ می‌کنیم. به چه کسی تلگراف می‌کنی، شیرینش کن. اگر فردا صبح هرچه کندیم به آب نرسیدیم. «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ» (ملک/30) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. اگر هرچه کندید به آب نرسیدید، به چه کسی تلگراف می‌کنید آب. اینطور هم نیست که بگوییم مسؤولین درست می‌کنند. الآن سی و چند سال از انقلاب رفته هنوز خرمشهر آبش را می‌خرد. آب خوردن ندارد. مسؤولین تلاش می‌کنند ولی اینطور نیست که مسؤولین همه کار دستشان باشد. یک نفر را در هستی داریم که هم حکومت دارد، هم قدرت دارد. باقی‌ها حکومت دارند، قدرت ندارند. «لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ» (تغابن/1) مسؤولین مملکت ما و همه‌ی مملکت‌های دیگر «لَهُ الْمُلْکُ» حکومت دارند اما «وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ» نیست. اینطور نیست. رئیس جمهور است، ولی اینطور نیست که هر کاری خواسته باشد بکند. رهبر است، مرجع تقلید است، امیرالمؤمنین است. یک چیزی می‌گفت مردم گوش نمی‌دادند. یکبار حضرت امیر در گوش خودش زد. از دست شما چه کنم؟ هرچه من می‌گویم کسی گوش نمی‌دهد. امام حسین سه بار روز عاشورا صحبت کرد، گوش ندادند.

یکوقت خدمت امام آمدند، گفتند: نماینده‌ی شما مثلاً در حج، حالا که بود کار نداریم، نماینده‌ی شما در حج ضعیف بود. برای اینکه یک زن ایرانی نمی‌دانم چه مسأله‌ای برایش پیش آمده بود، در یکی از محله‌های مکه یا مدینه. امام فرمود: که من قوی‌تر هستم... البته نقل شد. که امام فرمودند: من قوی‌تر هستم یا نماینده‌ی من؟ گفتند: بله... شما امام هستید. صدها نفر در صدها جا نماینده‌ی شما هستند. گفت: مکه بزرگتر است یا حسینیه‌ی جماران؟ گفتند: مکه خیلی بزرگتر است. گفت: من که امام هستم، قدرتم از نماینده‌ام... بگویید... بیشتر است و حسینیه‌ی جماران که خیلی کوچکتر از مکه است، من نمی‌توانم حسینیه‌ی جماران را اداره کنم. دارم حرف می‌زنم، یک مرتبه وسط سخنرانی من یک کسی می‌گوید: تکبیر! هرچه می‌گویم اینجا که تکبیر نبود، این بی‌خود تکبیر گفت. حالا با این چه کنم؟ بیایم پایین در سرش بزنم. قهر کنم، از حسینیه بیرونش کنیم. با اینکه امام هستم و همه مردم مرا دوست دارند، و قدرت هم دارم، ولی در عین حال گاهی وقت‌ها در یک مسأله آدم نمی‌داند چه کند. الآن با اینکه این بی‌خود تکبیر گفت، وسط سخنرانی حواس ما را پرت کرد. من با این چه کنم؟ اینطور نیست که حالا فکر کنید که...

قرآن برای ضعف مسؤولین می‌گوید: «لَنْ یَخْلُقُوا ذُبابا» (حج/73) تمام رئیس جمهورهای دنیا جمع شوند نمی‌توانند یک مگس خلق کنند. و اگر یک مگس از اینها برداشت و فرار کند، همه رئیس جمهورها عقبش بدوند، نمی‌توانند از آن بگیرند. بنشینیم نعمت‌های خدا را بشماریم.

خیلی وقت‌ها که ما می‌گوییم نداریم، این نداشتن‌ها نعمت است. حالا، چطور آدم ناسپاس می‌شود. عوامل ناسپاسی:

2- غفلت از نعمت، عامل ناسپاسی

1- غفلت از نعمت‌ها؛ کسی خدمت حضرت آمد، گفت: آقا چنین است، چنان است. مشکلاتش را گفت. امام فرمود: حاضر هستی مشکلاتت حل شود ولی عشق ما اهل بیت را نداشته باشی. گفت: نه، نه نه نه! من جانم فدای شما. گفت: پس ببین این هم یک نعمتی است. درست است این مشکل را داری، این مشکل را داری. ما امام حسین را دوست داریم. دنیا صدها میلیون آدم هست، اصلاً امام حسین را نمی‌شناسد. ما اگر خودمان هم تقوا نداریم، آدم باتقوا را دوست داریم. آدم‌هایی هستند از آدم با تقوا بدشان می‌آید. برج ساخته، اگر بفهمد یک آخوند می‌خواهد بیاید، آخوند نه نه! بگو فروشی نیست، بگو رهن دادیم. چرا؟ برای اینکه مثلاً می‌خواهد یک ماهواره‌ای، می‌خواهد یک کاری در این ساختمان کند، می‌خواهد خودشان باشند. می‌گوید: این شیخ بیاید مزاحمشان است. مثلاً از دود تلخ خوشش می‌آید. عوض اینکه از هوای سالم لذت ببرد، این پول می‌دهد دود تلخ... همین که ما خوبی‌ها را دوست داریم، «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمان‏وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» (حجرات/7) قرآن می‌گوید: همین که ایمان را دوست داری، امام حسین را دوست داری، تقوا را دوست داری، صداقت را دوست داری، ولو خودتان هم ممکن است دروغ بگویید، اما راستگو را دوست دارید این نعمت است.

گاهی وقت‌ها علت اینکه ما کفران می‌کنیم نعمت‌ها را هنر خودمان می‌دانیم.

می‌گوییم: اینها برای خودم است. خودم درس خواندم. به قارون گفتند: کمک کن. خدا به تو داده، گفت: خدا به من نداده. «أُوتیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدی‏» (قصص/78) من یک علمی دارم، فوق لیسانس هستم، دکترای اقتصاد دارم، «عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدی‏» آیه‌ی قرآن است. یعنی علمی نزد من است، به خاطر آن تیزهوشی و زرنگی‌هایم، قرآن می‌گوید: از تو زرنگ‌تر نبود. از تو باهوش‌تر نبود. خیلی‌ها از تو باسوادتر هستند، هشتشان گرو نه است و نه هم گرو هشت است. نگو از خودم، نگو از خودم. من نگو.

گاهی وقت‌ها علت اینکه کفران می‌کنیم گردن خدا می‌گذاریم. عوامل ناسپاسی: تلخی‌ها را به عهده‌ی خداوند می‌گذاریم. می‌گوییم: او نداد. می‌گوید: چرا گردن خدا می‌گذاری؟ می‌گوید: «رَبِّی أَهانَنِ» (فجر/16) این عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. خدا امسال به ما نداد. می‌گوید: نخیر، دست خدا نیست، دست خودت است. «کلاََّ» اینطور نیست که تو می‌گویی. «بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ» (فجر/17) به تو دادیم، به یتیم ندادی، از تو گرفتیم. «وَ لَا تحََضُّونَ عَلىَ‏ طَعَامِ الْمِسْکِینِ» (فجر/18) به فکر مسکین‌ها و فقرا نبودی.

3- انصاف در برخورد با شیرینی‌ها و تلخی‌ها

ما گاهی وقت‌ها مثل بچه مدرسه‌ای‌ها هستیم. بچه مدرسه‌ای‌ها وقتی بیست می‌گیرند می‌گوید: بیست گرفتم. می‌گوید: مال خودم است. وقتی صفر می‌گیرد، می‌گوید: صفر به من داد. نمی‌گوید: صفر گرفتم. یعنی صفر را گردن معلم می‌اندازد، صفر به من داد. بیست گرفتم. ما هم همینطور هستیم. خوبی‌ها را می‌گوییم برای من است. بدی‌ها را می‌گوییم برای خداست. خدا چنین کرد.

گاهی وقت‌ها دختر می‌گوید: چون زشت هستم و خواستگار ندارم، پس من هم نماز نمی‌خوانم. می‌گوییم: دختر خانم چرا نماز نمی‌خوانی؟ می‌گوید: زشت هستم، حالا که زشت هستم خواستگار ندارم، پس من هم نماز نمی‌خوانم. شما حساب کردی که کاغذ برداشتی بنویسی چه داری و چه نداری؟ یک کاغذ بردار. چه دارم؟ هوش چه؟ استعداد چه؟ سلامتی چه؟ حلال زادگی چه؟ عقل چه؟ پدر و مادر خوب چه؟ اعصاب چه؟ عمر چه؟ اینها را بنویس، ممکن است کسی خوشگل‌تر باشد، ولی عمرش از تو هجده سال کمتر باشد. یعنی شما شکلت متوسط است، ولی عمرت هشتاد سال، نود سال. او شکلش بهتر است ولی 45 سالگی از دنیا می‌رود. 63 سالگی از دنیا می‌رود. ممکن است او شکلش بهتر است ولی بچه‌هایش استعدادش کمتر است. تو شکل نداری ولی بچه‌هایت تیزهوش‌تر هستند. هرکسی را خدا یک چیزی می‌دهد و یک چیزی را می‌گیرد. مثل گوشت با استخوان، گربه و شیر شکل‌هایشان یکسان است. شاید بشود گفت از یک نژاد هستند. نمی‌دانم! می‌گویند: یک روز شیر به گربه گفت: خاک بر سرت کند! من برگ زرد می‌خورم شیر هستم. تو خانه‌ی حاجی‌ها جوجه کباب می‌خوری، مثل هروئینی‌ها وا رفته هستی. لاغر و مردنی! شیر گفت: بله من... گربه گفت: بله من جوجه کباب می‌خوردم. اما گاهی به من می‌گویند: پیش... تا گفتند: پیش هرچه خودم آب می‌شود. (خنده حضار) تو اگر برگ زرد می‌خوری در عوض کسی...

آن دختر خانمی که شکلش زشت است، نگاه کند چه چیزش زیباست. ممکن است عمر طولانی داشته باشد. ممکن است فهمش، استعدادش، نسلش، اعصابش، افرادی هستند پولدار هستند. یک غصه‌هایی دارند که اگر غصه‌هایشان را برای بی‌پول‌ها بگویند، می‌گویند: خوب شد که ما پولدار نبودیم.

قرآن بخوانم. قرآن می‌گوید: افرادی به قارون می‌گفتند: خوشا به حال قارون! فردا که دیدند قارون به گل فرو رفت، گفتند: خوب شد که ما قارون نبودیم. زشتی‌ها را کنار زیبایی‌ها حساب کنیم. علت اینکه ما کفران می‌کنیم، یکی این است که تلخی‌ها را به گردن خدا می‌اندازیم. فکر نمی‌کنی که سیگار کشیدی، تنگی سینه گرفتی، خودت پای فیلم نشستی، فوتبال ببینی، درس‌هایت شکست خورد. خودت روی حوض نرده نگذاشتی بچه‌ات افتاد. مراعات بهداشت را نکردی بیمار شدی. مراعات رانندگی را نکردی تصادف کردی. چرا می‌گویی: قضا و قدر. بگو بی‌عقلی. یک سری از ما که نق می‌زنیم و کفران می‌کنیم، عیب‌هایمان را می‌گوییم: شانس است. پیر شانس دربیاید. یکی نمی‌گوید: پیر من دربیاید با این کم عقلی. مقصر خودمان هستیم.

4- ناسپاسی نعمت، نتیجه اسراف و زیاده‌روی

قناعت نمی‌کند، هرچه پول دارد آجیل و بستنی می‌خورد. بعد هیچ سرمایه‌ای برای خودش ذخیره نمی‌کند. پولش را برمی‌دارد مبلمان عوض می‌کند. می‌گوید: خوب اینجا هی مبل‌ها را عوض می‌کند و ماشین را عوض می‌کند. دائم خرج زرق و برق می‌کند و بعد می‌بینی... شما پولی را که مردم خرج مبل می‌کنند، در کامپیوتر بیاورید، پولی را هم که خرج کتاب می‌کنند در کامپیوتر بیاورید. ببینید خانواده‌ها چقدر پول خرج مخشان می‌کنند، چقدر پول خرج نشستنشان می‌کنند؟ یعنی به بالا تنه بیشتر می‌رسند، بیشتر پول‌ها خرج بالا می‌شود یا خرج پایین؟ خدا مغز را بالا گذاشت، پایین‌تر از مغز قلب را گذاشت. زیر قلب شکم را گذاشت، زیر شکم شهوت را گذاشت. یعنی اینطور است، مغز، قلب، شکم، شهوت. ولی در جامعه‌ی ما از این طرف جواب می‌دهند. اول شهوت! هرجا که شهوت است شلوغ‌تر است. بعد شکم، ساندویچ، پیتزا، سیراب شیردان، کله پاچه. غذا خوری و انواع غذاها. بعد قلب، هرجا کف می‌زنند، سوت می‌زنند، احساسات نشان می‌دهند. حالا اگر فصل امتحان هم بود، چهار نفر در کتابخانه مطالعه می‌کنند. یعنی خدا ما را از این طرف خلق کرد، ما از این طرف جواب می‌دهیم.

چرا کفران می‌کنیم؟ در تحلیل‌هایمان بد تحلیل می‌کنیم. عینک سرخ می‌گذاریم و همه شلغم‌ها را لبو می‌بینیم. بابا شلغم است، عینک خودت را بردار، درست می‌بینی. فلانی عجب زندگی داری ماه! می‌گوییم: چیه که ماه است؟ مثلاً زندگی ماه را به این می‌گوید که مبلش چطور است. ماشینش چطور است؟ خانه‌اش کجاست. مدرکش چیه؟ دیدش این است. زندگی خوب، خانه، ماشین، تلفن. زندگی خوب، استخدام رسمی، زیبایی، رفاه. در دعاهایمان ماه رمضان می‌آید و می‌رود و شب قدر دعا می‌کنیم، دیدید یک کسی بگوید: خدایا، «بِکَ یَا اللَّهُ»، «بِکَ یَا اللَّهُ» بعد می‌گوید: خدایا، این بن عمرم نمازم با توجه باشد. تا به حال دیدید کسی از خدا بخواهد نمازش با توجه باشد؟ ما این را نمی‌خواهیم. من خودم که آخوند هستم وقتی با شما مردم حرف می‌زنم حواسم جمع است. تا می‌روم بگویم «اللَّهُ أَکْبَر» حواسم پرت می‌شود. گیر کجاست که با خلق حرف می‌زنی حواسش جمع است، با خالق حرف می‌زنی حواسش پرت است. مشکل کجاست؟ دست خداست؟ مشکل در خودمان است.

چقدر ما اسراف می‌کنیم؟ داریم اسراف کنید خدا انتقام می‌کشد. در قرآن خیلی گفته: «ذُو انْتِقامٍ» (آل‌عمران/4)، «مُنْتَقِمُونَ» (سجده/22) انتقام می‌کشد. در عروسی‌ها چقدر غذای پخته می‌ریزند سطل زباله. در پادگان‌ها بعضی‌هایشان چقدر بد غذا می‌پزند. من بودم در پادگان که دیگ غذا را در بشکه برگرداندند. چون بد پختند. رفتند سربازها نان بربری خریدند و خوردند. سرباز نان خالی می‌خورد و غذای پادگان را نمی‌خورد.

هکتارها زمین در اختیار پادگان‌هاست. دهها هزار جوان هم هست، زمین هم هست، آب هم هست، هم آب است و هم زمین است و هم نیروی انسانی. ماه می‌آید می‌رود، در پادگان‌ها سبزی به این سربازها داده نمی‌شود. می‌گوییم: خوب یک سبزی هم کنار غذا باشد. می‌گوید: بودجه نیست. تأمین اعتبار نیست. خوب بابا تو که چمن کاشتی یک سبزی بکار. می‌گوید: آخر در شأن پادگان نیست. مثلاً حالا چمن در شأن ارتش است یا سپاه؟ ولی سبزی در شأنش نیست. ما گاهی وقت‌ها مشکل مخ داریم. به حاج آقا می‌گوییم پول بده برای کتابخانه می‌گوید: ندارم. می‌گوییم: پول بده منار را کاشی کنیم، می‌گوید: چشم می‌دهم! برای برق منار پول می‌دهد، برای برق مخ پول نمی‌دهد. ما در موقوفات رفتیم وارسی کردیم. آیا چیزی هم وقف تفسیر قرآن شده یا نه؟ متأسفانه دیدم تقریباً نزدیک صفر است. یعنی در تمام موقوفات شما یک موقوفه نایاب پیدا می‌کنی، خیلی کم، به تدریج، که بگوید: این پول برای اینکه مردم قرآن را بفهمند. نذر تفسیر! یک گوشه دین را می‌گیریم، یک گوشه دین را نمی‌گیریم. قرآن و اهل بیت نباید از هم جدا شود. «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی» الآن در جامعه‌ی ما دارند جدا می‌شوند. یعنی جلسات روضه خوب است. و باید هم باشد، از روضه نباید کم کرد چون هرچه داریم از امام حسین داریم. به حق! اما در کنار جلسات روضه باید جلسات قرآن و نهج البلاغه هم باشد. در تهران چند تا جلسه‌ی نهج‌البلاغه هست؟ آقایانی که در تلویزیون بحث را می‌بینید، آیا در شهر شما درس نهج البلاغه هم هست یا نیست؟ اصلاً کسی را دارید که یک دور نهج‌البلاغه مطالعه کرده باشد؟ کسی را پیدا می‌کنید یک دور تفسیر را دیده باشد؟ ما یک سری نعمت‌هایی که هست، ناسپاسی‌ها، مشکل، یعنی به جای اینکه به خودمان نگاه کنیم به دیگران، مثلاً راست آینه می‌ایستیم، می‌بینیم زشت هستیم، آینه را می‌شکنیم. خودت را درست کن، چرا آینه را می‌شکنی؟ نگاه به اشراف می‌کنیم.

5- نگاه به زندگی اشراف، عامل ناسپاسی

یکی از عوامل ناسپاسی نگاه به اشراف است. اصلاً خانم می‌خواهد جهازیه درست کند، فیلم به او می‌دهند می‌گویند: این وسایل آشپزخانه را ببین، هرکدام را خواستی بعد بازار برویم. یعنی اینقدر دقت می‌کنیم، در سیسمونی، در چه و چه... به اشراف نگاه می‌کنیم و آنوقت نسبت به زندگی‌مان تلخ هستیم.

از غصه‌های دیگران غافل هستیم. همان که گفتم. شیر از غصه‌ی گربه غافل است. هی می‌گوید: به، جوجه کباب می‌خوری. بابا جوجه کباب می‌خورم، اما گاهی به من پیش می‌گویند. شما غصه‌هایش را هم ببین. اگر زندگی مرفهان را فوت کنی یک ناله‌ها و یک تلخی‌هایی در زندگی مرفهین هست، که در زندگی فقرا نیست. غافل هستیم از اینکه بعضی از این تلخی‌ها را می‌شود شیرینی‌ها... :گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم». لیموترش است ولی همین لیموترش عوضش یک برکتی هم دارد. سالها می‌ماند. آن لیمو شیرین است، اما یک دقیقه بیشتر شیرین نیست، دقیقه دوم تلخ می‌شود. گاهی شیرین است اما پشتش تلخی است. گاهی ترش است، اما پشتش شیرینی است. یعنی باید جوجه‌ها را آخر پاییز شمرد.

نگاه نکنیم عجب ماشینی، چه گازش داد و رفت باید دید به مقصد هم می‌رسد یا نه؟ ممکن است ماشین درجه یک، اما با این هوا و هوسی که راننده دارد، این به مقصد نمی‌رسد تصادف می‌کند با این رانندگی. شاید هم ماشین‌های قراضه را مسخره هم بکنند. چون ماشین خودش لوکس است یا پایه یک دارد، آن ماشین‌های متوسط را که می‌بیند هی سر به سر اینها در جاده می‌گذارد. هی مانور هم می‌دهد. ولی باید ببینیم بالاخره کدام به مقصد رسیدند.

در کربلا چه کسی به مقصد رسید؟ امام حسین به مقصد رسید یا یزید؟ امام حسین به مقصد رسید. تلخی امروز را نبین. 72 داغ دیدند. حساب کن چه کسی به مقصد رسید. مثلاً یزید به مقصدش رسید؟ عمر سعد می‌خواست فرماندار شهر ری شود. فرماندار شد! شمر به مقصدش رسید؟ خولی به مقصدش رسید؟ نگاه کنیم چه کسی به مقصدش رسیده است؟ ممکن است انسان با یک دروغ، یک پولی را با یک اختلاس و با یک کم فروشی، با یک زد و بندی یک درآمد خوبی دربیاورد، ولی نگاه کن این درآمد کجا خرج می‌شود. نگاه کنید که این درآمد کجا خرج شد. و خرج چه شد؟ ما کفران که می‌کنیم نگاه به اشراف می‌کنیم از زندگی خودمان ناراضی هستیم. کفران می‌کنیم بدی‌های خودمان را نمی‌بینیم و مشکلات را گردن خدا می‌اندازیم. بعضی از این تلخی‌ها امتحان است. قرآن بیست بار گفته ما شما را امتحان می‌کنیم. «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْر» (انبیاء/35) همه‌ی تلخی‌ها ابزار امتحان است. همه شیرینی‌ها هم ابزار امتحان است. ما باید امتحان بدهیم.

6- تلخی‌ها و سختی‌ها، امتحان الهی

گاهی هم فکر می‌کنیم که ما نمی‌توانیم مثل فلانی باشیم. کتابی نوشته شده، یتیم‌هایی که به جایی رسیدند. یتیم است، خانواده شهید است، ولی آدم‌هایی که پدر نداشتند، سایه‌ی پدر بالای سرشان نبوده، ولی مثل رجایی رئیس جمهور می‌شود. مثل امام خمینی تا رهبری هم جلو رفت. آن هم چه رهبری، رهبری که دنیا را تکان داد. اینطور نیست که بگوییم: ما دیگر بدبخت شدیم. اکثر مراجع تقلید ما بچه‌های روستایی هستند. اینطور نیست که کسی روستا باشد بدبخت است. پدر نداشته باشد بدبخت است. کتاب نداشته باشد بدبخت است. دست خدا بسته نیست که اگر من خواسته باشم ترقی کنم، حتماً باید پدر و مادر بالای سرم باشد، باید پول هم داشته باشم، خانه هم داشته باشم، امکانات هم داشته باشم. ممکن است هیچ کدام از اینها را نداشته باشی، خوشبخت باشی. ممکن است همه اینها را داشته باشی بدبخت شوی. دست خدا باز است. خدا می‌تواند بدون پول هم به شما عزت بدهد. فکر می‌کنی که اگر با بانک وام گرفتند، نمی‌دانم ربا دادن، اگر با این پول‌ها بتوانی یک خانه‌ی شیک بسازی، آنوقت عروس را بیاوری، پهلوی فامیل عروس می‌گویند: اوه....هو... با پول حرام، با پول ربوی که ربا در آن است، حدیث داریم ربا مثل زنای با مادر است. زنای با مادر خیلی است. ربا زنای با مادر است. ربا خوار را قرآن می‌گوید: جنگ با خداست. گناه کبیره است. ما با گناه کبیره خانه‌ی شیک می‌سازیم و با گناه کبیره می‌خواهیم جلوی فامیل عروس عزیز شویم. بعد یک مدتی خدا می‌گوید: خوب از راه گناه خواستی عزیز شوی حالا بکش. چهار ماه شده و نشده یک نکبت و ناله و نفرین در این خانه پیدا می‌شود، که تمام سنگ مرمرها همه می‌پرد. عزت از خداست، ذلت از خداست. از راه دروغ عزیز نمی‌شویم. آقا بلد نیستم. تمام شد و رفت!

پشت سر یک آیت اللهی نماز می‌خواندم. گفت: «مالک یوم الدین....» برگشت گفت: وضو ندارم، خودتان بخوانید. این آیت الله به قدری در منطقه محبوب است، حالا اسمش را نمی‌برم. مردم برایش می‌میرند. راست می‌گوید. حالا من اگر بگویم «مالک یوم الدین» بگویم وضو ندارم، زشت است، خوب بد می‌شود دیگر. عزت دست خداست، راست می‌گوییم بگوییم: خدایا من راست گفتم. عزت از توست. بلد نیستم.

چه دلیلی دارد ما جنگ و دعوا کنیم در خانه که ما مهمانی‌مان مثل فلانی باشد؟ عروسی‌مان مثل فلانی باشد. مهریه‌ی دخترمان مثل فلانی باشد. من پرسیدم از دفتر عقد و ازدواج، کسانی که مهریه‌های بالا می‌گیرند اینها به طلاق خیلی نزدیک‌تر هستند از کسانی که مهریه‌ی کم می‌گیرند. من این را پرسیدم و تحقیق کردم. آمار طلاق‌ها در خانواده‌هایی که مهرشان بالاست، سنگین‌تر است. حدیث داریم مهریه‌ی زیاد نفرت می‌آورد. یعنی هر وقت آدم نگاه به خانمش می‌کند می‌گوید: یا ابالفضل این صد میلیون از من می‌خواهد! (خنده حضار) می‌ترسد. نگاه به خانمش که می‌کند، نگاه به کسی می‌کند که فردا با پلیس می‌آید و دستبند به دستش می‌زند. از همدیگر می‌ترسند و زندگی براساس وحشت است.

7- دوستی با افراد ناسپاس و ضعیف الایمان

به هر حال، رفیق شدن با افراد ناسپاس، آن هم آدم را ناسپاس می‌کند. اینها عوامل ناسپاسی است. رفیق ناسپاس، آدم را ناسپاس می‌کند، نگاه به اشرار آدم را ناسپاس می‌کند. غفلت از نعمت‌ها آدم را ناسپاس می‌کند. نعمت‌های خدا را از خودمان می‌دانیم، یعنی خدایاتو به من ندادی. این از خودم است. تو به من ندادی. این آدم را ناسپاس می‌کند.

دقیقه‌ی آخر یک چیزی یادم آمد بگویم. یکی از علما یک کتابی نوشته، زندگی خودش را. نوشته نجف درس می‌خواندیم بی‌پول شدیم. در حرم رفتیم و گفتیم: یا علی بی‌پول شدیم. صد تومان پول می‌خواهم. می‌گفت: یک کسی آمد گفت: سلام، در همان حرم، گفت: من چند روز پیش ایران بودم از شهر می‌آمدم، پدرت را در بازار دیدم، گفتم: کربلا، نجف می‌روم. گفت: اگر نجف رفتی سراغ پسرم را بگیر و این پول را به پسرم بده. می‌گفت: در حرم به من صد تومان داد. تا صد تومان را گرفتم در جیبم گذاشتم و گفتم: یا علی این برای آقای من است. (خنده حضار) این برای تو نیست. من گفتم صد تومان می‌خواهم، این حساب نیست. می‌گفت: ما این را گفتیم و آمدیم دیدیم پول نیست. هی دویدیم، ان طرف دویدیم، خیلی هیجانی، استادم را دیدم گفت: چه شده؟ گفتم: آقا یک چنین ماجرایی شد و من گفتم: یا علی برای آقای من است. پول گم شد. گفت: خوب بی‌ادبی کردی. برو پهلوی حضرت علی عذرخواهی کن. عذرخواهی که می‌کنی «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» نگو. «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» عربی است. توبه فارسی کن. توبه فارسی اول حرفش گاف دارد. برو پهلوی حضرت علی و توبه فارسی کن. می‌گفت: ما گفتیم نه ما توبه نمی‌کنیم و بعد دیدیم که پول از دست ما رفت. بعد گفتم کسی نمی‌فهمد. یواشکی گفتم: یا علی الی آخر... صیغه‌اش را خواندیم. تا خواندم، یکی آمد گفت: آقا، یک پولی پیدا کردم، آدرسش را بده. گفتم: یا علی از تو است! من ناسپاسی کردم. نگویی هوشم خوب بود. معلمم خوب بود. آدم‌هایی هستند هوششان از تو بهتر است، معلمش هم از تو بهتر است، به جایی نمی‌رسند.

خدایا هرچه تا به حال ناسپاسی کردیم، ناسپاسی‌های گذشته‌ی ما را ببخش. از الآن تا ابد ما را آدم‌های شاکر و سپاس گزار قرار بده.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- بر اساس آیه 112 سوره نحل، مشکلات ناشی از چیست؟

1) امتحان الهی

2) کفران نعمت‌ها

3) ظلم انسان‌ها

2- آیه 7 سوره حجرات به کدام نعمت الهی اشاره دارد؟

1) ایمان به خدا

2) محبت به دیگران

3) ولایت اولیای خدا

3- بر اساس آیات سوره فجر، عامل از دست دادن نعمت‌ها چیست؟

1) بی‌توجهی به یتیمان

2) بی‌توجهی به محرومان

3) هر دو مورد

4- در قرآن، چه کاری جنگ با خدا معرفی شده است؟

1) رباخواری

2) دزدی و خیانت

3) کم فروشی و گران فروشی

5- آیه 30 سوره ملک به کدام نعمت الهی اشاره دارد؟

1) نعمت خاک

2) نعمت آب

3) نعمت باد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد