درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن

درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن

قرآن و فقرزدایی (۲) ، درسهای از قرآن


قرآن و فقرزدایی (۲)

تاریخ پخش:  24/11/92

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحثمان راجع به فقر زدایی است. به خصوص حالا که تورم اضافه می‌شود یا گرانی می‌شود، نیاز بیشتر می‌شود، راجع به کمک، افرادی می‌توانند کمک مستقیم کنند. افرادی هستند کمک دلالی می‌توانند بکنند. در قرآن می‌گوید: «وَ لا یَحُضُّ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْکینِ» (ماعون/3) «حَضّ» یعنی تحریک کن. پسر داریم، دنبال همسر می‌گردد و دخترانی داریم، کسی اینها را نمی‌شناسد. این زنان و مردانی که سراغ دارند، اینها باید...

1- وساطت در کارهای نیک، به ویژه ازدواج

یک آیه در قرآن داریم، «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَة» (نساء/85) شفاعت، یعنی دلالی. «مَنْ یَشْفَعْ» یعنی هرکس دلالی خوبی کند، حدیث داریم بهترین دلالی‌ها، دلالی در ازدواج است. نگذاریم سن دخترها بالا برود. جبران می‌کند.

به هر حال این کمک به ازدواج، کمک به اشتغال، مسأله‌ای که باید عرض کنم این است که افراد پولدار قانع نباشند، حالا ما یک چکی می‌کشیم می‌دهیم. یا برای اطعام، یا برای جهاز، یا برای فلان کار. کار خوبی است، دستشان درد نکند. اما گاهی هم رفتن و یک یتیم روی زانو نشاندن و یک بچه یتیم را بوسیدن، محبت کردن، پنج دقیقه با او گفتگو کردن، آن مسأله‌ی عاطفی کار خودش را می‌کند. گفتگوی تن به تن اثر دارد.   

مقام معظم رهبری بلند می‌شود می‌رود خانه‌ی خانواده شهید. چند دقیقه می‌نشیند. آن چند دقیقه ای که با همسر و پدر و مادر و بچه‌ها صحبت می‌کند، آن چند دقیقه اثرش از تجلیل میلیونی کمتر نیست. گفتگوی تن به تن!

خود شما الآن کارمند کمیته امداد هستید. خود شما باید مجری هم شوید. یعنی کسی که می‌خواهد دلاکی کند، در حمام کیسه بکشد، خودش هم باید یک دوشی بگیرد. قرآن وقتی می‌خواهد بگوید: به پیغمبر صلوات بفرستید، اول می‌گوید: خدا خودش صلوات می‌فرستد. فرشته‌ها هم صلوات می‌فرستند. بعد بخشنامه می‌کند که مردم شما هم صلوات بفرستید. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ» یعنی خدا و ملائکه صلوات می‌فرستند، بعد بخشنامه می‌کند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً» (احزاب/56) (صلوات حضار)

این کار شما اثر دارد. همه شما پول در این صندوق‌های کمیته امداد بیاندازید. چون شما این صندوق‌ها را سر کوچه‌ها گذاشتید تا کمک مردم کنید. خوب اگر کار خیر است خودت هم انجام بده. ممکن است ما هفته‌ای یکبار، دو بار، سه بار کمتر یا بیشتر بیاندازیم، ولی شما باید هرروز بیاندازید. چون شما می‌خواهید دعوت کنید، «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ» بخشنامه فایده ندارد. تماس تن به تن مهم است. عمل خودتان مهم است.

2- ابتدا خمس و زکات، سپس صدقه و انفاق

تا بدهی واجب است، بدهی مستحب انجام ندهید. ما داریم آدم‌هایی را که خیر هستند، مدرسه می‌سازند، یا چک می‌کشند به کمیته می‌دهند. وقف می‌کنند.

یک کسی یک روز پیش من آمد، گفت: می‌خواهم تمام اموالم را وقف نهضت سواد آموزی کنم. حدود 20 سال پیش، با کم و زیادش. گفتم: چه داری؟ گفت: باغ دارم در ملارد کرج است. مقداری طلا دارم. پول نقد دارم. کارخانه دارم. به او گفتم: خمس دادی؟ گفت: نه! حدود هشتاد ساله بود. گفتم: خمس واجب است. وقف مستحب است. تو اموالت را وقف کنی، باز هم در قیامت گیر هستی. مثل اینکه آدمی که غسل واجب دارد، جنب است، هی شیرجه می‌رود. تو در همه‌ی اقیانوس‌ها شیرجه بروی باز هم جنب هستی. باید نیت غسل کنی. گفت: پس چه کنم؟ گفتم: اول برو بیست درصد از مالت را به مرجع تقلیدت بده، هشتاد درصد برای خودت باشد، بهشت می‌روی اما اگر صد در صد وقف کنی باز هم جهنم می‌روی. خیلی‌ها هستند صبح تا شب جان می‌کنند آخرش هم جهنمی هستند. آیه‌اش را بخوانم. آیه سه کلمه‌ای است، همه شما می‌توانید حفظ کنید. «عَامِلَةٌ» یعنی اهل عمل است. «عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ» (غاشیه/3) «ناصبه» یعنی خودش را به زحمت می‌اندازد. «عَامِلَةٌ» عمل می‌کند، بیکار نیست. «نَّاصِبَةٌ» خودش را به زحمت می‌اندازد. «عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ» ولی «تَصْلىَ‏ نَارًا حَامِیَةً» (غاشیه/4) در جهنم می‌رود. برای اینکه اخلاص ندارد. مثل راننده‌ای که راه را گم کرده و هی گاز می‌دهد. هرچه گاز می‌دهد، از مقصد دورتر می‌شود. عمرش و بنزین و استهلاک ماشین دارد، اما از هدف دور می‌شود. «عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ، تَصْلىَ‏ نَارًا حَامِیَةً».

کسانی که می‌خواهید کمک کنید، یکوقت روز قیامت خدای نکرده می‌گویید: خوب، بنده چند تا دختر را جهاز دادم، چند تا پسر را داماد کردم. چه کردم، چه کردم، چه کردم. ایجاد اشتغال کردم. می‌گویند: خیلی خوب، همه درست! آنچه واجب بود انجام دادی؟

3- اولویت خویشاوندان نیازمند در صدقه

اولویت را در نظر گرفتی؟ اول فامیل خودت؟ «لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاج‏» (فقیه/ج2/ص68) حدیث داریم. اگر فامیل تو محتاج هست، صدقه‌ی شما ارزشی ندارد. مسأله‌ی کمک به فقرا نباید مخصوص یک نهادی باشد، مثل بنیاد 15 خرداد، بهزیستی، کمیته امداد، این مؤسسات خیریه. همه ما کمیته امداد باشیم.

یک قصه بگویم، این قصه را هم یادم است در تلویزیون یک وقتی گفتم. من وحشت داشتم از اینکه یک چیزی را دو بار بگویم. گفتم: تکراری نشود، مردم خسته می‌شوند. بعد یک حدیثی را پیدا کردم از کامپیوتر دیدم نوشته «کثیراً ما یقول» یعنی این جمله را پیغمبر چند بار گفت. یعنی گاهی وقت‌ها یک چیزی را باید آدم زیاد بگوید. حالا این را من یادم است گفتم. ولی حالا دو بار می‌گویم. البته همه‌ی حرف‌هایم تکراری نیست. ولی نباید سعی کنم هیچ کلمه‌ی تکراری در آن نباشد. ماجرا به این صورت است.

4- اقدام پیامبر اکرم در اشتغال نیازمند بیکار

شخصی خدمت پیغمبر آمد، گفت: یک پولی به ما بده خرج کنیم. حضرت فرمود: برو کار کن. گفت: کار، ابزار می‌خواهد، ابزار کار ندارم. سرمایه می‌خواهد، سرمایه ندارم. گفت: برو در خانه‌ات ببین یک چیزی داری بیار. گفت: من فقیر واقعی هستم. گفت: خوب در خانه‌ات برو بلکه یک چیزی پیدا کنی. ایشان ناراحت شد، رفت یک پلاس، به قول ما موکت پاره، نمد پاره، یک پلاسی آورد و گفت: یا رسول الله، در خانه‌ی من این است. این را بفروشم! حضرت فرمود: این پلاس چقدر می‌ارزد؟ گفتند: این قیمتی ندارد. پاره است! کهنه است. حالا یک درهم! گفت: کسی است این را بخرد؟ یکی گفت: من می‌خرم. پلاس را فروخت و خود پیغمبر دلال شد. یک درهم را گرفت، به این فقیر داد. صاحب پلاس که این پلاس را از او خریده بود. گفت: برو با این یک درهم یک سر تبر بگیر و بیاور. آهنش را بگیر. این هم رفت و یک کله‌ی تبر را آورد. حضرت فرمود: کسی در خانه‌اش دسته تبر ندارد؟ یک چوبی که مثل نصف دسته بیل است. یک نفر گفت: آقا ما یک دسته تبر در خانه‌مان زیادی است. گفت: برو بیاور. او هم دسته تبر را آورد و خود پیغمبر شروع به نجاری کرد. این دسته تبر را در این تبر جاسازی کرد و بغل‌هایش را هم سفت کرد و گفت: بین، این ابزار تولید. برو هیزم پیدا کن و گدایی نکن! از این چه می‌فهمیم؟ از این می‌فهمیم که از اقل چیزها می‌شود ابزار تولید درست کرد.

الآن خود شهرداری این زباله‌ها را بازیافت می‌کند. خود کارخانه‌ی شیشه، شیشه شکسته‌ها را می‌خرد. خود ذوب آهن، آهن‌های قراضه را، فاضلاب را تصفیه می‌کنند برای آب کشاورزی. وقتی مملکت ما از فاضلاب، از خرده شیشه، از خرده آهن، خرده کاغذها را مقوا سازی می‌دهند. خرده نان‌ها را به مرغ می‌دهند. ما یک طوری شده بعضی‌ها مشکل مخی پیدا کردند. خدا می‌داند چقدر چیز در تالارهای مهمانی، در تالارهای عروسی، در روضه‌ها، خدا می‌داند چقدر چیز حرام می‌شود.

ولی آدم‌هایی هستند نه، من تاجری را دارم یکجا مهمان بود. آن تاجر دو سه هزار تا کارگر دارد. یک بشقاب برنج بود و چند دانه برنج، شاید دو تا برنج در بشقابش زیاد آمد. گفت: پلاستیک اینجا نیست. یک پلاستیک کوچولو گرفت، این برنج‌ها را در آن ریخت و بست. گفتم: کجا می‌بری؟ گفت: خانه مرغ دارم. چند صد تا مهندس در کارخانه دارد. معاملات سی میلیاردی، چهل میلیاردی دارند. اما دو دانه برنج را نگذاشت حرام شود. حالا آقا هم گداست، هم می‌گوید: من ته بشقاب را بخورم؟ بهداشتی نیست. بابا چه کسی گفت: بهداشتی نیست. سور مؤمن است، سور مؤمن شفا است. بله قاشقی که در دهان رفته است، دهان نزن. ولی باقی برنج را بخور. بله اگر مریض است، بهداشتی نیست. اما ما به هوای اینکه بهداشتی نیست، همینطور کیلو کیلو، در پادگان‌های ما، بعضی‌ها به قدری بد غذا می‌پزند که سربازها دیگ غذا را می‌ریزند در سطل زباله می‌روند نان بربری می‌خرند می‌خورند. من اینها را دیدم. دیدم دیگ غذا را در سطل زباله ریختند. بعد می‌گوید: آقا من که نمی‌توانم برای سه هزار نفر غذای خوب بپزم! می‌گوییم: سه هزار تا، ده نفر را بیاور کمک آشپز شوند. من سربازی آمدم، نیامدم عدس پاک کنم. اصلاً مشکل ما فعلاً فکر ما است. یعنی بعضی‌ها فقیر فکری هستند. می‌گوید: حالا که سرباز هستم در شأن من نیست عدس پاک کنم. پس سفت بایست. خوب بنشین فوتبال بلژیک می‌خواهد گل بزند، بنشین ببین. ظهر که می‌شود، گرسنه‌مان است! گرسنه هستیم، غذا. غذا را که می‌پزد؟ آشپز. آشپز برای سه هزار نفر نمی‌تواند بپزد، می‌گوید: وقت ندارم. خوب بد پخته در دیگ زباله می‌ریزیم. گرسنه که شدیم، نان بربری می‌خوریم. پول نان بربری به پدرم نامه می‌نویسم پول بفرست. ببین همه داغون است. اصلاً از دَم تا دُم، همه داغون است. این جوان‌ها که از یک جایی می‌افتند، می‌گویند: آخ سرم! آخ پایم! اما پیر که افتاد، می‌گوید: آخ! همه‌ام. (خنده حضار) چون این همه‌اش چیز است. آشپزش گیر دارد، کمک آشپزش گیر دارد. ما عارمان می‌شود. چقدر ما غذای کهنه می‌خوریم؟ هرجا مهمانی هست به طور متوسط غذاها زیاد می‌آید.

حضرت یکجا مهمانی بود، دید غذای سفره زیاد است. فرمود: کس دیگری نمی‌خورد؟ گفتند: نه! گفت: یک ظرف بدهید من اینها را خانه ببرم. خود پیغمبر غذاهای زیادی را در قابلمه ریخت و خانه برد. البته من هم این حدیث را که شنیدم، یکجا مهمانی رفتم. دیدم غذا زیادی است، گفتم: کسی نمی‌خورد. گفتند: نه! یک قابلمه آوردم و همه را خانه بردم. (خنده حضار) گفتم پیغمبر گفته است. وقتی مهمانی نوبت ما شد، فامیل‌ها همه آمدند دیدم همه با یک قابلمه می‌آیند. (خنده حضار)

اگر کسی مریض است، زکام است، سرفه می‌کند، مریض است. خوب حسابش جداست. اما اگر کسی سالم است، از مقدار خورده یک برنج هم دور نیانداز. 75 میلیون آدم هستیم. هر کدام یک دانه برنج دور بریزند، 75 میلیون برنج می‌شود، چند کیسه برنج می‌شود؟ صرفه‌جویی در آب، در برق، در لباس، در ظرف، در... حضرت عباسی عروس و داماد روزهای اول عروسی چند کیلو لباس دارند؟ آخر یک عروس و داماد جوان یک کیلو لباس بیشتر دارد؟ آخر برای یک کیلو لباس باید ماشین لباس‌شویی بخریم؟ اسمش را می‌گذاریم از واجبات است. بعد از همه‌ی بانک‌ها برای جهازیه قرض کنیم. یک کسی می‌گفت: من از همه‌ی بانک‌ها قرض کردم جز بانک خون. (خنده حضار) بانک خون، خون می‌گیرد. از همه بانک‌ها قرض می‌کنیم که ماشین لباس‌شویی بخریم، برای عروس یک کیلو لباس زن و شوهر دارند، وگرنه نصف کنیم که نیم کیلو، برای نیم کیلو لباس، هر روز هم که لباس ندارید. هفته‌ای یک بار، دو بار لباس‌هایتان را عوض می‌کنید. حاج آقا ما مشکل پیدا کردیم.

5- فقر فرهنگی، سخت‌تر از فقر مالی

فقر ما فقر دیگر حالا هرچه می‌خواهید اسمش را بگذارید. فقری داریم که مشکل داریم. من لیسانس هستم، بروم دختر سیکل بگیرم. مگر مدرک‌ها می‌خواهند ازدواج کنند، آدم‌ها می‌خواهند ازدواج کنند. ازدواج مدرک که نیست. اگر این حرف درست باشد، تمام علما باید بی‌همسر باشند. چون خانم علما همه خانه‌دار هستند. تمام مراجع ما خانمشان خانه‌دار است. بگوید: من! مرجع تقلید، آیت الله العظمی، بیایم یک زن خانه‌دار بگیرم؟! پنج کلاس درس خوانده! من مرجع تقلید هستم باید زن من هم مرجع تقلید باشد. هیچی بی‌زن می‌مانند. (خنده حضار)

اگر ازدواج با مدرک است، همه آیت الله العظمی‌ها باید بی‌همسر بمانند. اخلاق می‌خواهی، مگر هردو لیسانس هستند با هم خوب هستند؟ ما چقدر آدم داریم هردو لیسانس هستند، هردو فوق لیسانس هستند، هردو دکتر هستند، ولی با هم مسأله دارند. اینطور نیست که اگر مدرک‌هایتان یکی باشد، بی‌... نه ما باید فرهنگ‌مان... فرهنگ مدرک نیست، فرهنگ اخلاق است. آخر ما در معنای فرهنگ هم قاطی کردیم. فکر می‌کنیم فرهنگ یعنی تحصیلات. نه آدم‌هایی هستند از نظر تحصیلات با هم هستند، اما اخلاقشان به هم نمی‌خورد. لغت‌ها را بد معنا می‌کنیم. اشکال ندارد که انسان یک کاری هم بلد باشد. لااقل اصطلاحات را بلد باشد. طوری هم نیست.

یک کسی خدمت آیت الله العظمی بروجردی رسید، یک بحث علمی کرد. آقای بروجردی استاد همه‌ی مراجع موجود است. یعنی همه مراجع موجود تقریباً همه شاگرد آقای بروجردی بودند. استاد مراجع است. یک عالمی از این استان‌ها آمد و یک بحث علمی کرد و آقای بروجردی خوشش آمد. گفت: احسنت! ما باور نمی‌کردیم در استان شما هم یک چنین رجالی هستند. یک چنین علمایی؟ گفت: بله شما فکر می‌کنید همه علما در قم جمع شدند؟ فکر می‌کنید ما در استانمان تنبک می‌زنیم؟ یک دوبار گفت: تنبک، تنبک، دستش را چنین کرد! آقای بروجردی گفت: ببین تنبک را اینطور می‌زنند. (خنده حضار) آنکه اینطور می‌زنند داریه است. گفت: خیلی خوب! اشکال دارد که ما...

حالا آن آقا مثلاً لیسانس دارد. حالا مثلاً حال ندارد شیشه‌ی خانه‌اش را پاک کند. ما خیلی بی‌حال شدیم. من این دکان‌های ساندویچی را می‌بینم غصه می‌خورم. می‌گویم دیگر مردم حال پختن ندارند. اخیراً آب میوه می‌خورند، حال جویدن هم ندارند. (خنده حضار) نمی‌دانم «فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ» (تکویر/26) کجا می‌خواهیم برویم؟ فقری که در کشور ما است، خیلی‌هایش دست خودمان است.

نجات از فقر، یک کار الهی است. خدا به پیغمبرش می‌گوید: «وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنى‏» (ضحی/8) پیغمبر یادت نرود، تو فقیر بودی، من تو را غنی کردم. فقیر بودن بد نیست. گاهی خود اهل بیت گرسنگی می‌کشیدند. حضرت موسی گفت: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ» (قصص/24) خدایا هرچه می‌فرستی من الآن فقیر هستم. امام صادق فرمود: حضرت موسی گرسنه بود. رویش نشد بگوید: نان می‌خواهم، گرسنه هستم. گفت: خدایا هرچه می‌رسانی، بفرست، من فقیر هستم.

6- نقش انصار در یاری مهاجران نیازمند

مردم مدینه انصار بودند، آنهایی که از مدینه هجرت کردند، آمدند مهمان بودند، قرآن می‌فرماید: «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِم‏» (حشر/9) اصحاب صفه، خدا قسمت کند مدینه بروید، کنار مسجد پیغمبر یک صُفّه‌ای است، حدود چهل، پنجاه متر شاید باشد. نیم متر هم بلندتر از مسجد است. مهاجرین که می‌آمدند جا نداشتند. کنار مسجد آنوقت این اصحاب اینها را یکی یکی خانه می‌بردند، یا مثلاً به کار می‌گرفتند. «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِم‏» یعنی محبت می‌کردند.

کمک به فقرا کار پیغمبر است. موسی و خضر وارد یک روستایی شدند، دیدند یک دیواری خرابه است. گفت: بیایید این دیوار را بنایی کنیم. گفت: آخر بانی این... آخر این را چه کسی گفت؟ به چه دلیل بنایی کنیم؟ مردم این روستا یک تکه نان به ما ندادند.

موسی و خضر سوار کشتی شدند. این کشتی را سوراخ کرد. موسی جیغ زد که آقا چرا کشتی را سوراخ می‌کنی؟ غرق می‌شویم. گفت: به تو نگفتم جیغ نزن. گفت: تو آخر داری جان همه را فدا می‌کنی. آخرش گفت: ببین این کشتی برای چند تا فقیر بود. یک پادشاهی است، کشتی‌های سالم را می‌گیرد. من می‌خواستم این کشتی یک نقصی داشته باشد، از خیرش بگذرد که این مال به صاحبش برسد. یعنی برای اینکه این پول به مسکین برسد، این مهم است.

کار شما کار مهمی است، باید مواظب باشید برای دخترهایی که سن‌شان بالا می‌رود باید یک فکر ویژه‌ای کنید. چون این دخترها غصه می‌خورند. خود شما باید امین باشید. بالاخره زنان جوانی هستند، فقیر هستند، به شما مراجعه می‌کنند، خود شما، دست شما، چشم شما، نیاز دارید که گاهی آیات و روایات به گوش شما بیشتر برسد. اگر پولی را برای کاری دادند، خرج کار دیگری بکنید. اگر گفتند: آقا این شکر برای تاسوعا است، شما برای روز عاشورا شربت بدهید، حرام است. هی نگو امام حسین مهمتر است. امام حسین مهمتر از ابالفضل است. بله، والله بالله امام حسین مهمتر از ابالفضل است. اما این برای ابالفضل است. چیزی که برای ابالفضل است شما نمی‌توانی خرج امام حسین کنی. امانت‌داری کنیم. ما واسطه‌گری کنیم. کارهایتان را منتقل کنید.

7- استمداد از هیأت‌های عزاداری در مبارزه با فقر

یعنی شما، کمیته‌ی امداد باید این کار را بکند. تمام هیأت‌ها را دعوت کند. بگوید: ای رئیس هیأت، تو که روز عاشورا می‌توانی دو هزار نفر را در خیابان بکشی، این عزاداری را راه بیاندازی، نمی‌توانی پنج تا دختر را عروس کنی، پنج جوان را داماد کنی؟ این رئیس هیأت‌ها خیلی زور دارند. رئیس هیأت‌ها خیلی زور دارند. خیلی‌هایشان هم مشتی هستند. ما می‌گوییم: مشتی! یعنی آدم‌هایی هستند خیلی با عرضه و دلسوز و خدا مرحوم طیب را رحمت کند. یک آدمی بود خیلی مرد بود. خیلی مرد بود! شاه او را گرفت، گفت، برو بگو: امام به من پول داده که این هیأت را 15 خرداد راه انداختم. گفت: من به این سید خیانت نمی‌کنم. به من پول نداده است. جانش را در راه عشق به امام داد!

حضرت عباسی اگر کمیته امداد خواسته باشد منتظر صندوق‌های کمیته امداد باشد که در خیابان‌ها جمع کنند، یا از دولت پول بگیرد، این همین است که هستید. شما سی سال است تجربه دارید. با دولت و ملت، با این صندوق‌ها قصه حل نمی‌شود. باید شما، خود بنده 34 سال است در تلویزیون هستم. چند بار کمیته‌ی امداد سراغ من آمده که آقای قرائتی دو شب راجع به فقر صحبت کن. 34 سال است در تلویزیون هستم. اگر سالی یکبار هم برای مردم صحبت کنم، باید 34 تا سخنرانی کرده باشم، شما سراغ من نیامدید. چقدر سراغ نظام مهندسی رفتید؟ آقا نظام مهندسی بیاید این کار را کند. نظام پزشکی بیاید این کار را کند. هیأت‌ها بیایند این کار را کنند.

بگذارید یک چیزی بگویم. این چوب کبریت پنج سانت است. اگر خودش را روشن کنی، بعد از چند ثانیه خاموش می‌شود. شما باید کبریت تا روشن شد، فرصت را هدر ندهید. فوری کبریت را به چراغ گاز بزنید. چراغ گاز هم قابلمه را رویش می‌گذارید، غذا پخته می‌شود.قابلمه که پخته شد، غذای انسان می‌شود. این سلول بدن من که شد، بعد من می‌گویم: تو در راه خدا حرکت کن. یعنی این چوب کبریت تا خدا می‌رود. چون چوب کبریت به گاز وصل شد. گاز وصل شد به نخود، نخود به من وصل شد و من به کارهای خدایی وصل شدم. یعنی چوب کبریت تا خدا پیش می‌رود. کمیته‌ی امداد چوب کبریت است.

گفتگو با هتل‌دارها، گفتگو با کامیون‌دارها، چند تا راننده‌ی کامیون آن طرف یزد، یک مسجد درست کردند، به نام مسجد ابالفضل. مقام معظم رهبری به من می‌گفت: اگر می‌خواهید در جاده‌ها مسجد بسازید، از مسجد یزد یاد بگیرید. رفتیم آنجا گفتیم: بانی‌اش کیه؟ گفتند: کامیون‌دارها! کامیون‌دارها یک مسجد ساختند حمام دارد، آرایشگاهی دارد، چرخ و فلک دارد، باغچه هست، رستوران هست. آب گرم هست. 85 هزار تاکسی در تهران است. ما هیچ رابطه‌ای با اینها نداریم. کامیون‌دارها، ورزشکارها، همین ورزشکارها را اگر دعوت کنیم می‌گوییم: آقا ما دویست جوان می‌خواهیم ورزش‌کارها داماد کنند. ببینیم باید چه کنیم. برنامه‌ریزی کنیم، رئیس‌هایشان را بخواهیم.

عرض کردم ظرفیت‌ها خیلی است، همینطور که چاه نفت حفاری نشده داریم، استعدادهای حفاری نشده هم داریم. یک تذکری می‌دهم برای همه کسانی که پای تلویزیون نشستند. اساتید دانشگاه، مهندس، دکتر، تاجر، پیرزن‌هایی که پولدار هستند. پیرمردهایی که پولدار هستند. آنهایی که پول ندارند، زبان دارند. آبرو دارند. چهره هستند. همه شما با هم یک اقدامی کنید. ببینید آقا ماشین چطور ماشین شد؟

ماشین، چگونه ماشین شد؟این سؤال است. پنج کار کردیم. مراحل عملیات: 1- کشف معدن؛ اول معدنش را کشف کردیم. معدن آهن! 2- استخراج معدن 3- ذوب معدن 4- قطعه‌سازی 5- اتصال، مونتاژ، اتصال قطعات. این پنج کاری که روی آهن شد، ماشین شد، بیاییم انجام بدهیم.

اول کشف کنیم. چه ظرفیت‌هایی هست که می‌توانند کمک کنند؟ امام ایران را کشف کرد. ما می‌گفتیم: مگر می‌شود شاه را بیرون کرد؟ آدم مستأجرش را نمی‌تواند بیرون کند. شما می‌خواهی شاه را از مملکت بیرون کنید؟ امام آمد کشف کرد، پس ما می‌توانیم. بارها من این مثل را زدم. اگر به شما بگویند: چقدر می‌توانی بدوی، می‌گویی: فوقش یک کیلومتر، دو کیلومتر، اما یک گرگ دنبال شما کند، سی کیلومتر می‌دوی. پس پیداست ما بیش از اینکه فکر می‌کنیم توان داریم. خودمان را کشف کنیم. چه ظرفیت‌هایی داریم. دانه دانه شغل‌ها را...

ما جایی در ایران داریم حدود سیصد کارخانه دارند، 17 پیشنماز دارند. می‌گوییم: چرا؟ می‌گویند: خوب آخوند گیر ما نمی‌آید. می‌گوییم: یک آخوند گیر می‌آید این آخوند را تقسیم کنید. شنبه این کار را کند. یکشنبه آن کار را کند. دوشنبه این کار را کند. طوری باشد که اینها سالی یک مرتبه یک نماز جماعت، اگر هر روز ندارند، ماهی یک مرتبه یک نماز جماعت اینها ببینند.

ما چند هزار روحانی داریم که در اداره‌ها، وزارتخانه‌ها نماز می‌خوانند. پشت این اداره دبستان است، پیشنماز ندارد. این مدیر عامل باید به عقلش برسد که من رئیس کلانتری هستم یا رئیس اداره‌ی قند و شکر هستم. یا رئیس فلان اداره هستم. خوب یک روحانی را آوردم، ماشین دارم می‌رود آقا را می‌آورد. می‌گوید: آقا شما ماشینت را من می‌دهم. سه روز در کارخانه‌ی من نماز بخوان یا در اداره‌ی من. دو روز هم برو دبیرستان پشت مدرسه. یعنی چطور ماشین به هم بوکسل می‌کنیم. نمی‌شود یک دبیرستانی را که چهارصد جوان دارد، بوکسل کنیم با اداره‌ی قند و شکری که سی نفر پرسنل دارد؟ این سی پرسنل آخوند دارند، آن چهارصد نفر جوان آخوند ندارند. خوب اینها حداقل کار است. ناخنک بزنیم. چطور انرژی هسته‌ای را در طبیعت طرح کردید، خوب انرژی هسته‌ای در مخ هم هست. یک خرده ناخنک بزنید در مخ... یک چیزهایی از آن می‌جوشد. خودمان را کشف کنیم. بعد خودمان را استخراج کنیم. ذوب کنیم، قطعه سازی کنیم، به هم متصل شویم. اگر این مراحل طی شود، مشکلی نداریم.

داریم امام زمان که ظهور می‌کند، زکات که جمع می‌شود می‌گویند: کسی نیست بگیرد. چون هیچ فقیری وجود ندارد. یعنی این امکان دارد.

کمیته‌ی امداد پیراهن‌های عروس را جمع کند. میلیون‌ها پیراهن عروس است. داروهای اضافه را جمع کنیم. داروهایی که خراب نشده است. چند تن دارو است. باید بنشینیم فکر کنیم، صرف اینکه یک پولی از دولت بگیریم و یک پول هم از صندوق‌ها جمع کنیم و بنشینیم تقسیم کنیم، این کار بیش از این شما می‌توانید کار کنید. بنده اعتقادم این است که کمیته‌ی امداد بیش از این می‌تواند کار کند. رئیس هیأت بیش از این جمعیتی که روز عاشورا راه می‌اندازد، بیش از این می‌تواند کار کند. می‌شود از پاره وقت‌ها استفاده کرد.

یک طرحی را من خدمت شما بگویم، از باب نمونه می‌گویم. ما چند وقت پیش به دلیلی دماوند رفتیم. فاتحه‌ای بود، یک حسینیه رفتیم. دیدیم اِ... چه حسینیه‌ای است، بیست تا کامیون می‌تواند در آن دور بزند. جایی که ده هزار آدم می‌گیرد. گفتیم: دماوند چه حسینیه‌ی بزرگی دارد. گفت: کجایش را دیدی؟ ما حسینیه داریم سه هزار نفر می‌توانند در آن بخوابند. گفتم: چه می‌کنید در این حسینیه؟ گفتند: روضه می‌خوانیم. گفتم: روضه دهه محرم، باقی‌اش چی؟ گفتند: باقی‌اش هیچی خالی است. گفت: اگر کسی مرد فاتحه می‌گیریم. من خیلی ناراحت شدم و از طریق نماینده‌ی دماوند و امام جمعه و تمام این صاحبان حسینیه را دعوت کردیم. بعد گفتیم: آقا شما تابستان، دماوند، هوای خنک هست، حسینیه‌ی شما هم خالی است. آنوقت قم آتش از آن درمی‌آید سه ماه تابستان تعطیل است. این طرف سمنان، این طرف خوزستان، بندرعباس، دانشجوی ما تابستان جا ندارد، طلبه‌ی ما جا ندارد، حسینیه‌ی شما... هیچی آمدند یک قراردادی امضا کردند، امسال تابستان چهل روز دو هزار نفر دماوند بروند با یک برنامه‌ریزی، هر چهل نفری یک مربی داشته باشد. بروند استفاده کنند. یعنی هم سوزن است، هم نخ است، هم لباس پاره است. پیداست مشکل، مشکل خیاط است.

شهر خنک داریم، حسینیه‌ی فرش کرده داریم. آب و گاز و حمام و همه چیزی داریم، آنجا هم طلبه‌ی خوش استعداد داریم. دانشجوی خوش استعداد داریم. آن گرما می‌خورد سه ماه تعطیل است. آن هم گنجشک در حسینیه می‌رود. خوب این مقصر کجاست؟ بگذارید این آیه را بخوانم. می‌گویند: وقت تمام شده است. ولی بگذارید بگویم. من خواهش می‌کنم این را حذف نکنید. یک آیه داریم خدا این را تند گفته است. یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)     

8- بهره‌گیری از همه ظرفیت‌ها، با مدیریت بهتر

قرآن می‌فرماید: «خَلَقَ السَّماوات‏» آسمان‌ها را خلق کرد. «وَ الْأَرْض‏» زمین هم خلق کرد. «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماء» (ابراهیم/32) باران هم آفرید. «فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرات»‏ همه‌ی ثمرات را هم داد. بعد می‌گوید: «وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ» (ابراهیم/32) نهرها را برای شما قرار داد. «سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْک‏» کشتی را هم برای شما قرار داد، «سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» (ابراهیم/33) شب و روز هم برای شما قرار داد. «سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمر» (ابراهیم/33) شمس و قمر، خورشید و ماه هم قرار داد. اینها همه در سوره‌ی ابراهیم آیه‌ی 31 به بعد، هیچ جای قرآن اینقدر پشت سر هم نگفته است. می‌گوید: ببین آسمانت دادم. زمینت دادم. باران فرستادم. گیاه آفریدم، میوه به تو دادم. بعد می‌گوید: «وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوه‏» (ابراهیم/34) یعنی هرچه نیاز داشتی به تو دادم. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» نمی‌توانی بشماری. آخرش می‌گوید: پس چه مشکلی داریم؟ آسمان داریم، زمین داریم. باران داریم، میوه داریم، گیاه داریم، نهر داریم، کشتی داریم، شب داریم، روز داریم، خورشید داریم، ماه داریم، «سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمر»،«وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوه‏» هرچه سؤال کردید دادیم، پس چه مشکلی است؟ می‌گوید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» (ابراهیم/34)

خدا آیت الله شهید صدر را رحمت کند. یک کتاب اقتصاد داشت. ما قبل از انقلاب درسش را می‌گرفتیم. این آیه‌ها را می‌خواند، می‌گوید: گیر در مدیریت است. همه چیزی دارید، انسان عقلش نمی‌رسد. یعنی بعد از اینکه همه‌ی نعمت‌ها را شمارد، می‌گوید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» مدیریت گیر دارد. همه چیزی هست، مدیریت گیر دارد. همه مشکلات قابل حل است. به شرطی که نیت خدا باشد، و همت و فکر کنیم و مشورت کنیم. به کار موجود قانع نباشیم. فکر کنیم کار جدید خلق کنیم. منتظر اضافه کار هم نباشیم. ابلاغ هم نمی‌خواهیم. نه ابلاغ می‌خواهیم، نه اضافه کار. فکر کنیم این بدن چقدر انرژی دارد. کشور چقدر امکانات دارد. چه ظرفیت‌هایی خالی است و ما استفاده نکردیم. اگر یک حرکتی شود بین جاهای سردسیر و گرمسیر، امام جمعه‌ی گرمسیر با امام جمعه‌ی سردسیر بنشینند، «رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ» (قریش/2) راه بیاندازد، تعطیلات حوزه و دانشگاه کم می‌شود.

خدایا هرجا خوابمان برده است و امکانات را هدر دادیم و مصداق این هستیم «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ»، هرجا خوابمان برده است و غفلت کردیم ما را بیدار کن. توفیق جبران مرحمت بفرما. به امید اینکه هیچ مشکلی امت اسلامی نداشته باشد.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته» 

کلیک کن جهت مشاهده پاسخ سوالات مسابقه درسهایی ازقرآن ...


نظرات 2 + ارسال نظر
محمد جمعه 25 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:00 ق.ظ

خیییلی ممنون از شما دوست عزیز و گرامی

الناز جمعه 25 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:53 ب.ظ

سلام
خیلی خیلی ممنون از شما
من هر هفته دله همه ی دوستامو شاد میکنم
لطفا به این کارتون ادامه بدین
مـــــــــــــــــــــــــــــرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد