درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن

درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن

تفاوت آفریده‌های خدا با آفریده های انسان

تفاوت آفریده‌های خدا با آفریده های انسان
تاریخ پخش:  05/10/92
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحثی امشب داریم، بیست و چند دقیقه‌ای، شاید تا نیم ساعت. بحث این است که آفریده‌ها و تولیدات خدا با تولیدات انسان چه فرقی دارد؟ بالاخره ما هم تولید می‌کنیم. این صدا از طریق من تولید شد. حرف که می‌زنیم کلام تولید می‌کنیم. می‌نویسیم تولید علم است. کشاورز گندم تولید می‌کند. کارخانه‌دار قالی ماشینی تولید می‌کنی. قالی دستی، کارهای هنری، خیاطی، بالاخره ما هم دست به کارهایی می‌زنیم و یک چیزهایی را به وجود می‌آوریم. ما چه به وجود می‌آوریم و خدا چه به وجود می‌آورد؟ مقایسه کنیم. تا یک خرده شرمنده خدا شویم.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»، موضوع: تفاوت‌ آفریده‌های انسان با آفریده‌های چه... خداوند.



1- آفرینش خدا، دائمی، نامحدود و ابتکاری

1- آفریده‌ی او، آفریده‌ی خدا دائمی است. خدا دائماً... اینطور نیست که آسمان‌ها را خلق کرده و تمام شده. «وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ» (ذاریات/47) یعنی دائماً داریم گسترش می‌دهیم. هر چند وقتی یکبار در تلویزیون می‌گویند: یک کهکشان پیدا شده است. که از روزی که خدا این کهکشان را آفریده تا آن تاریخ، هنوز نورش به دوربین فیلم‌بردارهای ما نرسیده است. حالا نور، سرعت نور که می‌دانید چقدر است؟ در فاصله‌ی چند لحظه نور خورشید به ما می‌رسد. آفریده‌ی او دائمی است.

2- نامحدود است. به نظر شما چند رقم انگور داریم؟ من یکجا خواندم پانصد رقم انگور. یک نمایشگاه رفتم حدود نود نوع مار. برگ‌های درخت دو تا مثل هم نیست. حیوان‌ها دو تا مثل هم نیست. آفریده‌های او بی‌نهایت است.

3- از ساده‌ترین، مهم‌ترین می‌سازد. این هم مهم است. از یک تک سلول، از یک اسپرم، انسان می‌سازد. در یک قطره‌ی نطفه بیش از بیست میلیون موجود زنده است. یعنی بیش از بیست میلیون در یک قطره جا شده است. و من و شما یکی از آن بیست میلیون هستیم. یعنی یک قطره بیست میلیون جمعیت دارد. من و شما یکی از آن بیست میلیون هستیم. از ساده‌ترین، مهم‌ترین می‌سازد.

قرآن گفته: «مِنْ ماءٍ مَهینٍ» (مرسلات/20) آب پست! «مِنْ تُراب‏» (آل‌عمران/59) از خاک، شما از خاک چه می‌توانی بسازی؟ خشت، آجر، سرامیک. دیگر چه می‌توانی از خاک بسازی؟ خدا از خاک چه می‌تواند بسازد؟ چند رقم میوه، چند رقم برگ، چند رقم گل، از ساده‌ترین، مهم‌ترین می‌سازد.

4- مواد اولیه‌اش هم از خودش است. مواد اولیه از خود اوست. ما که می‌خواهیم یک چیزی را بسازیم، حتی امروز یک هواپیما که می‌سازند، موتورش از یک کشور می‌آید. فلان دستگاهش از یک کشور می‌آید. از چندین کشور شریک می‌شوند، یک هواپیما می‌سازند. یک پارچه تولید می‌کنیم، ماشین‌اش از یکجا می‌آید. پشم‌اش از یکجا می‌آید.

5- از کسی تقلید نمی‌کند. همه ابتکار است. در آفریده‌ی او تقلید نیست. ممکن است ما یک چیزی را بگیریم از یک کشوری و از روی آن کپی برداری کنیم.

6- پشیمان نمی‌شود. ما گاهی وقت‌ها یک خانه می‌سازیم می‌گوییم: چه غلطی کردیم. یک نقشه‌ای ایجاد می‌کنیم، می‌گوییم: عجب اشتباهی کردیم. یک چیزی را می‌دوزیم می‌گوییم: چه بد دوختیم. چه بد پختیم. خیلی وقت‌ها ما یک کاری می‌کنیم، پشیمان می‌شویم. این هم یک مسأله است.

2- آفرینش الهی بر اساس رحمت

7- براساس رحمت است. قرآن می‌گوید: «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ» بعد می‌گوید: «وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ» (هود/119) یعنی همه براساس رحمت است.

ما که یک چیزی می‌سازیم، یا برای سود است. یا برای نیاز است. خداوند نه نیاز دارد، همه ما نماز می‌خوانیم، یک ذره به خدا اضافه نمی‌شود. بارها این مثل را زدم. همه ما رو به خورشید خانه بسازیم، یک ذره برای خورشید فرق نمی‌کند. همه ما پشت به خورشید خانه بسازیم، یک ذره از خورشید چیزی کم نمی‌شود. یعنی روبه خورشید باشیم، چیزی گیرش نمی‌آید، پشت به خورشید باشیم، چیزی از او کم نمی‌شود. ما که یک چیزی تولید می‌کنیم یا نیاز داریم، یا براساس سود است.

8- هدف‌دار است. همه ساخته‌های او هدفدار است. الآن خیاط‌های ما اینجا دو، سه دکمه می‌گذارند. می‌گوییم: با این می‌خواهی کجا را ببندی؟ می‌گوید: نمی‌دانم. چند دکمه اینجا اضافه است. اینقدر کاری می‌کنیم که لغو است. یک چیزهایی در دبیرستان، حوزه، دانشگاه، کتاب‌ها، مجله‌ها، یک چیزهایی می‌خوانیم که اصلاً می‌گویی: خوب خاصیت‌اش چیه؟ حالا مثلاً دانستیم چه می‌شود؟ ندانستیم چه می‌شود؟ هدفدار است.

3- نظام هماهنگ در آفرینش پدیده‌ها

9- ساخته‌های او با نظام هستی هماهنگ است. این هم مهم است. ساخته‌ها با نظام هماهنگ است. ما گاهی ماشین می‌خریم، بعد می‌بینیم این ماشین در خانه نمی‌رود. در گاراژ ما کوچک است. ولی خدا همه‌ی خوردنی‌ها را با معده هماهنگ کرده است. قشنگ میوه دندان جلو می‌گیرد، مثل والیبال. توپ که می‌آید یکی در وسط می‌گیرد، می‌دهد به بغل دستی‌اش، او توپ را صاف می‌کند، سومی می‌پرد بالا و آبشار می‌کوبد. یعنی اینها هماهنگ هستند. دندان جلو قیچی می‌کند و لذا سرش تیز است. مثل قیچی. دندان‌های بغل کلنگی است. اینکه قیچی شد، دومی سوراخش می‌کند مثل کلنگ. دندان سومی مثل سنگ پا است. چاله چوله دارد. شما اگر نان را روی سنگ مرمر بگذاری، سنگ مرمر را رویش بگذاری جویده نمی‌شود. اما اگر نان را روی سنگ پا بگذاری و دو، سه بار سنگ پا بزنی، چون چاله و چوله دارد این غذا را خرد می‌کند. یعنی دندان‌ها قشنگ است. حالا برعکس بود چقدر زشت بود. شما دندان عقب را جلو بگذار، دندان جلو را عقب بگذار. اصلاً آدم وقتی می‌خواهد بخندد، زشت می‌شود. یعنی با حفظ زیبایی، کار است.

بدن ما همه منحنی دارد. ابرو منحنی است. چشم، چانه، نوک بینی، لب، دست، نوک انگشتان، زانو. با نیازهای ما هماهنگ است. چون ما می‌خواهیم کار کنیم، اینجا خدا یک خرده پوست زیادی گذاشته است. که وقتی دست خواست خم شود اینجا اضافات پوست کمک می‌کند. ولی اینجا پوست زیادی نیست. چون نیاز نداریم از این طرف خم شود. چون نیاز نداریم از این طرف خم شود، اینجا پوست زیادی نیست. یک کار در بشر پیدا نمی‌شود که انسان نیاز داشته باشد دستش از این طرف خم شود. تمام کارهای بشر نیاز داریم از این طرف خم شود ولی نیاز نداریم از این طرف خم شود. و لذا اینجا پوست زیادی هست، اینجا پوست زیادی نیست.

آب دهان هماهنگ با غذا است. اگر تولید آب دهان ما زیاد بود، همه‌ی ما چک چک آب از دهانمان بیرون می‌ریخت. و اگر کم هم بود، همه باید سرم کنار دهانمان باشد. اشک ما به همان مقداری است که لازم است. آب دهان به همان مقداری است که لازم است.

اگر سینه‌ی مادر در دهان بچه نمی‌رفت، چه مشکلی داشتیم. اگر دهان بچه کوچک بود، نمی‌توانست سینه‌ی مادر را بمکد. اگر مکیدن نمی‌دانست. اگر جای شیر سینه‌ی مادر نبود، کمرش بود. چطور بچه را شیر می‌داد؟ اگر آب تلخ بود چه؟ اگر درختان هم کربن می‌گرفتند و اکسیژن می‌دادند چه؟ این سلول‌های بدن ما یکی جا‌به جا شود همه چیز فراموش می‌شود. یکی از این سلول‌ها جا‌به‌جا شود.

چند روز پیش یک جوانی را دیدم، گفت: آقا من اصلاً خواب ندارم. گفت: اصلاً خوابم نمی‌برد. گفت: هشت سال است نخوابیدم. اصلاً خواب ندارم. تلویزیون هم چند سال پیش یک نفر را نشان داد، پیرمردی بود که گفت: در عمرم یکبار هم نخوابیدم. یک سلول جا‌به‌جا می‌شود، خواب قیچی می‌شود. مثل این سیم‌های برق که یکی جدا می‌شود.

یکبار ما سوار هواپیما شدیم، همه ما را پیاده کردند. گفتیم: مواد منفجره در هواپیما است؟ گفتند: نه! گفتیم: تروریست در هواپیما است؟ گفتند: نه! گفتیم: چرا همه‌ی ما را پیاده کردید؟ گفتند: یک موش در هواپیما رفته است. گفتم: شما این همه مسافر را به خاطر یک موش... گفت: آقای قرائتی شما غافل هستید. اگر یک موش یکی از این سیم‌های هواپیما را بجود، خلبان ارتباطش با فرودگاه قطع می‌شود. هواپیما به این بزرگی یک سیمش قطع شود، خیلی از محاسبات را بر هم می‌زند.

حساب شده. چه حساب دقیقی! «بِقَدَرٍ» (قمر/49) خدا می‌گوید: تمام چیزها اندازه‌گیری شده است. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «بِقَدَرٍ» یعنی همه‌ی چیزها قدر و اندازه دارد. «بِحُسْبانٍ» (الرحمن/5) یعنی همه چیزها حساب و کتاب دارد. هدفدار است. با نظام هماهنگ است.

کارهایش بهترین است. مثلاً فرض کنید اگر به شما می‌گفتند: یک انسان درست می‌کنیم تغذیه‌اش چطور باشد. خوب دیگر مخ‌های مهندس ما هستند. برای ماشین چه ساختند؟ یک باک ساختند بدون... مثلاً ما هم یک باک داشتیم، غذا را در آن می‌ریختیم و درش را می‌بستیم. اگر اینطور بود اصلاً ما مزه‌ی غذا را می‌فهمیدیم. غذا به مراحل هضم می‌شود. دندان جلو یک مرحله، دندان بعدش یک مرحله، آسیا یک مرحله، آب دهان یک مرحله. بعد قورت دادن. قورت دادن غذا را پایین می‌برد. ولذا کسی سرش را پایین بگذارد و پایش را هوا کند، از آن طرفی هم باشد، اینکه غذا می‌خوریم نه چون سرازیری است، پایین می‌رود. شما سربالایی باش، سرت را پایین بگذار، پایت را هوا کن. کشمش روی زبانت بگذار، کشمش با زبانت می‌پرد بالا. یعنی پایین هم باشد، بالا می‌برد. یعنی تحویل معده می‌دهیم، نه اینکه خودش هل می‌خورد و می‌رود. خواسته باشیم در یک نعمت دقت کنیم...

4- نظام موجود، بهترین نظام ممکن

خداوند همه کارهایش بیست است. نوزده و نیم در آفرینش نیست. «أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَه‏» (سجده/7) یعنی هرچه آفریدم بیست است. خدا در قرآنش می‌گوید: من نمره‌ی نوزده و نیم خلق نکردم. حتی زهر مار هم نمره‌اش بیست است. زهر مار، بله! بیست؟! زهر مار با عسل فرق نمی‌کند. منتهی اینکه زهر مار در بدن ما می‌آید می‌کشد، جایش عوض می‌شود. وگرنه زهر مار در بدن مار هم نمره‌اش بیست است. مثل آب دهان! آب دهان هرکسی در دهان خودش نمره‌اش بیست است. بعد اگر جایش عوض شود، کسی تف بیاندازد به کسی توهین می‌شود. ما نباید بگوییم: چرا خدا تف را خلق کرد؟ خدا آب دهان خلق کرد، آن هم در جای خودش. هرچیزی در جای خودش، نمره‌اش بیست است.

در این فکر هستیم که آقای قرائتی نمی‌شود ما عوض نماز، صدقه بدهیم؟ نه! نمی‌شود عوض دو تا گوش ما چهار چشم داشته باشیم؟ گوش کار خودش را می‌کند، چشم هم کار خودش را می‌کند. مگر می‌شود چیزی را جای نماز گذاشت. حالا یک زن همه کمالات، یک آدم خیر بیاید، دو هزار کار خیر بکند. درمانگاه بسازد، بیمارستان بسازد، مدرسه بسازد، تمام کارهای خیر را بکند ولی نماز نخواند، نمره‌اش صفر است. هیچی کار نماز را نمی‌کند. کما اینکه هیچکس کار مادر را نمی‌کند. شما مادر را از زندگی حذف کن. هزار تا زن بیایند، کار مادر را نمی‌کنند. مادر، مادر است. هیچکس کار مادر را نمی‌کند.

5- بهترین گفتار و بهترین عمل، شکر بهترین آفرینش

خدا چیزهایی که خلق کرده، چیز دیگر جایگزین ندارد. «أَحْسَنُ الْخالِقینَ» (مؤمنون/14) کتابش، «نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیث‏» (زمر/23) قصه‌هایش، اینهایی که می‌خوانم، عربی‌هایش قرآن است. «أَحْسَنَ الْقَصَص‏» (یوسف/3) نامش، «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏» (اعراف/180)، «جَزاءً الْحُسْنى‏» (کهف/88)، «وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏» (نساء/95)، «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً» (مائده/5) یعنی همه احسن است. بعد گفته: دلم می‌خواهد تو هم که حرف می‌زنی احسن باشد. «یَقُولُوا الَّتی‏ هِیَ أَحْسَن‏» (اسراء/53) من نمره‌ام بیست است، تو هم نمره بیست حرف بزن. چرا حرف زشت می‌زنی؟ آخر زبانی که می‌تواند حق بگوید، چرا باطل بگوید؟ تو که می‌توانی با ادب باشی، چرا حرف رکیک می‌زنی؟

روز قیامت که پرده‌ها کنار برود، آدم حسرت می‌خورد که عجب! من می‌توانستم به جای این کلمه، این کلمه را بگویم. در قرآن می‌گوید: تمام کارهای من احسن است. «أَحْسَنُ الْخالِقینَ»، «أَحْسَنِ تَقْویمٍ» (تین/4)، «أَحْسَنَ الْقَصَص‏»، کارهای من احسن است. دلم می‌خواهد «یَقُولُوا الَّتی‏ هِیَ أَحْسَن‏» تو هم حرف که می‌زنی، حرف خوب بزن. دیگر چه فایده‌ای دارد؟

«أَحْسَنُ عَمَلا» (هود/7) چند روزی که در دنیا هستیم در کارهایمان ببینیم بهترین کار چیه؟ بهترین کار چیه؟ به نظر شما بهترین کار چیه؟ بهترین کار نماز، تحصیل، خدمت به مردم، اخلاص. اگر کسی به شما خدمت کرد، شما بهتر به او خدمت کنید. اگر یک چیز صد تومانی آورد، شما یک چیز صد و پنجاه تومانی برای او ببر. نگو: نه، او برای من صد تومان آورد، من هم به او صد تومان می‌دهم. «فَحَیُّوا بِأَحْسَن‏» (نساء/86) قرآن می‌گوید. می‌گوید: اگر کسی شما را به یک کاری گرامی داشت، شما چرب‌تر، یعنی یک چیزی بیشتر بده.

در حرف‌ها «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‏» (زمر/18) خلاصه در قرآن چند اَحسن داریم. خلاصه‌اش این است. خدا می‌گوید: کارهای من احسن است، توقع دارم کارهای تو هم اَحسن باشد.

گاهی تولیدات ما لغو است. در تولیدات خدا لغو نیست. همه چیزها حکمت دارد. یکبار یکی از اولیای خدا یک کرم ریزی را دید، اندازه‌ی خشخاش، اندازه‌ی نوک سوزن. این کرم خیلی ریز بود و یک خرده نگاه کرد و دید یک کرم ریز دارد تکان می‌خورد. گفت: خدایا، این را برای چه خلق کردی؟ حالا این نبود چه می‌شد؟ خطاب آمد آقا تو بار اولت است پرسیدی. این کرم تا حالا ده بار از من پرسیده: اگر این آدم نبود، چه می‌شد؟ همین سؤالی که تو می‌کنی: این کرم هم تا به حال ده بار پرسیده فایده‌ی این چیه؟

اجمالاً نباید حساب کنیم که خدا برای چه این را آفرید؟

جهان چون چشم و خدّ‌و خال و ابروست  *** که هر چیزی به جای خویش نیکوست

6- تلخی و شیرینی‌های زندگی بر اساس حکمت الهی

ما قضاوت‌هایمان عجله است. می‌گوییم: لیموی شیرین، به! لیموی ترش،... بابا این لیمو شیرین، شیرین است ولی بعد از یک دقیقه تلخ می‌شود. آن لیمو ترش است اما چند سال در یخچال می‌ماند. ترش است ولی ماندگار است. او شیرین است. خیلی از گناه‌ها مثل لیمو شیرین است. گناه شیرین است اما بعد از آنکه زمانش گذشت، می‌بینیم عجب، یک مؤمنی را مسخره کردیم. یک مالی را خوردیم. یک کار غلطی کردیم، تلخی‌اش را تا روز قیامت باید جواب پس بدهیم. اما بعضی کارها تلخ است، سنگین است، اما اگر انجام بدهی، در عوض تا آخر عمر خوشحال هستی که عجب...

یک پزشکی بود در یکی از شهرها، بیمار عصر نزد او رفت. پزشک احساس کرد که امشب شب آخر عمر این است. این بیمار با این وضعی که دید این مردنی است، منتهی به او نگفت. آدرس این بیمار را گرفت. شب آقای پزشک زنگ زد به خانمش که من یک بیمار دارم، به حسب ظاهر این شب آخرش است. من امشب نمی‌آیم. می‌خواهم بروم خانه‌ی این بیمار بمانم، امکاناتی که در اختیار من گذاشته و تخصصی که من دارم، شاید بتوانم این را از مرگ نجات بدهم. خوب خانواده‌اش هم اجازه داد و یک سری دارو درمان‌ها را برداشت و در خانه‌ی بیمار رفت که آدرس هم عصری گرفته بود. در را زد و آمدند دیدند آقای دکتر است، گفتند: بفرمایید. گفت: شما عصری مریضتان را پیش ما آوردید. گفتند: بله. آدرس از شما گرفتم. اگر مشکلی نیست من امشب تا صبح پیش این بیمار بمانم؟ گفت: پول هم نمی‌خواهم که بگویید: نیم ساعت اینقدر گرفت، لابد تا صبح چقدر می‌گیرد؟ نه! پول نیست. رفت و یک تشکی انداختند و ایشان هم استراحت کرد و طبق پیش‌بینی حال مریض برگشت. فوری دکتر چون آماده باش بود، از جا کند و تلاشی که کرد و خدا هم لطف کرد و این مریض را نجات داد. صبح که اتاق بیرون آمد، آقای پزشک گفت: یک شب نخوابیدم. یک نفر را از مرگ نجات دادم. اینها شیرین است.

اگر شما پولت را از بانک بیرون بکشی و برای یک جوان ایجاد اشتغال کنی، بله پولت در بانک کم می‌شود. اما تا آخر عمر هروقت یادش می‌افتی، این «الْحَمْدُ لِلَّه‏»! بالاخره برای یک نفر ایجاد اشتغال کردم. یک دختر را جهازیه دادم. یک دختر و پسر را دلالی کردم، اینها... هر روز یک کار خیری بکنید. به خصوص آنهایی که ریش‌هایتان مثل من سفید شده است. عجله کنید، چون خیلی وقت نیست. ما آفتاب لب بوم هستیم. یک سال دیگر، هفت سال دیگر، چهار سال دیگر، چشم هم بزنی رفتی. چه کردی؟ جوان‌ها هم همینطور هستند. اینطور نیست که جوان‌ها خیلی، آدم نمی‌داند پیر می‌میرد یا جوان می‌میرد؟ تصمیم بگیریم یک کار خیری بکنیم. خیلی نیاز است.

ما که مشهور هستیم، یک آدم‌هایی می‌آیند به ما مراجعه می‌کنند. هرچه می‌گویم: والله بالله من امکان، من نه کمیته‌ی امداد هستم، نه نماینده‌ی مراجع هستم. نه حزبی دارم. نه روزنامه‌ای دارم. می‌گوید: آخر من تو را در تلویزیون دیدم، می‌آید یک چیزی می‌گوید دل آدم ریش ریش می‌شود. می‌گویم: کار دست من نده. من با همه شهرتم، پیازم را هم کیلویی یک قران نمی‌توانم ارزان کنم. مشهور هستم، اما بگویند: آقا پیاز را کیلویی یک قران ارزان کن، کار من نیست. به من مراجعه نکنید، ولی دردش را که آدم می‌شنود، می‌گوید: اوه اوه اوه! چقدر نیاز دارند؟ همه رقم نیازی...

گاهی انسان یک آماری می‌شنود که، به هر حال اگر کسی کاری دستش است، بکند. من شما را نمی‌شناسم. کاری هم به شما ندارم. شما هم کاری به من نداری. شاید هم بعداً همدیگر را نبینیم.

به کسی گفتند: برنج نخور، چاق می‌شوی. گفت: چاقی چه عیب دارد؟ چاقی خیلی هم خوب است. فقط آنهایی که زیر تابوت هستند، فحش می‌دهند. (خنده حضار) ما هم که مردیم هرچه می‌خواهد بگوید.

7- تعجیل در کارهای نیک، پیش از حسرت قیامت

بنابراین هرکس می‌تواند کاری انجام بدهد، انجام بده. این طلا دست من باشد بهتر است یا ضریح امام حسین؟ خوشا به حال آنهایی که پول‌هایشان را در راه خیر خرج کردند. حالا هم می‌توانید انجام بدهید، دیر نشده. قرآن می‌گوید: لحظه‌ی مرگ  افرادی می‌گویند: «رَبِّ ارْجِعُونِ» (مؤمنون/99) خدایا مرا برگردان، کار خیر بکنم. ولی می‌گویند: گذشت. خوب دیگر چه؟

تولیدات ما لغو است، ولی قرآن می‌گوید: «خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَق‏» (عنکبوت/44) خدا چیز لغو خلق نکرده است. ممکن است به نظر ما لغو باشد، ما بهار نزدمان قشنگ است، پاییز قشنگ نیست؟ برگ درختان پاییز که می‌شود یک رنگ دیگر دارد. اینقدر رنگارنگ هر برگ درختی که پاییز می‌شود، حالا همه هم زرد نمی‌شود، یک رنگ‌های دیگر می‌شود که این هم قشنگ است. خود برگ درخت برای زمین چه خاصیتی دارد؟

گاهی وقت‌ها یک چیزی در یک سختی‌هایی قرار می‌گیرد ولی باید زود قضاوت نکنیم. ممکن است این سختی، سختی امروز، آینده‌اش، زنی که حامله است، درد زایمان برایش سخت است. اما صبر کن، می‌گوید: من این سختی را تحمل می‌کنم، چون در عوض مادر می‌شود.

در تولیدات انسان افراط و تفریط است. ولی قرآن می‌گوید: «إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» (قمر/49) یا زیاد خلق می‌کنیم، یا کم می‌پزیم یا زیاد می‌پزیم. در کشور ما هم چهل ستون داریم، هم بی‌ستون. چهار ستون نداریم. هردو هم دروغ است. چهل ستون، چهل ستون نیست. بیست ستون است، بیست تا هم در آب افتاده است. می‌گوییم: خوب اینها بیست تا است. شما می‌گویی: چهل تا. می‌گوید: خوب، عکس این بیست تا هم در آب افتاده است. خوب اگر این است که قرائتی هم دو تا است. مقابل آینه می‌ایستم دو تا می‌شوم. (خنده حضار) چهل ستونش پایش به جایی بند نیست، بی‌ستونش هم در کرمانشاه دروغ است. نه آقا کوه است. یعنی دو تا کلمه می‌گوییم، هردو هم دروغ! هم چهل ستون دروغ است، هم بی‌ستون. چهار ستون. ما یا افراط هستیم، یا تفریط.

گاهی که می‌خواهیم عزاداری کنیم، از ده روز مانده به محرم لباس سیاه می‌پوشیم. می‌رویم پیشواز. می‌گوییم: حالا امامان ما هم پیشواز رفتند. یک طوری عزاداری می‌کنیم، من سگ که هستم! من گربه‌ی کی هستم؟ من قورباغه کی هستم. امام حسین نه سگ می‌خواهد، نه قورباغه، آدم می‌خواهد. فکر می‌کنیم اگر یک جوری هیجانی باشیم، این عوامی است. وقتی عزاداری از اسلام‌شناس جدا شد، آنوقت این فیلم‌ها را می‌گیرند و خارج و می‌برند و می‌گویند: اینها هستند. نشان که دادند آنوقت می‌گویند: خیلی خوب. حالا شیعه کشتن، هفت شیعه بکشی بهشت واجب می‌شود.

امام حسین، حسینی می‌خواهد. «هل من ناصرٍ ینصرنی» شما اگر خیلی حسینی هستی، به امام حسین کمک کن. هرکاری امام حسین کرد، انجام بده. یک رقم عزاداری‌ها، البته امسال عزاداری‌ها خیلی بهتر از سال قبل بود، «الْحَمْدُ لِلَّه‏»! خدا پدرشان را بیامرزد این عکس‌ها را برداشتند. ما یکبار از خیابان‌ها که می‌گذشتیم، 34 رقم ابالفضل دیدیم. (خنده حضار) هر طراحی در ذهنش یک ابالفضل کشیده بود. گفتیم: بابا ابالفضل یک شکل بود. هرکسی یکطور کشیده بود. بله حالا دستشان درد نکند، بالاخره حالا عکس گنبد ابالفضل را کشیدند. گنبد ابالفضل 34 رقم نیست، یک رقم است. در دنیای خیال عزاداری می‌کنیم. در دنیای خیال عبادت می‌کنیم.

انسان در تولیدش گاهی خسته می‌شود. ولی قرآن می‌گوید: «وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ» (ق/38) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. یعنی من آفریدم آنی هم خسته نشدم. برای خدا فرق نمی‌کند. ما قالی کوچک را زود پایین می‌آوریم، قالی بزرگ طول می‌کشد. برای خدا بزرگ و کوچک فرق نمی‌کند. یک مثل برای بچه‌ها بزنم.       

شما با چشمت میخ ببینی، یا کوه ببینی. هیچ فرقی نمی‌کند. بگوییم: نه، میخ که می‌بینی یک خرده انرژی کم مصرف می‌کنی. اما کوه که می‌بینی هی باید چنین کنی. اینطور نیست. یعنی همینطور که برای چشم شما میخ و کوه فرق نمی‌کند، برای خدا کوچک و بزرگ فرق نمی‌کند. و لذا در قرآن یک آیه داریم می‌گوید: «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ» (تین/1) قسم به انجیر که سقفش می‌شود یک کیلو. یا بگوید: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» (شمس/1) قسم به خورشید که نمی‌شود نگاهش کرد. سؤال: چرا خدا هم به انجیر قسم خورده و هم به خورشید؟ برای اینکه خدا می‌خواهد بگوید: نزد من انجیر و خورشید فرقی نمی‌کند. نزد تو کاه کوچک است و ابالفضل بزرگ. ولذا می‌گوییم: به ابالفضل قسم، نمی‌گوییم: به کاه قسم! نزد خدا ذره و غیر ذره فرق نمی‌کند.

خدا وقتی آفرید هدایت هم می‌کند. «أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» (طه/50) خدا آفرید، هدایت هم می‌کند. ما معمار که ساخت، می‌رود که می‌رود که می‌رود. دیگر خبر ندارد که ساختمانش چه شد. خداوند هر لحظه هم می‌آفریند و هم هدایت می‌کند. اشاره می‌کنند وقت تمام شد ولی حرف‌های من ماند.

حدود سی، چهل مورد فرق بین تولیدات ما و تولیدات خدا وجود دارد. حالا چند موردش را در این جلسه گفتم. بیاییم با خدا رفیق شویم. نماز با حال. کمک به مردم، مطالعه، شب‌های زمستانی من نمی‌دانم شما چه می‌کنید؟ پنج و نیم غروب می‌شود، ده و نیم می‌خوابید. پنج ساعت چه می‌کنید؟ یک ساعت مطالعه کنید. این درسهایی هم که آقایان خواندید، این درسها را هم حساب نکنید. درس خواندید برای اینکه مدرک بگیرید. استاد برای پول، تو هم برای ترم و نمره خواندی. حالا که مدرک نمی‌خواهی، حالا یک کتاب مطالعه کن. هفته‌ای یک کتاب مطالعه کنید. این شب‌های طولانی هفته‌ای یک کتاب. وقت‌تان را صرف... بزرگ‌ترین شب‌های ما شب یلدا است و مهم‌ترین مسأله‌ی ما آجیل و هندوانه است. واقعاً بزرگ‌ترین شب‌ها، خوب شب‌ها طولانی است یک دو رکعت نماز بخوانیم، بخوابیم. یک کتاب مطالعه کنیم، بخوابیم. یک کار حقی، یک فکر حقی. خدا می‌گوید: من احسن هستم، می‌خواهم تو هم احسن باشی.

خدایا تمام کارهای ما را آنگونه قرار بده که تو راضی هستی. هرکاری کردیم که تو راضی نبودی، ما را ببخش و بیامرز.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

منبع: http://gharaati.ir/show.php?page=darsha&id=2224

جهت مشاهده پاسخ سوالات مسابقه درسهایی ازقرآن...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد