ارزش علم و دانش اندوزی در اسلام
تاریخ پخش: 16/09/96
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
خدمت عزیزان دانشجو هستیم. سالهای قبل هم بحثهایی به مناسبت داشتیم. امروز هم یک بحثی برای علم برای شما تهیه کردم. فقط طوری گوش بدهید که نقل کنید. مثل من نباشید. من چند هزار ساعت با کم و زیادش در ماشین نشستم، اما چون دل ندادم هنوز رانندگی یاد نگرفتم. اگر سی ساعت دل میدادم، راننده شده بودم. اصولاً نه این کلاس، همیشه طوری باشد که هرکس حرف میزند، دل بدهید. اگر دل بدهیم خیلی چیز یاد میگیریم. نقش علم، اگر با شما مصاحبه کردند، ارزش علم چیست؟ جواب من این است. علم چیزی است که هم روی اشرف مخلوقات اثر دارد و هم روی پست ترین مخلوقات، اشرف مخلوقات انسان است و در انسانها، اشرف انسانها انبیاء هستند. علم در انبیاء هم اثر دارد.
پیغمبری سوار الاغی بود از قریهی مخروبه میگذشت، گفت: خدایا چطور مردهها را زنده میکنید؟ «فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عام» (بقره/259) صد سال خدا پیغمبر را مرگش داد. «ثُمَّ بَعَثَه» بعد از صد سال مبعوثش کرد. گفت: چند وقت اینجا هستی؟ گفت: یک نصف روز یا یک روز است. گفت: نه صد سال پیش سؤال کردی. تو را مرگ دادم. جان الاغت را گرفتم. حالا نگاه کن میخواهم الاغت را جلوی چشمت زنده کنم. یعنی صد سال پیغمبر بمیرد تا یک چیزی یاد بگیرد. آن هم چیز تجربی، علم ارزش دارد که آدم صد سال برایش بمیرد. این روی بهترین افراد. پست ترین افراد، سگ حیوان نجسی است. اما همین حیوان نجس اگر آموزش دید و گوسفندی را برای شما شکار کرد، این گوسفند حلال است. چرا؟ برای اینکه شکارچیاش آموزش دیده است. یعنی آموزش روی سگ هم اثر دارد. این ارزش علم است. این یک مسأله...
1- فراگیری علم تا پایان عمر
مسأله دیگر اینکه چه علمی؟ خیلی از چیزهایی که ما میخوانیم، دانستنش جایی را آباد نمیکند و ندانستنش هم جایی را... کمک کنید... بگویید... خراب نمیکند، الکی است. لذا در دعاها داریم «علماً نافعا» علم مفید. اگر علم مفید بود ما فارغ التحصیل نبودیم. خدا به پیغمبرش میگوید: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» (طه/114) یعنی فارغ التحصیل نیست. با اینکه در دعای ندبه داریم، «و علمته علم ما کان و ما یکون الى انقضاء خلقه» با اینکه خدا همه علوم را به پیغمبر داد، اما میگوید: تو فارغ التحصیل نیستی. خودتان را فارغ التحصیل ندانید. این یک مسأله...
خداوند مدرکی که به بشریت داده، میگوید: کم. میگوید: بشر، همه شما با هم یک ذره سواد دارید. من آیه را میخوانم، کلمه آخر را نگه میدارم شما بگویید. بعضیها حفظ هستید. آیه این است. «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» (اسراء/85) یعنی همه شما با هم یک ذره سواد دارید. این نسل فرهیخته و اینها برای تشویق شماست، باور نکنید. جایی خبری نیست. علم باید مفید باشد. اگر علم مفید بود الآن کشور ما مشکل نداشت. این رئیس جمهورها در مناظراتشان همه مشکل اشتغال جوانها را داشتند. این بخاطر این است که جوان لیسانس شده ولی هیچ مهارتی ندارد. حالا تازه رئیس جمهور گفت: بیاییم برای این جوانهای بی مهارت شش ماه دوره بگذاریم یک چیزی یاد بگیرند سر کار بروند. این مثل گرمک بی مزه است که میگوییم: از بیرون یک مقدار شکر قاطیاش کنید، بلکه بتوانیم بخوریم. از اول نژاد خربزه باید شیرین باشد. ما خربزه بی مزه تولید میکنیم، بعد میگوییم: از بیرون شکر بریز. لیسانس بی مهارت، بعد میگوییم: شش ماه برود دوره ببیند، این شش ماه دوره را در لا به لای چهار سال، در آموزشهایش میدید. چرا ذات لیسانس شیرین نباشد؟ چرا از بیرون؟ علم مفید باید باشد.
2- بهرهگیری بهتر از امکانات موجود
ما الآن خیلی پول داریم اما بد خرج میکنیم. برادرها و خواهر من این را بارها گفتم. من یکوقت خسته میشدم از اینکه چهل سال است در تلویزیون هستم و بعضی حرفها را میخواهم بزنم، دیدم یکبار دیگر گفتم. بعد دیدم نه، امامان میگویند: «و کثیراً ما یقول» در کامپیوتر وارد کردیم، دیدیم «کثیراً ما یقول» یعنی خیلی از امامان ما بسیاری از چیزها را تکرار میکردند. ما هم باید تکرار کنیم. همین سالنی که شما در آن نشستهاید. اگر کف این سالن صاف بود چه اشکالی داشت؟ منتهی سن یک مقدار بالاتر بود. مثل منبر مسجد، سن بالا بود و کف صاف بود. اگر صاف بود دیگر مسجد نمیخواستیم، همینجا نماز هم میخواندیم. همینجا سفره میانداختیم. خوابگاه کم است. دانشجوها پتو بیاورند همینجا بخوابند. تخت دو طبقه میگذاشتیم، سیصد نفر میتوانستند اینجا بخوابند. میز پینگ پنگ هم میشد اینجا گذاشت. هم میشود در آن عروسی گرفت، هم میشد عزا گرفت، هم میشد میز پینگ پنگ گذاشت، هم میشد خوابگاه باشد. برداشتیم یک خرده کج کردیم، آمفی تئاتر اسمش را گذاشتیم. با یک لقب سوپردولوکس پول مردم را آتش زدیم. آنوقت یک مسجد میسازیم، یک حسینیه میسازیم. یک آمفی تئاتر میسازیم. یک سالن اجتماعات میسازیم، هی پول خرج میکنیم. از خدا یاد بگیرید، خدا یک شکاف گذاشته یک سانت در پنج سانت. ببین در این پنج سانت خدا چه کرده است؟ سینه مادر را با همین پنج سانت میمکیم. با همین پنج سانت سخنرانی میکنیم. با همین پنج سانت اکسیژن میگیریم، با همین پنج سانت کربن پس میدهیم. با همین پنج سانت میبوسیم. با همین پنج سانت فوت میکنیم. سوت میکشیم. همه با همین است. حالا اگر دست شما میدادند. کارشناسها میآمدند، مهندسها، میگفتند: لوله برای ورودی اکسیژن و یک لوله برای خروجی کربن، یک دکمه برای چشیدن، مکیدن، بوسیدن، کله ما را پر از دودکش و دکمه میکردند. بلد نیستیم.
انگشت شست که خدا به ما داده است. شش وزارتخانه در این شست جاسازی کرده است. این انگشت شست را کنار بگذار، وزارت آموزش و پرورش خوابید. چون نمیشود با چهار انگشت نوشت. وزارت کشاورزی، بیل هم نمیشود دست گرفت. وزارت کار، پیچ گوشتی، صنایع دستی، دکمه یقهات را ببند، وزارت بهداشت با این چهار تا نمیشود آمپول زد. همه وزارتخانهها در انگشت شست است. این را هنرمند میگویند. ما هنرمندانمان بی هنر هستند. یک خطاطی میکنند، هرکاری میکنیم بخوانیم، نمیتوانیم. میگوییم: این چیست؟ میگوید: از نظر هنری... نه، هنر یعنی روان نویسی و شیک نویسی نه یعنی پیچیده نویسی و گیج کردن! حتی مذهبیها کاشیکاریها را با خط کوفی و میخی و سیخی مینویسند و میگویند: میراث فرهنگی! باید اسم میراث فرهنگی با اسم... یعنی چشمتان را باز کنید، خیلی کلاه سرتان رفته است. ببخشید! کلاه تا ناف شما رفته است نه تا سر شما!!! خیلی عمر شما و پول شما آتش گرفت و روز قیامت باید جواب بدهند آنهایی که... خود شما هم در این کار سهیم هستی.
سمینارهایی میگیرند، عریض و طویل! هشتصد استاد دانشگاه را با هواپیما دو سره و یکسره دعوت کردند، هنل پنج ستاره مشهد، ما هم برای سخنرانی دعوت کردند. گفتیم: موضوع چیست؟ هشتصد استاد دانشگاه! گفتند: روانشناسی ازدواج، گفتم: ازدواج مثل لباس است، قرآن میگوید: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ» (بقره/187) همسر مثل لباس است. مثل اینکه آدم احساس کند لباس میخواهد. نه، روانشناسی کت و شلوار، روانشناسی نمیخواهد. مثل خاریدن است. آدم میفهمد دستش میخارد. روانشناسی خاراندن! آدم احساس میکند خوابش گرفته است. روانشناسی خواب، سر کاری است! آنوقت این پول را اگر به خود جوانها میدادند، دویست سیصد نفرشان ازدواج میکردند. نشستیم روانشناسی ازدواج را بررسی میکنیم. کلاه سر شما رفت. خودباختگی و بی هویتی همه را گرفته است. حاضر نیست بگوید: من این هستم که هستم! من کاری به کسی ندارم.
تابستان چرا تعطیل است؟ نمیشد یک جای خنکی برویم؟ نمیشد ساعت درس را عوض کنیم؟ ساعت ده شب تا چهار بعد از نصف شب، این شش ساعتی که روز داغ است و نمیشود درس خواند، شب درس میخواندیم. اشکال دارد شب و روز را جا به جا کنیم؟ 25 هزار دانشگاه دانشجو دارد. چند هزار متر زمین، چند هکتار زمین دارید؟ امروز حساب کردیم زمین دانشگاه را تقسیم بر 25 هزار دانشجو کنیم، هر دانشجو 550 متر زمینش افتاده است. یعنی برای هر دانشجو یک زمین فوتبال زمین برداشته است. آنوقت دانشجو هرچه بخواهد ندارد. برای شهریه پدرش گریه میکند. جهازیه دختر را مانده است. برای ازدواج پسر مانده است. این توسعههای بی منطق، حالا اگر حلال باشد. من در حلال بودنش هم شک دارم. آیا میشود ما از دانشجو پول بگیریم و اینقدر زمین دیوار بکشیم؟ همه ایران را میگویم و کار به اینجا ندارم.
3- به دنبال علم مفید، نه هر علمی
حاج احمدآقا میگفت: هیچوقت کتابهای امام خمینی از دویست تا بیشتر نشد. دنیا را تکان داد. محسن قرائتی با کم و زیادش هفت هشت هزار جلد کتاب دارد! یک مزرعه را هم تکان نداده است. ولی امام خمینی با دویست کتاب دنیا را تکان داد. خط را گم کردیم. «اهدنا الصراط المستقیم» علم مفید، هر درسی میخوانید نگاه کنید ببینید مفید است یا نه؟ فایدهاش چیست؟ مقام معظم رهبری فرمود: ما گفتیم: تولید علم، نگفتیم تولید مقاله! آقای رئیس جمهور روز پژوهش گفت: پژوهشی ارزش دارد که این تحقیق برسد به پول و تولید. آقا معاون وزیر خارجه میگفت: در ژاپن در سطل آب گوجه کاشتند و پنجاه کیلو گوجه برداشت کردند. ما دانشجوی کشاورزی نمیخواهیم. میگوییم: بیا، این گذرنامه و پول! بگیر و ژاپن برو و ببین این فرمول چیست و چطور در سطل آب پنجاه کیلو گوجه درآوردند؟ این فرمول را یاد بگیر دکترای کشاورزی، اصلاً نیاز نیست دانشگاه برود. آقای رهبر میگفت: از فوق لیسانس کشاورزی پرسیدیم برگ چغندر بزرگتر است یا برگ شبدر؟ شک کرد. فوق لیسانس کشاورزی نمیداند برگ چغندر بزرگتر است یا شبدر؟ دانشگاه... خودمان را باختیم. باید تمام مدرکها را در اقیانوس اطلس ریخت یا اقیانوس کویر... ببینید این پسر و این دختر چه هنری دارد؟ براساس هنر و مهارت و تولید به او مدرک بدهید. الآن مدرکها براساس محفوظات شده است. مملکت فلج است چون محفوظات مدرک است. هنر هیچی!
شغل پدرت را نمیتوانی یاد بگیری؟ نجاری را از پدرت یاد بگیر که اگر دولت شغل نداشت فلج نباشی و در خانه بنشینی. خوبها، حزباللهیهایشان افسرده میشوند. بدهایشان هم فاسد میشوند. با انقلاب مسأله دار میشوند. میگوید: من فوق لیسانس هستم و دولت چرا به من ایجاد اشتغال نکرده است؟ چون دولت ایجاد اشتغال نکرده به نظام بدبین میشود. نماز جمعه نمیآید، انتخابات نمیآید. دیگر سفید است خاکستری میشود، خاکستری است، سیاه میشود. باید ریشه آموزش و پرورش و دانشگاه خاکش عوض شود. این هم دو سه آدم جسور میخواهد. آدم متین نمیخواهد، مته میخواهد! خوبهای مملکت ما متین هستند. میگویند: بررسی کنیم، سمینار بگیریم، دور دوم مذاکرات یعنی کشک! با متانت حل نمیشود. مته میخواهد.
نزد آیت الله بهاءالدینی رفتم و گفتم: من از امام خمینی هرچه دیدم پیری دیدم. جوانیهای امام چطور بود؟ شما از جوانی با امام بودید. میشود یک خاطره بگویید. گفت: برایت میگویم. گفت: امام 22 ساله بود از خمین اراک به قم آمد طلبه شد. زمان رضاشاه پدر محمدرضا بود. آن زمان کسی یک متلک گفت. در قرآن در مورد متلکها دو آیه داریم. میگوید: اگر متلکی که گفت خودی است، شوخی است و رفیق و دوست است، دوست است ولی یک متلک هم گفت، میگوید: «مَرُّوا کِراماً» (فرقان/72) روی خود نیاورید، با کرامت رد شوید. «قالُوا سَلاما» (فرقان/63)، «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظ» (آلعمران/134) اگر رفیق است، یک متلکی گفت، قورتش بده. اما اگر رند و سیاسی است، بگو: خودتی، خود خود خودتی! جد و آباد تو است!
پدر عمرعاص یک آدم سیاسی بود، به پیغمبر گفت: «أَبتَر» یعنی بی عقبه! گفت: من ابتر هستم! «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/3) نگفت: «ان شانئک الابتر» گفت: «هو» یعنی خود خود خودش است! به مؤمنین گفتند: خُل! گفت: من خُل هستم؟ «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاء» (بقره/13) نمیگوید: «الا انهم السفهاء»، میگوید: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاء» یعنی خود خود خودش است! یک آدم سیاسی 75 ساله بهترین مهرههای آن زمان در قم بود. یک شخصیت سیاسی و ا7جتماعی داشت، 75 سال داشت یک متلک گفت. تا متلک گفت، امام... آیت الله بهاءالدینی میگفت: حاج آقا روح الله! میگفت: امام چنان در گوش این پیرمرد زد که عینک او چهار قطعه شد. ما همه ترسیدیم. آقا روح الله! به چه کسی زدی؟! فهمیدی این چه کسی است؟ گفت: بله فهمیدم. آن کسی که به شاهپور بختیار وقتی از پاریس به بهشت زهرا میآید، میگوید: من در دهان این دولت میزنم، او باید در جوانیاش زده باشد. اگر در جوانی نزده باشد، در پیری هم نمیتواند بزند. جوانها! جوان هستید خاصیت دارید یا ندارید؟ اگر خاصیتی ندارید، دکتر هم شوید دکتر بی خاصیت میشوید. آیت الله هم شوی بی خاصیت هستی. نشان بدهید که هستید یا نیستید. خودتان میتوانید تصمیم بگیرید یا نمیتوانید.
علم مفید، از حوزه و دانشگاه استفاده کنید اما به آن قانع نشوید. حوزه مثل خورشید است. دانشگاه هم مثل خورشید است. از نور خورشید استفاده بکنید اما به نور خورشید نگاه نکنید، کور میشوید. از حوزه استفاده کنید. اما درسهای حوزه کافی نیست. خیلی غیر از حوزه باید اطلاعاتی باشد که شما مفید باشید. مدرکها و محفوظات دانشگاه را بگیرید ولی کافی نیست. خیلیها الآن مدرک دانشگاهی دارند، ولی نمیتوانند کار کنند، برش ندارند. چون نیازهای دیگر ندارند. پس ببینید، حوزه و دانشگاه خورشید است. از خورشید استفاده کنید... کمک کنید... جمله دوم چه بود؟ به نورش خیره نشوید. قانع به درسهای حوزه نباشید. من بچه حوزه هستم اما هیچوقت تابستانم را در اختیار حوزه نگذاشتم. من 55 سال است طلبه هستم. یادم نمیآید یک تابستان تعطیل کرده باشم. یا درس را شب تا صبح انداختم. یا جای خنکی پیدا کردم رفتم. ساعتش را عوض کردم. سه ماه تعطیل؟ میدانید شما چه خسارتی کردید؟ پنج میلیون دانشجو و دوازده میلیون دانش آموز تابستان بیکار بود. پنج میلیون و دوازده میلیون و یک میلیون هم معلم، هجده میلیون فرهنگی ول بودیم. دانشجوی ما قرآن باز میکند نمیتواند بخواند. شنا بلد نیست. خانه و خیاطی نمیداند. آشپزی نمیداند. گلدوزی نمیداند. آقا پدر تو مکانیک بود، شغل پدرت را یاد میگرفتی! همینطور... یک نهضتی باید...
4- بهرهگیری از ظرفیت بالای بشر
ظرفیت شما همین مقدار نیست. قرآن دو آیه دارد. میگوید: حقش را انجام بدهید. «حَقَ تُقاتِه» (آلعمران/102)، «حَقَ تِلاوَتِه» (بقره/121)، «حَقَ جِهادِه» (حج/78) یعنی حقش را انجام بدهید. حق تحصیل چقدر است؟ اگر نمیتوانی حقش را انجام بدهی لااقل از آنچه میتوانی کم نگذار. «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُم» (تغابن/16) «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُم» (انفال/60)، «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّر» (مزمل/20) یعنی کار که میکنی یا حقش را انجام بده یا اگر حقش را انجام نمیدهی، آن مقدار که توان دارید، کمش نگذارید. من سؤال میکنم. بینی و بین الله رُک بگویید. آیا شما این مقدار که هستید، بهتر از این و بیشتر از این میتوانستید بشوید یا نمیتوانستید. با هم بگویید... میتوانستید. پانزده ساعته آدم شنا یاد میگیرد. بیست ساعته آدم رانندگی یاد میگیرد. حمد و سوره ما هفده کلمه است. ایرانیها دو کلمه را درست میگویند: یکی الله اکبر است که همه درست میگویند. یکی «مالک یوم الدین» است. آن پانزده کلمه را آدم دقت میکند نمازش را درست بخواند. چون نماز را غلط بخوانی، نماز مثل شماره تلفن است، 021 تهران است. 31 و 41 و 51 استان دیگری است. نماز مثل سوییچ ماشین است، دندانهاش کم و زیاد شود قفل باز نمیشود. نماز را همینطور که گفتند بخوانید. شما اگر بگویی: اللهم سَلَّ با «سین» بگویی، یعنی خدایا او را بکش! اما اگر گفتی: «اللهم صل» یعنی درود بفرست. گفتی: عالم با «عین» اما گفتی: «آلم» یعنی مرض دارد. نماز را درست کنید. یک دانشجو چقدر طول میکشد نمازش درست شود؟ به نظرم چهار دقیقه طول میکشد. کلماتی که «ح» دارد، سفت بگو. بسم الله الرحمن الرحیم، «قل هو الله احد» دانشجو هستی، محکم بگو: احد! حمد وسورهات ده دقیقه کار دارد. شنا پانزده ساعت، رانندگی بیست ساعت، شغل پدرت را تابستان میتوانستی یاد بگیری. یک غرور کاذبی میگیرد که من لیسانس هستم و شوهر دیپلم است. در شأن من نیست. فرهنگ ما به هم نمیخورد. من میدانم کوه هیمالیا چند متر است و این نمیداند! من شهرهای پاکستان را حفظ هستم و این نمیداند. من پایتخت بلژیک را میدانم. بابا پایتخت بلژیک و شهرهای پاکستان و کوه هیمالیا چه ربطی به زندگی دارد؟ اگر واقعاً به خاطر لیسانس ازدواج نمیکنید، همه مراجع ما باید بی همسر باشند. چون خانم مرجع پنج سال درس خوانده و مرجع هشتاد سال. 75 سال فاصله علمی دارند ولی زندگیشان شیرین است. گیر دادی سر یک چیز محفوظاتی، غرور کاذب پیدا کردی. جایی خبری نیست.
این درسهایی که شما میخوانید، مثل اینکه بگویی: بوعلی سینا چند کیلو است؟ این علم است؟ چه کسی گفته هر چیزی را بدانید خوب است؟ ابزار امروز خیلی مهم است. این مهم است. یک کتابی گیر من آمد به نام اوایل، اول کسی که خندید. اول کسی که به غذا نمک ریخت. اول کسی که دوخت. اول کسی که نجاری کرد. اول کسی که ... تقریبا این کتاب دو سوم این قرآن بود برای آیت الله تستری، من ایشان را در شوشتر دیده بودم. من دیدم این همه اول را از کجا آورده است؟ هزار تا اول را از کجا جمع کرده است. الآن در این سالن را ببندیم و بگوییم: هرکس میخواهد برود اول بگوید. خیلی از شما تا صبح میمانید. رفتم نزد آیت الله استادی و گفتم: چطور میشود این کتاب را نوشت؟ شیوه نوشتن این کتاب چیست؟ گفت: این از اول طلبگی دلش میخواسته اوایل را بنویسد. یک قوطی نزدش بوده است. به مناسبت، به مرور هشتاد سال، هروقت نگاهش خورده به اول کسی که و اول چیزی که، مینوشت و در قوطی میانداخت. پیر که شده قوطی پر شده و برداشته چاپ کرده و شده اوایل! امروز کامپیوتر آمده و شما مینشینی، اول ما... اول چیزی که، هرچه اول است در تلویزیون میآید. اول من، اول کسی که، یعنی هشتاد سال یک دقیقه شده است. امکانات تحقیق امروز اینطور شده است.
ما الآن خیلی از شبهات را با امکانات روز جواب میدهیم. در جیبتان فلش کامپیوتر دارید؟ از این فلشهای فلزی؟ هیچکس در سالن ندارد؟ یکی بدهد. یکی مثل برق به من بدهد... یک سؤال اعتقادی را من با این فلش کامپیوتر جواب میدهم. میگویند: امام زمان در سه سالگی به امامت رسید. مگر بچه سه ساله میتواند رهبر جهان شود؟ میگوییم: بله. میگوید: چطور؟ این فلش کامپیوتر فلز است. تو خالی است. یک سانت در یک سانت است. وصل به کامپیوتر که شد صد هزار صفحه از آن کامپیوتر وارد این کامپیوتر میشود. چه کسی این را ساخته است؟ انسان. انسان چیزی ساخت که علوم از فلز به فلز منتقل شود. از آهن به آهن، خدای انسان نمیتواند علم امام عسگری را به بچه سه ساله منتقل کند؟ یعنی بچه سه ساله از این یک سانت فلز کمتر است؟ تمام شد و رفت... شرایط فضای مجازی یک فرصتی است که ما میتوانیم استفاده خوب بکنیم.
هیچ محدودیتی برای علم نیست. قرآن میگوید: از کلاغ یاد بگیر. «فَبَعَثَ اللَّهُ غُرابا» (مائده/31) یک کلاغ آمد یک چیزی را خاک کرد، انسان اولیه که نمیدانست با مرده چه کند، گفت: اینطور خاک کن. از کلاغ یاد بگیریم. از کفار یاد بگیریم. در جبهه گفتند: یا رسول الله این باسواد است. فرمود: تو که با سواد هستی به ده مسلمان سواد آموزی کن، در عوض تو را آزاد میکنیم. در پادگانها من فردا یک جلسهای دارم تمام سران و فرماندهان کشور از نیروی انتظامی و سپاه و بسیج جمع میشوند. چون حدود هشتصد هزار جوان بیکار در پادگانها داریم. پای درخت نشسته، آب هست، زمین هست، تابستان هم هست، خیار ندارد بخورد. سوزن و نخ هست، لباسش پاره است. پیداست باید در سر این زد. بدوز! 25هزار دانشجو است. هر دانشجویی پانصد و پنجاه متر زمین دارد. یک گوجه نداشتید بخورید. تابستان آمد و رفت همینطور گرسنه بودید. بی عرضگی و بی مهارتی است. یک هنری باید یاد بگیرید.
آقا این سرباز خیاطی بلد است؟ ببین پسر جان تو که خیاطی بلد هستی، پیراهن دوزی را یاد این ده بچه بده. سربازیات چهار ماه زودتر، شش ماه زودتر، یک سال زودتر تو را آزاد میکنیم. پدرها به بچهتان مکانیکی یاد بدهید سربازی بچه نصف میشود. بیایید از این تعطیلات استفاده کنید. مشکل ما مشکل مدیریت است.
5- مدیریت درست در بهرهگیری از منابع خدادادی
قرآن یک جایی میگوید: «سخر لکم، سخر لکم» هفت هشت بار «سَخر» میگوید. ابر و باد ... کمک کنید... ابر و باد و مه و خورشید و فلک... بعد آخرش میگوید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» (ابراهیم/34) یعنی تو بی عرضه هستی. همه چیز داشتی. هنر به خرج ندادی. از کفار یاد بگیرید. پیغمبر ما از کافر... گفت: ده تا از این بچهها را سواد آموزی کن، از گهواره تا گور، ولو به خونریزی، «و لو بسفک المهج» ولو به گرداب دریا، «و خوض اللجج» (بحارالانوار، ج 1، ص 177) از نظر عمودی، «ولو بالثریا»، از نظر افقی «ولو بالصین» اوه... در زمین افقی چین برو. عمودی تا ثریا برو! هیچ شرطی برای تحصیل علم نیست. اینکه ما میگوییم: نه شرقی، نه غربی، یعنی شرق زده نباشیم. غرب زده نباشیم. اما استفاده از علم شرق و غرب خوب است. مثل اینکه میگوییم: آقا یخ زده نباش. خیلی خوب، اما استفاده از یخ خوب است. گرما زده نباش اما استفاده از حرارت خوب است. گرمازده بد است، یخ زده بد است. اما استفاده از گرما، که انسان خودش را ببازد.
جوان از اتاق بیرون آمده، سیگار که روشن کرد. اولاً خود سیگار، هرکس میخواهد سیگار بکشد اسکناس آتش بزند. چون اگر اسکناست را آتش زدی، پولت را آتش زدی. شما سیگار خریدی بکشی، هم پولت رفت و هم ریهات رفت! همه اینهایی که میخواهند سیگار بکشند، اگر اسکناس آتش بزنند پنجاه درصد جلو هستند. چون ریهاش را دارد. حالا میخواهد سیگار بکش، جوان چوب سیگار را اینطور دست گرفت. رفیقش گفت: چرا چنین کردی؟ گفت: مگر در فیلم ندیدی هنرپیشه کبریتش را اینطور کرد؟ بی هویتی جوان در نگه داشتن چوب کبریت، از خودش اراده ندارد. این پوکی است.
جوانی با زلفهای عجیب و غریب نزد من آمد و گفت: آقای قرائتی این قیافه من حلال است یا حرام است؟ گفتم: خودت انتخاب کردی یا تقلید کردی؟ اگر خودت انتخاب کردی حلال است. بگو: آقا من این را دوست دارم. اما اگر نگاه کردی و از کسی یاد گرفتی، پیداست تو در موی بدنت از خودت اراده نداری. باید مواظب باشیم. ما بوعلی سینا داشتیم. در اروپا دومین کتابی که چاپ شد بعد از اختراع چاپخانه کتاب بوعلی سینا بود. زمان هارون الرشید، زمان موسی بن جعفر(ع) مسلمانها ساعت اختراع کردند و نزد پادشاه فرانسه فرستادند، نگاه کرد دید عقربکها تکان میخورد. گفت: اینها چیست؟ گفت: اینها جنی است. چکش آوردند بشکنند. یعنی آن زمانی که ما مخترع ساعت داشتیم، فرانسه وحشی بود. شما کلمه حمام را از دایرة المعارف بیاور. حمام در اروپا دویست سال سابقه دارد ولی در روایات ما 1400 سال پیش بوده است. میگوید: «اذا دخلت فی الحمام»، «اذا خرجت من الحمام» یعنی کلمه حمام در ما 1400 ساله است.
در فرودگاه فرانسه بودم. کسی گفت: آقای قرائتی دیدی چقدر شهر شیکی است؟ گفتم: خیلی شهر کثیفی است. گفت: حاج آقا! حاج آقا! گفتم: ببین من وارد فرانسه که شدم یک اطلاعاتی گرفتم. از جمله اینکه جمعیت پنجاه میلیون است. بعد گفتند: ضمناً 45 میلیون هم سگ دارند. سگشان هم جای خاصی نیست. در زندگیشان است. در آشپزخانه،آسانسور، پلهها و اتاق است. گفتم: شما ادرار سگ را آزمایشگاه بدهید. زبالههای ایران را هم آزمایشگاه بدهید. ببینید میکروب کدامیک بیشتر است؟ این خودباختگی تا کجا هست؟ الآن بعضی از شهرداریهای ما اگر کسی بز داشته باشد، شکایت میکنند. آقا با بهداشت موافق نیست. اما سگ داشته باشد حرف نمیزنند! مخ این شهردار را باید چه کار کرد که میگوید: ادرار سگ سالم است ولی ادرار بز خلاف بهداشت است؟! مخ ما... باید یک بوردیزل بیاید و مخها را عوض کند. مخ مخ! مشکل این است. در تحصیل هیچ محدودیتی نیست. یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)
6- پرهیز از نام و عنوان در فراگیری علم
پرهیز از چه چیزهایی، یک چیزها را هم باید پرهیز کنید. شما جوان هستید و دانشگاه هستید. اول اینکه میگویند: تقلید کن. تمام مراجع میگویند: در احکام تقلید کن. واجب و مستحب، اما در مصرف عمرت از هیچکس تقلید نکن. عمر ما ارزش دارد. با عمرم چه کنم؟ کجا مصرف کنم؟ در قالب نواندیشی یک کارهای بدعتی میگذارند. در اسلام لباس شهرت حرام است. چرا؟ برای اینکه میخواهد نگاهش کنند ولو با بند کفش! من ریشم را اگر طوری درست کنم، هرکس دید بگوید: سلام... این کیه؟ این کی بود؟ زلفم، فکلم، انگشترم! زنگ موبایلش را صدای گاو گذاشته است. میگوییم: چته؟ میگوید: میخواهم هروقت صدا کرد بگویند: موبایل فلانی است. مریض هستند. امام کاظم فرمود: کسانی که یک کارهای زشتی میکنند، اینها یک کمبود دارند و میخواهد کمبودش را با این کارهای زشت جبران کند. اینها کمبود دارند. برو سر این چرخ جلو را بلند کنم. میخواهی چه کنی؟ اسمش را چه میگویند؟ آقاجون میخواهی چه کنی؟ در مسجد نشسته، همه میگویند: الهی آمین، این میگوید: الهی آآآمین! مریض هستی؟! مثل دیگران الهی آمین بگو. از زنگ موبایلش تا... بیمار هستند. آدمهایی که کارشان طبیعی نیست، بیمار هستند.
یک فضایلی را حساب میکنند روشنفکر، روشنفکر چیست؟ یک جوان به من رسید. گفت: ما تحصیل کرده هستیم. نسل فرهیخته هستیم. جوانان روشنفکر هستیم. باز هم باید از شما آخوندها تقلید کرد؟ گفتم: آخوندها هم از شما کت و شلواریها تقلید میکنند. تمام آخوندها مریض که میشوند نزد دکتر میروند. دکترها همه کت و شلواری هستند. هرچه دکتر گفت، میگوییم: چشم! چطور آخوند که مریض شد از کت و شلواری تقلید میکند، کت و شلواری هم از آخوند تقلید کند. منتهی آخوند هفتاد سال درس میخواند و کت و شلواری ده سال بعد از دیپلم خوانده است. چرا عارتان میشود تقلید کنید. بعد شما فرمودید: ما روشنفکرها، ما فرهیختگان، شما بگو: ران پا کلفت است یا باریک؟ ران کلفت است. گفتم: ساق پا؟ گفت: باریک است. گفتم: شلواری که پا کردی برای ران پا که کلفت است تنگ دوختی. میخواهی بنشینی نمیتوانی. آنوقت ساق پا که باریک است، گشاد دوختی. یعنی برای کلفت، تنگ دوختی و برای باریک گشاد دوختی. تو نمیدانی چه تمبانی پا کنی؟ (خنده حضار) کجای تو روشنفکر است؟ چه کسی اینقدر تو را باد کرده است؟
اسم دخترش را فینیا میگذارد. میگوییم: فینیا چیست؟ میگوید: اسم تیغی در بلغارستان است. میگوییم: در ایران نمیخواهی زهرا و فاطمه بگذاری، نگذار. اما نمیتوانستی اسم یک گل بگذاری؟ یعنی تیغ بلغارستان را میگذارد... اینها مریض هستند. کمبود دارند. عقدهای هستند. بی هویت هستند. به اسم روشنفکری، به اسم نواندیشی، عوام فریبی نکنیم. حریم شکنی نکنیم. سیاست زدگی بد است و سیاست زدایی بد است. بعضی سیاست زده هستند و صبح تا شب بولتنهای محرمانه میخوانند.
7- خطر سیاست زدگی یا سیاست زدایی در جامعه
همهاش در مسائل سیاسی هستند. این بد است؟ بعضی هم ضد سیاست هستند، اصلاً پایشان را کنار میگذارند و چیزی نمیگویند. من یک مسجدی رفتم و دیدم مرگ بر آمریکا نمیگویند. گفتم: چرا نمیگویند؟ گفتند: اینجا سیاسی نیست و اینها فقط مذهبی هستند. من بلند شدم گفتم: شما مذهبیها پنجاه درصد مذهبی هستید. فکر نکنید مرگ بر آمریکا نمیگویید خیلی مسلمان هستید. شما پنجاه درصد مسلمان هستید. گفتند: چرا؟ گفتم: قرآن میگوید: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ»، کمک کنید... «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم» (فتح/29) اول بگو: مرگ بر آمریکا. دوم بگو: درود بر رزمندگان اسلام. بعد بگو: «تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّدا» رکوع و سجود هم بگو. شما رکوع میکنید، سجده هم میکنید، اما مرگ بر آمریکا نمیگویید. «رُحَماءُ بَیْنَهُم» نمیگویید. بنابراین شما پنجاه درصد مسلمان هستید. پنجاه درصد یعنی هیچی... به کسی گفتند: شنا بلد هستی؟ گفت: پنجاه درصد. گفتند: چطور؟ گفت: شیرجه میروم و بیرون نمیآیم. هیچی! (خنده حضار)
بعضی مسجدها و محافل ضد سیاست هستند. بعضی هم از اول تا آخر منبر سیاسی میگویند. پای منبر مینشینی میبینی همه تحلیل سیاسی بود. نه از قرآن گفت، نه از تفسیر گفت. نه از حدیث گفت. همه تحلیل سیاسی بود. هردو افراط و تفریط است. مملکت ما پر از افراط و تفریط است. یا چهل ستون داریم یا بی ستون! هردو دروغ است. ما چهل ستون اصفهان آمدیم دیدیم بیست تا ستون است. گفتند: بیست تا هم در آب افتاده است. رفتیم کرمانشاه بی ستون را ببینیم، گفتند: این است. گفتیم: این کوه است. گفت: خود کوه یک ستون است! چهار ستون، نه چهل ستون و نه بی ستون! نه ضد سیاست و نه... بعضی که مذهبی میشوند، زیادی مذهبی میشوند. یک کسی همه بدنش را سبز کرد، ریشهایش هم سبز کرد. گفتند: چرا ریشهایت را سبز کردی؟ گفت: میخواهم یک ضرب چهارده معصوم شوم. این رقم سیاست زدگی خوب نیست. آن رقم بی خبری خوب نیست.
باید بنشینید عمرتان را مدیریت کنید. شما والله بالله به قرآن مجید، به قرآن، به قرآن بیش از لیسانس هستید. خیلی بیشتر هستید. من الآن کمر و زانویم درد میکند و با عصا راه میروم. اما اگر یک گرگ دنبالم کند، سی کیلومتر میدوم! (خنده حضار) یعنی من بیش از راه رفتن طبیعی توان دارم. یک گرگی بیاید عقب من بدود تا این استعداد من شکوفا شود. شما بیش از این هستید. هیچی مانعی ندارد که خانم فوق لیسانس باشد و بتواند بیست رقم غذا بپزد. به امام باقر گفتند: مادرت آشپز است. گفت: الحمدلله! آشپزی هنر است. من لیسانس گرفتم آش بپزم؟ ببخشید معذرت میخواهم.
خدایا هرچه از نعمتهای تو را هدر دادیم و اسراف کردیم، هدرها و اسرافها و تقصیرها و قصورهای گذشته ما را ببخش و بیامرز. برای ما آنگونه تدبیر کن که هیچ نعمتی را هدر ندهیم.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»