درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن

درسهایی از قرآن

پاسخ مسابقه درسهایی از قرآن

نظارت در قرآن

نظارت در قرآن

تاریخ پخش: 20/06/93

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

جلسه در دیوان محاسبات تشکیل شده است. بحث ما نظارت است؛ که نظارت اعضای خانواده بر یکدیگر، نظارت پدر بر بچه‌ها، مادر بر بچه‌ها، نظارت معلم بر شاگردان و استاد دانشگاه بر دانشجوها، نظارت عمومی، خصوصی، فنی، مالی، فکری، اخلاقی، بحث نظارت و بازرسی است. من خودم باور نمی‌کردم اینقدر نکته یاد بگیرم. اصل نظارت را با هفتاد تذکر در دو نیم ساعت می‌گوییم. هر نیم ساعتی سی تذکر را می‌گوییم.

1- خداوند، اولین ناظر بر کارهای ما

اول اینکه باید بدانیم کل هستی از نظر قرآن دارند نظارت می‌کنند. خالق هستی نظارت می‌کند. آیات زیادی داریم. «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصاد» (فجر/۱۴) خدا در کمینگاه است. «لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُون‏» (یونس/۱۴) ما کارهای شما را زیر نظر داریم. «فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا» (طور/۴۸) کارهایت زیر نظر من است. «إِنَّنی‏ مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏» (طه/۴۶) خدا به موسی و هارون می‌گوید: من تمام ریز و درشت کارهای شما را می‌بینم. «یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُن‏» (غافر/۱۹) نه چشم را می‌بینم. زیر چشم هم با چه نیتی نگاه می‌کنی، می‌دانم. این بینش، به قول امروزی‌ها جهان‌بینی، این دید و عقیده، که ما زیر نظر خدا هستیم. خیلی عامل کنترل است. خدا گفته: شهیدم، شاهدم، خبیرم، رقیبم، «خبیر، شهید، رقیب، علیم» نه تنها ظاهر را می‌بیند، باطن را هم می‌بیند.

ما جایی می‌رویم بازرسی کنیم، نظارت کنیم پوست کار را می‌بینیم. آدم پوست این ساختمان را می‌بیند. مغزش را نمی‌بیند. تازه اگر مغزش هم خوب باشد، نیتش چه نیتی است؟ «لِیَسْئَلَ الصَّادِقینَ عَنْ صِدْقِهِم‏» (احزاب/۸) ممکن است کسی راست بگوید، اما صداقت نداشته باشد. آدم‌هایی تقوا دارند، اما تقوایشان هم بی‌تقوایی است

  

دختر زیبایی می‌آید با من حرف می‌زند. من می‌بینم شما همه به من نگاه می‌کنید. اگر به این دختر نگاه کنم، خواهید گفت: پس قرائتی هم چشم چرانی می‌کند. من سرم را پایین می‌اندازم به خانم اینطور صحبت می‌کنم. چرا؟ من نگاه نمی‌کنم. اما تقوای من براساس این است که شما را از دست ندهم. می‌خواهم مرید بازی کنم. شما از من جدا نشوید. نگویید این شیخ چه شیخی است. پس اینجا نگاه به خانم نامحرم نکردم، اما این نگاه من براساس تقوا نیست، براساس مرید داری است. لذا قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: مغزش را هم می‌بینم. «لِیَسْئَلَ الصَّادِقینَ عَنْ صِدْقِهِم‏» ممکن است کسی یک بودجه‌ای را که مجلس تصویب   کرده خوب خرج می‌کند. اما خوب خرج کرده برای چه؟ این خیلی مهم است. نه خدا می‌داند، خلق خدا هم می‌فهمند. بچه‌ها هم گاهی می‌فهمند.

بچه من سه ساله بود، مهمان خانه ما آمد. مهمان هم یک بچه سه ساله داشت. من بچه مهمان را بوسیدم. تا بوسیدم، دیدم بچه خودم دارد نگاه می‌کند. دیدم نگاه می‌کند بچه خودم را هم بوسیدم. گفت: آقاجون! تو مرا الکی بوسیدی.

من نمی‌دانم منافق، برای چه منافق است؟ همه می‌فهمند. مثل ریش مصنوعی است. عطسه کنی پایین می‌افتد. پس برای چه ریش مصنوعی می‌گذاری؟ می‌فهمند، لو می‌رود. من کاشانی هستم، اگر خواسته باشم به زبان غیر کاشانی حرف بزنم، وسط حرف‌هایم یک چیزی می‌گویم که همه می‌فهمند کاشانی هستم. اول ناظر خداست.

یک دعا می‌کنم. خدایا ایمان به اینکه تو ناظر ما هستی، این ایمان را در همه ما قوی کن. بدانیم خدا ناظر است.

2- فرشتگان، مراقب کارهای انسان

۲- فرشته‌ها، از قرآن بگویم. قرآن می‌گوید: «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتید» (ق/۱۸) رقیب از رقبه است. رقبه به معنی گردن است. شما در سواری که سوار می‌شوید. راننده با یک نفر جلو نشسته و دو سه نفر هم عقب هستند. یک مرتبه تصادف می‌شود. این ماشین شما که می‌خورد، شما از عقب گردنت را دراز می‌کنی و چنین می‌کنی. این را رقیب می‌گویند. رقیب یعنی گردنش را دراز می‌کند، عمیق ببیند. وقتی می‌گوید خدا رقیب است... فرشته رقیب است. یعنی می‌فهمد چه گفته است. «رَقیبٌ عَتید» پس اول ناظر خداست. دستگاه نظارتی در هستی. دومین فرشته است. سومی انبیاء است.

3- پیامبر هر امت ناظر بر کارهای امت

«وَ اعْلَمُوا» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. انشاءالله در این چند دقیقه، با سی، چهل آیه آشنا می‌شویم. «وَ اعْلَمُوا» بدانید، «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّه‏» (حجرات/۷) یعنی پیغمبر در شماست. هم فیزیکی، «وَ یَمْشی‏ فِی الْأَسْواق‏» (فرقان/۷) در بازارها راه می‌رود. امام زمان هم که غایب است در جامعه هست. اسلام انزوا ندارد. می‌گوید: وقتی هم که می‌خواهی با خدا خلوت کنی، معتکف شوی، در مسجد جامع برو. یعنی در انزوا هم باید آدم در جمعیت باشد. امام زمان غایب است، اما غیبتش هم در حضور است. «وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهیدا» (نساء/۴۱) قرآن می‌گوید: پیغمبر، هر امتی پیغمبرش شاهد است. یعنی هر پیغمبری شاهد بر امت است. نظارت می‌کند، و تو بر همه انبیاء شهادت می‌دهی. «وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهیدا» یعنی هر امتی پیغمبرش نظارت می‌کند. بر پیغمبرها هم پیغمبر اسلام نظارت می‌کند. «وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهیدا»

از نظر فیزیکی، حضرت سلیمان گفت: «وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ» (نمل/۲۰) حضرت سلیمان گفت: پرنده کجاست؟ «فَقالَ ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ» چرا هدهد غایب است؟ پیغمبر ما نماز که می‌خواند، برمی‌گشت در صورت‌ها نگاه می‌کرد. می فرمود: فلانی کجاست؟ با چشمانش حاضر، غایب می‌کرد. اگر مریض است، عیادت برویم. مسافر است، دعایش می‌کرد. چرا نیامده است؟ «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُون‏» (نمل/۱۷) حضرت سلیمان که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در اختیارش بودند، حتی از یک پرنده کوچک به نام هدهد حاضر غایب کرد. حالا ما یک گوشه نظارت داریم. من نمی‌دانم اگر خدا می‌خواست ساختمان بسازد، تا کجا می‌ساخت. شما سالی یکبار نظارت می‌کنی، آن هم در یک اتاق می‌روی. بعد هم سر ما چطور کلاه می‌رود. ممکن است رشوه به شما ندهند، می‌گوید حاج آقا ما یک ویلایی شمال داریم. شما اگر تابستان جایی نرفتید، ویلای ما در اختیارتان است. چک نمی‌دهد که رشوه شود. ویلا به شما می‌دهد. رشوه مخفی! یا می‌گوید: اگر کسی را دارید من استخدام می‌کنم. مهم است، گاهی وقت‌ها آدم...

دختر من مهندس تغذیه است. ایشان را بازرسی از بعضی دامداری‌ها فرستادند. می‌گفت: بعضی جاها اصلاً چک سفید امضا می‌دهند. می‌گویند: هر مبلغی می‌خواهی بگو. چند نفر آدم داریم که بتواند از یک مبلغ سنگین بگذرد؟ بالاخره دهان آدم پر از آب می‌شود. حالا یا رشوه علنی، یا رشوه مخفی.

گاهی با زبان رشوه می‌دهند. مثلاً سالگرد شما را تبریک می‌گوید. من یکبار ماه اردیبهشت خوابیده بودم. نمی‌دانم ساعت چند بود. نصف شب دیدم زنگ می‌زنند. گفتم: کیه زنگ می‌زند؟ گفتم: بفرمایید. گفت: حاج آقا تبریک عرض می‌کنم. ببخشید برای چه تبریک می‌گویید؟ برای عید نوروز! آقا الآن اردیبهشت است. بعد فهمیدم ایشان فردا یک کاری دارد، این تبریک امشبش برای...

اصلاً دروغ می‌گوید. می‌گوید: آقا اولاً که آمده بودم مشتاق دیدار. ثانیاً یک کاری دارم. چرا دروغ می‌گویی؟ بگو: اول یک کاری داشتم. بعداً مشتاق دیدار هستم. گاهی با زبان یک جمله‌ای می‌گوید. در معرض خطر هستیم. ناظر ما خداست. فرشته‌ها هستند. امامان ما، در زیارت جامعه داریم «شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاء» دو برادر بودند، یکی خدمت امام رسید. امام فرمود: برادرت کجاست؟ گفت: برادر من، در سیر خودسازی رفته است. دارد خودسازی می‌کند، روابطش را با مردم کم کرده است. دارد سیر و سلوک طی می‌کند. امام فرمود: به او بگو اگر خیلی خودسازی می‌کنی، چرا آنوقتی که در خانه را فلانی زد و کنیز شما پشت در دید سینه کنیز سفید و شیک است، دست کرد سینه کنیز را بگیرد. تو که می‌خواهی خودسازی کنی، آن کارها را نکن. پیش قاضی و ملق بازی! پیش امام صادق خودسازی می‌کنی؟ یعنی به خاطر تقوا، به اسم مذهب...

پیغمبر در جنگ تبوک فرمود: جبهه برویم. می‌دانید بعضی چه گفتند؟ گفتند: در جبهه تبوک با دختران رومی طرف می‌شویم. ما هم جوان هستیم، دختران رومی هم زیبا هستند. ما نگران هستیم، نگاه ما به دختران خوشگل بخورد، حواسمان پرت شود. قرآن می‌گوید: «وَ لا تَفْتِنِّی‏» (توبه/۴۹) پیغمبر ما را به فتنه نیانداز. ما را به جنگ تبوک می‌بری، دختران رومی را می‌بینیم حواسمان پرت می‌شود. فرمود: «أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا» همین که این را بهانه کردی، جبهه نیایی، همین فتنه است.

یک کسی لجن برداشته بود، به دیوار سفید می‌نوشت: «نظافت، را مراعات کنیم». گفت: همین سفارشت لجن‌کاری است. یعنی خیلی‌ها، تقوایشان بی‌تقوایی است. خیلی مشکل است. فکر نکنید آدم خودش را می‌شناسد. گاهی انسان ممکن است پنجاه سال هم در کلک باشد، خودش هم خودش را نشناسد. من این بودم! نظارت!

«جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداء» (بقره/۱۴۳) قرآن می‌گوید: شما امت وسط هستید تا شاهد باشید. نظارت کنید. روایت داریم که ناظر باید عادل باشد و عالم باشد. کسی شهادت می‌دهد که هم بگوید: من شاهد بودم. هم شاهد شود، هم عادل باشد. غیر از اهل‌بیت چه کسی هم شاهد و هم ناظر بر کار ماست.

وجدان، وجدان هم شاهد خوبی است. در قرآن چند آیه داریم می‌گوید: «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‏» (بقره/۲۲) خودت هم می‌دانی. در قیامت لوحی باز می‌شود، می‌گویند: «اقْرَأْ کِتابَک‏» (اسرا/۱۴) قرائت کن. «کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبا» هرچیزی گفتی همان را... خودت داور خودت باش. اینها همه دستگاه‌های نظارتی خداست. خدا، فرشته، پیغمبر، امام، وجدان، «کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبا» خودت حسابرس ما باش.

 

4- نظارت عمومی بر پایه امر به معروف و نهی از منکر

سه رقم ناظر داریم. یکی نظارت مردمی است که همه مردم باید بر کار دیگران نظارت کنند. بنده آمدم بروم دیدم کله‌پاچه‌ای، طباخی، مقدار زیادی استخوان در جوی ریخت. ترمز کردم، گفتم: چرا ریختی؟ گفت: مگر شما شهردار هستی؟ گفتم: بله من شهردار هستم. وقتی استخوان در جوی می‌ریزی، بارندگی می‌شود و جوی بند می‌آید، آب جوی بیرون می‌ریزد، همه شهردار هستند.

یک نظارت عمومی داریم، امر به معروف است. امتی که از کنار گناه رد می‌شود و چیزی نمی‌گوید، این امت بی‌خیر است. قرآن می‌گوید: خیر در این است که یک تذکر بدهی. «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّة» (آل‌عمران/۱۱۰) شما وقتی امت‌تان امت خیر است که «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوف‏» یک نظارت عمومی داریم. به من ابلاغ نشده، شرح وظیفه من نیست. ابلاغ چیست؟ شرح وظیفه چه است؟ اینها حداقل است. من به عنوان دین خودم، به عنوان وجدان خودم باید تذکر بدهم ولو شرح وظایف من نباشد. شرح وظایفی که دولت و مجلس تعیین می کند، حد اکثر نیست، حداقل است. یک نماز حداقلی داریم هفده رکعت است. یک نماز حداکثری هم داریم. «فمن شاء استقلّ و من‏ شاء استکثر» (بحارالانوار/ج۸۲/ص۳۰۸) نافله هرچه می‌خواهی بخوان. حضرت امیر بعضی از شب‌ها هزار رکعت نماز می‌خواند. هفده رکعت حداقل است. این کارهایی که مأمورین دولت می‌کنند، اینها حداقل است. حداکثر چیست؟ همه باید دلمان بسوزد. چرا فرشته‌ها به ما دعا می‌کنند؟ آیه‌اش را بخوانم. «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْض‏» (شوری/۵) آیه‌ی قرآن است. یعنی فرشته‌ها در آسمان برای شما دعا می‌کنند. باید دید مگر به آنها ابلاغ شده است؟ مگر ما با فرشته‌ها رابطه‌ای داریم؟ چرا ما باید به فرشته‌ها ایمان بیاوریم؟ «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْه‏...» (بقره/۲۸۵) و که و که... «وَ مَلائِکَتِه‏» در قرآن چند آیه داریم که شما باید به فرشته‌ها ایمان بیاورید. حالا فرشته‌ای که من با او کار ندارم و با هم رابطه نداریم، چرا من باید به او ایمان بیاورم و او باید به من دعا کند؟ این می‌خواهد بگوید: بین زمین و آسمان بده و بستان است. به من ابلاغ نشده و او کجاست و من کجا هستم و من و او را در یک قبر نمی‌گذارند. عیسی به دین خود و موسی به دین خود! اینها همه حرف‌های بی‌خود است! همه به هم بند هستیم.

یک آیه داریم که دلم می‌خواهد همه ایرانی‌ها این آیه را حفظ کنند، «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض‏» (آل‌عمران/۱۹۵) یعنی من از تو هستم و تو هم از ما هستی. این بنی آدم اعضای یکدیگر هستند، یک حدیث است که سعدی شعرش کرده است. حدیث داریم که تمام افراد جامعه مثل عضو یک بدن هستند، یکجا درد بگیرد، همه‌جا درد می‌گیرد.

یک نظارت عمومی داریم، حدیث داریم کسانی که نظارت عمومی نمی‌کنند، یعنی از کنار خیر و شر رد می‌شوند. نه کاری به خیر دارند، نه کاری به شر دارند. اینها مرده هستند، منتهی مرده عمودی هستند. چون دو رقم مرده داریم. مرده افقی اینهایی که در قبرستان هستند. مرده عمودی راه می‌رود، هوا هم در ریه و غذا هم در معده‌اش می‌رود. اما این «فهو میت بین الاحیاء» (وسایل‌الشیعه/ج۱۶/ص۱۳۲) این نظارت عمومی است.

5- نظارت حکومت بر امور جامعه

یک نظارت داریم نظارت کارمندی است. همین شغل شماست. حالا بازرسی است، نظارت است. حراست است. ارزیابی است. هرچه می‌خواهید اسمش را بگذارید. روحش یکی است. این کارمند است پول می‌گیرد، مأموریت دارد، شرح وظیفه دارد. یک بازرسی ویژه داریم. بازرسی عمومی،«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّة» امر به معروف، بازرسی کارمندی، «وَ ابْعَثِ‏ الْعُیُون‏» (تحف العقول/ص۱۳۷) افرادی را بگمار که بروند اوضاع را بررسی کنند. غیبت هم در اینجا جایز است. اگر شما آمدید کار مرا در نهضت سواد آموزی دیدید، خدمت مقام معظم رهبری رفتید، گفتید: ایشان کارش غلط است. اینجا غیبت است، ولی غیبت جایز است. غیبت مجرم نزد مسؤولین مملکتی جایز است. چون اگر بگوییم: غیبت نکن، حرام است. خوب غیبت نکن یعنی چه؟ یعنی هرکس هر غلطی کرد، کرد و شما هم هیچی. وقتی می‌گویند: بازرس، یعنی برو و بگو. آن هم بازرسی به موقع!

خدا شهید هاشمی نژاد را رحمت کند. نقل شد یک کسی از این همسایه‌ها، زمستان برفش را خانه همسایه ریخته بود. رفت شکایت کرد، بالاخره این پرونده اینقدر طول کشید، که وسط مرداد حکم صادر شد که این همسایه باید برف‌هایش را بردارد و بیرون بریزد! بازرسی به موقع، بازرسی سریع، سرعت، دقت، به موقع، بازرسی دقیق، نه تکذیب، نه تصدیق، پس تحقیق! تصدیق به معنی زودباوری است. تکذیب یعنی لجاجت، هرچه می‌گویی، قبول نمی‌کند. شعار ناظر باید این باشد. چه گفتم؟ نه تکذیب، نه تصدیق! نه زودباور باشیم، که اگر کسی گریه کرد بگوییم: چنین است. نه زودباور باشیم، نه دیرباور باشیم. باید تحقیق کنیم. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: اگر فاسقی خبر آورد، تحقیق کن. بنده معتقد هستم که حتی اگر عادل هم خبر داد، تحقیق کنیم. چون بعضی‌ها عادل هستند، اما یک فاسقی در آستین‌شان این را کوک کرده است. یک کسی یک چیزی گفته است. الآن یک چیزی که همه ما می‌گوییم، و هیچ پایه‌ای ندارد، این است. به کسی که بداخلاق است می‌گوییم: از دنده چپ بلند شدی. از نظر علمی و عقلی و تجربی، از دنده چپ بلند شوی، یا از دنده راست بلند شوی، هیچ فرقی در اخلاق نمی‌کند. ما نمی‌دانیم این حرف از کجا پیدا شد. این یک دروغ ۷۵ میلیونی است.

یا مثلاً می‌گویند: عطسه کردی، صبر کن. از آن دروغ‌های ۷۵ میلونی است. چه کسی این حرف را زده است؟ حدیث داریم عطسه کردی، عجله کن. یا می‌گویند: سیزده نحس است! این دروغ بین‌المللی است. کشورهای دیگر هم اینطور است. مثلاً طبقه سیزده نمی‌نویسند، طبقه ۱۲+۱! خوب یک، هشت سانت است، اگر یک دندانه سر دوازده می‌گذاشتی، یک سانت بود، می‌شد سیزده! یک دندانه سر دو نمی‌گذاریم که سه شود. ولی یک هفت سانت می‌کشیم و می‌گوییم: سیزده نحس است! حضرت علی(ع) سیزده رجب به دنیا آمد.

پس چه گفتم؟ ما پوست کار را می‌بینیم، اما مغز کار چیست؟ ممکن است من به دختر نگاه نمی‌کنم، اما نه به خاطر تقوا، به خاطر اینکه مردم نگویند: قرائتی هم چشم چران است! تقوا دارم، اما تقوا براساس بی‌تقوایی است.

«عینی‏ بالمغرب‏» (نهج‌البلاغه/ص۷۹۱) عینی به معنی بازرس ویژه است. خود بازرس‌ها هم بازرس می‌خواهند. ما الآن داریم که قاضی است ولی خود قاضی هم خلافکار است. ولذا قاضی‌ها هم باید کلاه سرشان...

مدیریت یعنی چه؟ بهترین موجوداتی را که خدا در قرآن تعریفشان را کرده است، می‌گوید: فرشته‌ها هستند. «وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُون‏» (نحل/۵۰) طبق دستور خدا کار می‌کنم. فرشته معصوم است. اما در عین حال در دعای کمیل داریم با آنکه کار به فرشته‌ها دادیم، باز هم باید نظارت کنیم. جمله‌اش در دعای کمیل چیست؟ «وَ کُنْتَ أَنْتَ‏ الرَّقِیبَ‏ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِم ‏وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُم‏» یعنی با اینکه کار را به فرشته‌ها سپردید، باز ممکن است فرشته هم غافل شود. به هرکس سپردید، باید رقیب باشد. ما از امام که بالاتر نداریم. امام حسین ظهر عاشورا بود، ابوثمامه آمد گفت: آقا ظهر شده است! تا گفت: ظهر شده، بگو: خدا خیرت بدهد. یعنی ممکن است امام حسین هم چنان درگیر جنگ شود، که نیاز شود ابوثمامه بگوید: آقا ظهر شده است! نگویید آقا فلانی خودش می‌داند. از کجا خودش می‌داند؟ ممکن است نداند.

یکی از بزرگان مهم داشت نماز می‌خواند، ما هم به او اقتدا کرده بودیم. سعودی یک قرآنی دارد، هرکس مکه و عمره می‌رود به او می‌دهند. این قرآن سعودی در محراب آقا است. تلویزیون هم نشان می‌دهد. من بین دو نماز گفتم: آقا، شما نباید قرآن سعودی را نشان می‌دادید. جمهوری اسلامی این قدر قرآن چاپ کرده است. در محراب شما که نباید قرآن سعودی باشد. گفت: آقای قرائتی من همه چیز را که متوجه نیستم. تو فهمیدی، قرآن را بردار. شما فکر می‌کنید چون من یک آدم معروف و مهمی هستم، تمام ریز کار را حواسم جمع است. یاد من بیاورید.

امام مرا نماینده خود در نهضت سواد آموزی کرد. طلبه‌ی جوانی بودم و به شهرهایی می‌رفتیم. در یکی از این خانه‌هایی که در شهرستان مهمان بودیم، به صاحبخانه گفتم: آقا، برای نماز صبح مرا بیدار کن. گفت: به به به به! نماینده امام هم نمازش قضا می‌شود. گفتم: آقا من خودم نماینده امام هستم، خوابم که نماینده امام نیست. خوابم می‌برد! بعضی وقت‌ها ما فکر می‌کنیم چون طرف دکتر و آیت الله است، این نیاز به نظارت ندارد. گاهی وقت‌ها اطرافیان آقا یک کاری می‌کنند که... تعجب نکنید...

پیغمبر سوار یک مرکبی بود. یکی هم پشت او نشسته بود. یک خانم آمد با پیغمبر صحبت کند. این کسی که پشت سر پیغمبر بود به این خانم نگاه می‌کرد. پیغمبر دید این دارد از پشت سر نگاه می کند، یک چیزی دستش بود، چنین کرد. این مرد چنین کرد. پیغمبر این مانع را پایین آورد چنین کرد. مرد چنین کرد. یعنی به پیغمبر چسبیده دارد چشم چرانی می‌کند.

من تعجب می‌کنم اینهایی که منشی‌های دختر جوان دارند و می‌گویند: ما چیزی‌مان نمی‌شود. دروغ هم مقداری‌اش خوب است. دروغ شاخدار که...

دو نفر گفتند: بیایید دروغ شاخدار بگوییم. گفت: باید فکر کنیم. رفتند و یک مدتی فکر کردند و بعد از مدتی گفتند: تو بگو. گفت: پدر من یک اسب داشت، یک طویله داشت، وقتی اسب از این طرف طویله می‌خواست تا آخر طویله برود، چند بار حامله می‌شد و می‌زایید آخر هم این اسب به آخر طویله نمی‌رسید. این انصافاً شاخدار بود. دیگری گفت: پدر من یک چوی داشت، وقتی هوا ابر داشت با چوبش ابرها را جا‌به‌جا می‌کرد. گفت: وقتی ابر نبود چوبش را چه می‌کرد؟ گفت: در طویله پدر تو می‌گذاشت. چون وقتی شاخدار هست... (خنده حضار)

6- خطر در کمین همه انسان ها

به حضرت امیر گفتند: پیغمبر به زن‌ها سلام می‌کند. یا علی تو چرا سلام نمی‌کنی؟ گفت: پیغمبر سی سال از ما بزرگتر است. او سلام کند طوری نمی‌شود، من جوان هستم، نگران هستم یک سلام کنم این خانم جوابی به من بدهد که بدن علی بلرزد. حضرت علی وحشت دارد از اینکه به یک خانم جوان سلام کند. نه ما از این حرف‌ها گذشته، ما از قدیم حزب اللهی بودیم. امام زین‌العابدین می‌گوید: خدایا مرا حزب اللهی قرار بده، ایشان می‌گوید: من از سی سال پیش حزب اللهی بودم. یعنی سی سال از امام سجاد جلوتر است. اینکه گاهی وقت‌ها آدم... اینطور نیست. فقط باید خدا نجات بدهد.

راجع به نظارت، کار مهمی شما دارید. ممکن است درآمدهای شما خیلی بالا نباشد. ممکن است امکانات شما... مثلا یک بخشدار و فرماندار امکاناتی داشته باشد که شما نداشته باشید، ولی کار، کار مقدسی است. حضرت امیر با شلاق در بازارهای کوفه راه می‌رفت، نظارت می‌کرد. امام زمان که بیاید روی ناودان‌ها نظارت می‌کند. می‌فرماید: این ناودان‌ها افقی است و آب گلش سر مردم می‌ریزد. تمام ناودان‌های خانه‌ها باید عمودی باشد. نظارت حتی روی ناودان خانه!

گاهی حضرت امیر در بازار نگاه می‌کرد می‌دید جنسی را در سایه فروختند. می‌فرمود: چرا در سایه فروختی؟ می‌دانی که اگر جنست را در آفتاب بفروشی، عیبش روشن می‌شود. مخصوصا در سایه آمدی... مثل قهوه‌خانه‌هایی که چای را در استکان نمی‌کنند معلوم شود کمرنگ است. در چینی می‌ریزند. چای در چینی کمرنگ هم باشد، روی هم سوار شود پر رنگ می‌شود. این نظارت مسأله‌ی مهمی است. ضامن اجرای قانون است. منتهی نظارت واقعی باید مسأله ایمان را حل کرد. اگر واقعاً کسی ایمان به خدا نداشته باشد، هرکاری کنی از یک راه دیگر خلاف می‌کند.

یک نفر الاغی داشت، هرجایی می‌کوبیدش این افسار را می‌کند و فرار می‌کرد. گفت: امروز حال تو را می‌گیرم، جلویت را می‌گیرم. رفت یک زمین سفت پیدا کرد. میخ طویله بزرگ تا آخر میخ کوبید.گفت: حالا اگر می‌توانی فرار کن. دنبال کارش رفت، آمد دید فرار کرده است. هیچ قهرمانی نمی‌توانست میخ را بکشد، چطور این الاغ... بعد دید الاغ با سمش دور این میخ خاک جمع کرده است. یعنی میخ مثل فواره شده، با سمش خاک جمع کرده است. خوابیده در این خاک‌ها ادرار کرده است. ادرار الاغ زمین را نرم کرده است، افسارش را کشیده است. حالا شما با این الاغ‌ها چطور می‌خواهی نظارت کنی؟ این نظارت‌ها مدیر کل سرش نمی‌شود. چه کسی دکتر است و چه کسی آیت الله است، ابدا! انسان آدم عجیب و غریبی است.

یکجا چراغ خاموش شد، ترسیدند شیرینی‌ها را بخورند. برای اینکه نظارت کنند کسی شیرینی‌ها را نخورد، گفتند: همه کف بزنید، مواظب کف بغلی هم باشید. چراغ روشن شد، دیدند شیرینی‌ها نیست.  یکی یکی قسم خوردند، گفت: آقا قسم نخورید، من خوردم! گفت: آخر من کف زدن تو را شنیدم. گفت: نه! من اینطور می‌کردم و می‌خوردم. (خنده حضار) شما چطور می‌خواهید نظارت کنید؟ برای نظارت ما...

وقت داریم... تمام شد... من هفتاد نکته برای نظارت نوشتم. از هفتاد آیه نوشتم. در نیم ساعت دوم خواهم گفت. این نظارت فقط برای دیوان محاسبات نیست. بازرسی، حفاظت، همه ما به نحوی ناظر هستیم. یعنی بحث ما اسمش خاص است ولی واقعیتش مورد نیاز همه جامعه ما هست. من تذکراتم را در جلسه بعد خواهم گفت. کل هستی نظارت دارد، نظارت خدا، پیغمبر، فرشته‌ها، اعضای بدن، روز قیامت همین دست حرف می‌زند. با من سیلی زد. پا حرف می‌زند، کجا با من رفت.

قرآن اسم سه تا را برده است. می‌گوید: «إِنَّ السَّمْعَ» گوش، «وَ الْبَصَرَ» چشم، «وَ الْفُؤادَ» (اسراء/۳۶) دل، این نکته یک مقدار لطیف و تفسیری است. می‌گوید: چشم و گوش و دل، «کُلُّ أُولئِکَ» یعنی چه؟ این سه را از باب نمونه گفتم. «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلا» این «کُلُّ أُولئِکَ» را از قرآن بردار. اینطور بگو: چشم و و گوش و دل شهادت می‌دهد. می‌گوید: نه! چشم و گوش و دل همه‌شان را از روی نمونه گفتم. کل هستی شهادت دارند. زمین شهادت می‌دهد.

این زمین در آن زمان پر بلا                      ناگهان چون زلزلت زلزالها

از درونش اخرجت اثقالها                      با تعجب قال انسان ما لها

مردگان خیزند برپا کلهم                       تا همه مردم یْرو اعمالهم

هرکه آرد ذرتاً شراً یره                       یا که آرد ذرتاً خیراً یره

کل هستی شهادت می‌دهد. تمام دوربین است. ما اگر بخواهیم کشور ما خوب اداره شود، باید روی ایمان کار کنیم. اگر روی ایمان کار نکنیم. قانون کار نمی‌کنیم. هر کشوری قانونش پیچیده‌تر و دقیق‌تر باشد، انسان موجودی است که می‌تواند از لابلای پیچیدگی‌ها فرار کند. گفتند: هر یک جفت کفشی که وارد مرز شود، مثلاً فلان مبلغ مالیات باید بدهد. گمرک باید بدهد. یک کفاشی برداشت مثلاً دو هزار جفت کفش داریم، یک لنگه‌اش را از این مرز غرب آورده است، یک لنگه‌اش را از مرز جنوب آورده است. جلویش را گرفتند، گفت: آقا شما یک جفت کفش پیدا کنید، بگیرید. دیدند همه تا به تا است. وقتی گفتند: هر جفت کفشی اینقدر مالیات دارد، دوربین‌ها هم نمی‌توانند حریف شوند. چون یک لنگه از این طرف وارد می‌کند، یک لنگه از آن طرف وارد می‌کند و بعد به هم می‌چسباند.

بچه کوچولو سر پدرش کلاه می‌گذارد. پدرش گفت: هر صفحه قرآنی که حفظ کنی، اینقدر باید بدهی. این سوره الرحمن را حفظ کرد. چون سوره الرحمن سه صفحه است، یک صفحه و نیم یک آیه دارد، « فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان‏» (الرحمن/۱۳) آمد جایزه گرفت، بعد به پدرش گفت: دیدی سرت کلاه گذاشتم. پول سه صفحه را گرفتم ولی یک صفحه را حفظ کردم. یک صفحه‌اش همه تکراری است.

7- نظارت امام زمان علیه السلام بر کارهای ما

خدایا ایمان ما را نسبت به خودت و ناظرهایت و دوربین‌هایت و شاهدهایت و بازرس‌هایت، ایمان ما را به غیب، ایمانمان که در محضر حضرت مهدی هستیم. حدیث داریم امام زمان هر هفته کارهای شما را می‌داند. نیت‌های ما را خبر دارد. وقت تمام شد... یک دقیقه می‌خواهم نکته مهمی را بگویم.

نیمه شعبان بود عمره بودم، فندق الدخیل، کنار قبرستان بقیع، طبقه‌ی همکف، پاساژ بود. مغازه بود، طبقه دوم غذاخوری بود. از دوم به بالا مسافر از کاروان‌ها و کشورهای مختلف بود. آمدیم طبقه دوم غذا بخوریم، نیمه شعبان شب تولد آقا امام زمان بود. با خودم گفتم: آقای قرائتی! یک کاری کن، امشب، شب نیمه شعبان است. گفتم خوب چه کنم؟ گفتم: بلند شو همین مغازه‌های پایین برو، پیراهن، زیر پیراهنی، خودنویس و چیزی را بخر، پیش آشپزها برو، بگو: شب نیمه شعبان، شب تولد امام زمان، عیدی بده. این کار را که می‌توانی بکنی. چند پیراهن بخر به این آشپزها به عنوان عیدی بده. فکر کردم و تصمیم گرفتم، یکبار متوجه شدم پول در جیبم نیست. پولم را خرج کردم و یادم رفته بود. زمان شاه هم یکبار همینطور شد.

لباس نو در قم پوشیدم به تهران بیایم. در اتوبوس گفتند: آقایان کرایه‌ها را حاضر کنند. دست کردم قبای نو پوشیدم، دیدم پول در جیبم نگذاشتم. دویدم گفتم: آقای راننده فوری مرا    پیاده کن. گفت: چرا؟ گفتم: من لباس نو پوشیدم تهران بروم، ولی پول در جیبم نگذاشتم. یک خرده به من نگاه کرد. الآن مشهور هستم، آن زمان ناشناس بودم. گفت: خیلی خوب، تو نمی‌خواهد پول بدهی. مهمان من باش و برو بنشین. گفتم: آقا من الآن هم در تهران پیاده شوم اول  بدبختی من است. یا همین‌جا مرا پیاده کن یا کرایه تهران هم بده. (خنده حضار) یک خرده پول از شوفر گرفتم و آمدم نشستم. شما نمی‌دانید آخوند چه موجودی است!

آیت الله خامنه‌ای نقل می‌کرد، آدمی را زمان رضا شاه بغل کردند. در جیپ‌های قدیم، جاده‌های خاکی قدیم به جای دیگری تبعید کنند. این عالم گفت: مرا کجا می‌برید؟ گفتند: اعلی حضرت رضاشاه دستور داده شما را تبعید کنیم. گفت: کجا می‌برید؟ چند ساعت است در ماشین هستیم؟ گفت: سفر طولانی است. یک قصه برایشان گفت، از خدا و پیغمبر برایشان گفت. یکی یکی از نماز گفت و گفت تا به خمس رسید. گفت: اگر خمس هم ندارید، می‌توانید دست گردان کنید. می‌گفت: از پاسبانی که مرا بغل کرده، در ماشین مرا انداخته که مرا تبعیدگاه ببرد، می‌گفت: از او پول گرفتم به عنوان خمس در جیبم گذاشتم. (خنده حضار)

تصمیم گرفتم، پیراهن بخرم و شب عید به آشپزها بدهم. وقتی فهمیدم پول ندارم حال من گرفته شد. یک مقداری غصه خوردم. نمی‌دانم ده دقیقه، بیست دقیقه، کمتر و بیشتر شد یا نشد، یک کسی کنار من آمد گفت: حاج آقا! گفتم: بله! گفت: آشپزها اگر آمدند از شما تشکر کردند، شما چیزی نگویید. گفتم: برای چه از من تشکر کنند؟ خبری است؟ گفت: من آن طرف غذا می خوردم، یکباره مرا برق گرفت. به دلم الهام شد که بروم مغازه‌های پایین پیراهن بخرم، به آشپزها بدهم و بگویم: عیدی نیمه شعبان است. منتهی اگر من عیدی بدهم می‌گویند: یک زوار عیدی داد. اگر بگویم: قرائتی داد چون تو را از تلویزیون می‌شناسند بیشتر خوشحال می‌شوند. من به نیابت از تو این کار را کردم. من یکباره گفتم: یا حجة ابن الحسن! ای امام زمان تو چه کسی هستی؟! من از سر جایم بلند نشدم و یک ریال هم خرج نکردم. نه حرفی زدم و نه بلند شدم و نه پولی خرج کردم. این که بود. پدر و مادرش چه کسی هستند؟ چطور همین الآن به ذهنش آمد؟ چطور پیراهن و زیر پیراهنی و نه چیز دیگر؟ چطور آشپزها نه کسی دیگر؟ امام زمان این است. ناظر بر کار ما هستند. کارهای ما را می‌شناسند و می‌بینند. ما بدانیم حضرت مهدی هر هفته کارهای ما را نظارت می‌کند، طور دیگر برخورد می‌کنیم.

خدایا ایمان ما را به این نظارت به درجه یقین برسان.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»



نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 21 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 06:46 ق.ظ http://1adam.blogsky.com/

سلام
خوب بود اما طولانی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد