آداب گفتگو و مناظره
تاریخ پخش: 10/07/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث را بینندگان پای تلویزیون زمانی گوش میدهند که شهادت امام باقر(ع) است و من امروز در مورد گفتگوی علمی، کرسی آزاد اندیشی، مناظره، شیوه گفتگو و مناظره صحبت می کنیم. چون الآن دیگر خیلی بحثها رسمی و غیر رسمی است. او در مغازهاش نشسته و یک چیزی میگوید، او یک چیزی میگوید. با هم گفتگو میکنند. آداب گفتگو و مناظره!
1- نقش امام باقر(علیه السلام) در احیای اسلام
بحث ما درباره آداب گفتگو به مناسبت شهادت امام باقر است. چون در میان امامان ما اولین امامی که توانست حوزه علمیه را راه بیاندازد، امام باقر بود. حضرت امیر ۲۵ سال در خانه نشست. چهار، پنج سال هم که حکومت دستش بود، جنگ نهروان و صفین و قاسطین و مارقین و ناکثین بود. به امام حسن هم حکومت ندادند. امام حسین هم در کربلا شهید کردند. امام سجاد هم در دوره خفقان بود. بنی امیه تا روی کار بود، امامان ما نتوانستند حوزهای تشکیل بدهند. بنی امیه تضعیف شد و سقوط کرد. بنی عباس روی کار آمد. بنی عباس میخواستند به مردم بگویند: ما با اهلبیت خوب هستیم. اینها یک مقداری آزادی دارند. امام باقر حوزه علمیه را راه انداخت. کلمهای که میگویند: باقر، به قول امروزیها باقر یعنی پژوهشگر و تحقیق، باقر به قول امروزیها یعنی پژوهش. یعنی شکافتن مطلب، همینکه امروز میگویند: انرژی هستهای. یعنی ما بتوانیم از یک سری چیزها، یک چیزهایی را...
به عوام که میگویند: نفت چیست؟ میگویند: همین که در چراغ است. اما دنیای پتروشیمی این نفت را شکافت. از درون نفت صدها مواد استخراج کرد.
نوک کشتی و قایق تیز است چون میخواهد آب را بشکافد. نوک هواپیما این رقمی است. چون میخواهد هوا را بشکافد. باقرالعلوم یعنی درون علم را میشکافد و از آن یک چیزهایی درمیآورد.
2- دعوت برمبنای حکمت و اخلاق حسنه
موضوع بحث ما آداب مناظره و گفتگو است. بسم الله الرحمن الرحیم. آداب گفتگو و مناظره! قرآن میفرماید: «ادْعُ» دعوت کن، «إِلى» به سوی، «سَبیلِ رَبِّکَ» (نحل/۱۲۵) به راه خدا دعوت کن. «بِالْحِکْمَةِ» حکمت، دیگر چه؟ «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» این آیه قرآن است. دیگر چه؟ «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ» این آیه قرآن است. یعنی اگر میخواهی کسی... میخواهی بچهات را به نماز دعوت کنی. یک پسری، دامادی، همسری، عروسی داری کج میرود.
به راه خدا با منطق دعوت کن. استدلالی حرف بزنیم. موعظه حسنه معنایش معلوم است. یعنی خیرخواهی که نیکو باشد. با نیش و نوش، با تحقیر و مسخره نباشد. منتهی جدال با مخالف است. چون این خودی است. این هم خودی است. این خودی نیست در مقابل ما رقیب است. گارد گرفته، این ضد ما است. میگوید: چون ضد تو است، اگر این حسنه است، آن کسی که مخالف تو است باید احسن باشد. مثل سکنجبین، اگر میچشی میبینی سرکهاش زیاد است، شکرش را زیاد کن. چون آن کسی که رقیب ما است گارد گرفته و مخالف است. آنوقت شما در برابر مخالف، به جای حسن باید سراغ شیوه احسن بروید.
آداب مناظره، یکی واقع بینی باشد. غرض ما این نباشد که حرف خودمان را به کرسی بنشانیم. دنبال حقیقت میگردیم، خشونت در آن نباشد. احترام متقابل باشد. عواطف دیگران را خدشهدار نکنیم. یعنی خط قرمزها را، این به یک چیزی که معتقد است خط قرمزش را حفظ کنیم. با انصاف باشد. این... آداب مناظره است.
3- شیوه مناظره با منکران معاد
اما نمونههای مناظره، چند نمونه برایتان بگویم. یک نفر آمد با پیغمبر برخورد کرد. یک استخوان پوسیده را برداشت و فشار داد، این استخوان در دستش آرد شد و گفت: اگر روز قیامت هست، «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیم» (یس/۷۸) عربیهایی که میخوانم قرآن است. این استخوان پوسیدهای را که من با فشار خرد کردم و با فوت پخش کردم، چگونه جمع میشود؟ قرآن میگوید: این رقمی حرف زد. تو هم اینطور بگو. «قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّة» (یس/۷۹) آن کسی که اول آن را درست کرد، آخرش را هم درست میکند. مگر الآن جنابعالی که هستی، مگر از یک تک سلول نیستی؟ خوب این تک سلول از کجاست؟ نطفه و تک سلول و اسپرم از کجاست؟ از غذای پدر و مادر است. غذای پدر و مادر از کجاست؟ خاک اراک گندم شد. خاک رشت و مازندران برنج شد. خاک خوزستان و بوشهر خرما شد. خاک فلان جا سبزی شد. خاک فلانجا سیب زمینی شد. از ذرات خاک پخش شده، آمدند در حلق پدر تو غذا شد و این غذا نطفه شد. پس الآن هم شما از ذرات خاک پخش شده هستید. اصل ما از یک تک سلول است. اسپرم است. این اسپرم از غذاست. غذا از چیست؟ گندم یک منطقه، برنج یک منطقه، میوه یک منطقه از مناطق مختلف مواد غذایی مختلف میوه شد در دهان پدر آمد، اسپرم شد و ما به وجود آمدیم. ما الآن هم از ذرات خاک پخش شده هستیم. مگر جمع شدن پخش شدهها محال است؟ من این بحث را از قدیم داشتم.
شما دوغ را در مشک میریزید. چربی در همین دوغ است. اما وقتی مشک را میزنی، ذرات پخش شده همه یکجا جمع میشود. مگر مشکل است؟ مگر گاو علف نمیخورد شیر میدهد؟ خدا در شکم گاو شیر سفید را از شکم علف سبز بیرون میکشد. همان خدایی که شیر سفید را از شکم علف سبز بیرون میکشد، من و شما را از خاک بیرون میکشد. مگر این لباسهایی که پوشیدیم نفتی نیست. انسان توانست از دل نفت نخ را بیرون بکشد. چرا نمیخواهید قبول کنید.
مناظره دوم، مناظره حضرت ابراهیم با مخالفش بود. نمرود ادعایی داشت. به ابراهیم گفت: خدای کیست؟ گفت: خدای من «یُحْیی وَ یُمیت» (بقره/۲۵۸) هم زنده میکند و هم میمیراند. گفت: من هم زنده میکنم و میمیرانم. دو نفر زندانی را آزاد کنید. یکی را کشت، گفت: ببین این را کشتم. یکی را هم آزاد کرد، گفت: این را زنده کردم. مغالطه کرد. حضرت ابراهیم گفت: خیلی خوب. خدا خورشید را از این طرف طلوع میدهد. شما فردا خورشید را از این طرف طلوع میدهی. «فَبُهِتَ الَّذی کَفَر» (بقره/۲۵۸) این یک نمونه مناظره است.
مناظره سوم، یک نفر نزد پیغمبر آمد. گفت: حضرت عیسی در گهواره حرف زد. شما چرا در گهواره حرف نزدی؟ پیغمبر فرمود: حضرت عیسی اگر در گهواره حرف نمیزد، مادرش مریم متهم به زنا می شد، آمدند گفتند: مریم تو که شوهر نکردی! چطور زنی که شوهر ندارد، بچهدار شده است؟ معلوم میشود نعوذ بالله تو زنا کردی. اشاره به گهواره کرد. آنجا اگر حرف نمیزد مریم معصوم زناکار معرفی میشد. من یک چنین شرایطی برایم پیش نیامده است.
در جنگ صفین، آقایانی که پای تلویزیون نشستند، شیوههای گفتگو را برایتان میگویم. چون شهادت امام باقر، قله کار امام باقر و عظمت کار امام باقر، حوزه علمیه و گفتگوهاست. هرچه سؤال میکردند، جواب میداد. شیوه گفتگو! متأسفانه این بابهای گفتگو کم شده است.
4- شیوه مناظره با وهّابیون
یکی از افتخارات ما این است که چند تا از مراجع بزرگ اعلام کردند به وهابیها که باسوادترین علمای وهابی بیایند و برنامه تلویزیون هم زنده باشد. هر سؤالی دارند بگویند ما جواب میدهیم. یک نفر گفت: من جواب میدهم. یک نفر فرمود: نه لازم نیست من جواب بدهم. به یکی از شاگردانم میگویم جواب بدهد. همه مردم ببینند، معلوم میشود که حرف منطقی که دارد. اگر میخواهید ببینید پوکی چقدر است. اینها بوسیدن ضریح را شرک میدانند. میگویند: این ضریح دور قبر پیغمبر آهن است. شما آهن را میبوسید. شرک است! باید خدا پرست باشید. جوابش یک کلمه است. در خانه ما هم آهن است. یکبار هم در خانه خودمان را نبوسیدیم. ما آهن بوس نیستیم. این آهن چون دور ضریح پیغمبر است میبوسیم. بعد یکی از علما یک شیرینکاری کرد، یک قرآن دست پادشاه وهابیها داد. او قرآن را بوسید. گفت: تو مشرک هستی. گفت: چرا؟ گفت: برای اینکه چرم را بوسیدی. قرآن چرمی بود، جلدش چرم بود. چرم هم پوست گاو است. تو پوست گاو را بوسیدی. گفت: کفشهای من هم چرم است. در عمرم کفشهایم را نبوسیدم. این چرم را که بوسیدم نه به خاطر اینکه پوست گاو است. چون جلد قرآن است، بوسیدم. پادشاه وهابیها این حرف را گفت. گفت: خوب ما هم ضریح پیغمبر را میبوسیم نه چون آهن است، چون ضریح پیغمبر است.
به حضرت علی گفتند: چرا شما ابو موسی اشعری را در صفین حکم قرار دادید؟ گفت: قرآن هم حکم قرار داده است. میگوید: اگر زن و شوهری با هم اختلافی دارند، «فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها» (نساء/۳۵) یک داور از فامیل زن، زیاد هم نباشد، لشگرکشی نکنید. دو تا نه، یک داور کافی است. یک داور هم از فامیل مرد بیاید، کدخدا منشی ببینند، مشکل چیست. «إِنْ یُریدا إِصْلاحاً» اگر این دو داور، حسن نیت داشته باشند، خدا بین اینها جوش میدهد. حکمیت در قرآن هست.
نمونه مناظره ها:
5- برخورد ویژه امام علی (علیه السلام) در جنگ جمل
به حضرت علی گفتند: در جنگ جمل شترها را گرفتی به اسم غنایم جنگی تقسیم کردی. اسلحهها را هم گرفتی و تقسیم کردی. در جنگ جمل حضرت علی پیروز شد. چرا زنها را کنیز نگرفتی؟ فرمود: رهبر جنگ جمل عایشه بود. من نمیتوانم زن پیغمبر را کنیز کنم؟ کدام یک از شما حاضر بودید به عنوان کنیزی بپذیرید؟ عایشه ام المؤمنین است. زن پیغمبر است و حریم دارد.
از همه گذشته مگر پیغمبر روز فتح مکه زنان پیغمبر را کنیز کرد؟ اینها جزء اختیارات حکومت اسلامی است. میتواند زنها را کنیز بگیرد، میتواند هم ببخشد. در فتح مکه زنها را همه را بخشید. پس پیغمبر هم در فتح مکه کنیز نگرفت، هم امیرالمؤمنین در جنگ جمل کنیز نگرفت.
به حضرت علی گفتند: چرا روز اول شمشیر دست نگرفتی حقت را بگیری؟ چرا کنار نشستی و حقت را نگرفتی؟ تو قدرت داشتی و فاتح خیبر هستی، چرا ساکت شدی؟ حضرت امیر فرمود: من از انبیاء درس گرفتم. اما نوح گفت: «أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِر» (قمر/10) حضرت نوح گفت: خدایا من دیگر حریف نمیشوم. نوح هم خودش را کنار کشید و گفت: «أَنِّی مَغْلُوب». حضرت لوط پیغمبر بود. دو تا فرشته در قالب دو جوان زیبا مهمانش شدند. زمان حضرت لوط مردم اهل لواط بودند. خیلی رسوا، لواط علنی، یعنی پشت پایه و پشت کوچه نه! وسط خیابان، «فی نادیکُمُ الْمُنْکَر» (عنکبوت/29) یعنی در ملأ عام لواط میکردند. دو مهمان زیبا که آمدند، لاتها دیدند دو تا بچه خوشگل خانهی لوط رفتند. آمدند در را زدند که بچهها را به ما تحویل بده. گفت: من دختر دارم. عقد میکنم و به شما میدهم، لواط نکنید. «هؤُلاءِ بَناتی» من دخترانی دارم به شما میدهم. «وَ لا تُخْزُونِ فی ضَیْفی» (هود/78) من را جلوی مهمانهایم شرمنده نکنید. گفتند: تو خودت هم میدانی. ما کاری به دخترها نداریم. حضرت لوط گفت: «لَوْ أَنَّ لی بِکُمْ قُوَّة» (هود/80) ای کاش یک قدرت داشتم، دمار شما را درمیآوردم. «أَوْ آوی إِلى رُکْنٍ شَدید» کاش یک تکیه گاه داشتم. کاش قدرت داشتم. یعنی گاهی اولیای خدا هم قدرت ندارند.
حدود 20 مورد بود حضرت علی خواست عوض کند، نشد. این نماز تراویحی که اهل سنت میخوانند، این سیره پیغمبر نیست و حرام است. از نظر فقه اهلبیت حرام است. امیرالمؤمنین خواست جلویش را بگیرد، شلوغ کردند. فرمود: بخوانید تا خسته شوید. در اسلام نماز تراویح از نظر اهلبیت مردود است.
6- شیوه برخورد با متخلّفان از دین
حضرت موسی گفت: « فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُم» (شعرا/21) من وقتی دیدم کسی را ندارم از بین شما رفتم. موسی به کوه طور رفت. تورات بیاورد، سی روزش چهل روز شد. برگشت دید مردم گوساله پرست شدند.
حضرت موسی برگشت و دید مردم گوساله پرست شدند. هنرمندی به نام سامری بود. از طلاها یک مجسمهی گوساله ساخت طوری که وقتی باد در آن میرفت، صدا میکرد. گفت: «هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى» (طه/88) خدای شما و خدای حضرت موسی همین است. برگشت و دید همه زحماتش از بین رفت. امت خداپرست گوساله پرست شدند. «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ یَجُرُّه» (اعراف/150) کله برادر را گرفت و کشید. من فکر میکنم که به احتمال زیاد شاید معنایش این باشد که حضرت هارون هم زلف داشته است. چون کله تراشیده را که نمیشود کشید! اینکه میگوید: سرش را گرفت و کشید. کشیدن با زلف جور میشود. مگر اینکه سرش را اینطور بکشد. هارون گفت: چرا این کار را میکنی؟ گفت: سی روز ما چهل روز شد، بخاطر ده روز شما رفتید گوساله پرست شدید. « ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی» مردم مرا مستضعف کردند. هرچه فریاد کشیدم به حرف من گوش ندادند. «وَ کادُوا یَقْتُلُونَنی» (اعراف/150) خلاصه حضرت امیر از قول نوح و لوط و ابراهیم و موسی و هارون و خود پیغمبر، فرمود: مگر پیغمبر را آن شبی که میخواستند بکشند در غار نرفت؟ بنابراین اینطور نیست که چون من تا پیغمبر از دنیا رفت، دست به اسلحه نبردم، معنایش این است که حق داشتم اما شرایط... پیغمبر به من سفارش کرد که اگر یار داشتی، حقت را با قدرت بگیر. اگر یار نداشتی، مواظب باش خون تو ریخته نشود. بعد حضرت علی فرمود: اگر چهل نفر با من بودند من حقم را میگرفتم.
این یک مسألهای هم هست که من شک دارم که در تلویزیون گفتم یا نه. در غدیر خم این همه آدم بودند چطور همه فراموش کردند؟ این جوابش را یکوقتی دادم. از یکی از دوستان یاد گرفتم. پسران یعقوب پیغمبر زاده بودند. تصمیم گرفتند یوسف را محو کنند. وقتی برادر، برادر را محو میکند میخواستی آنها حضرت علی را محو نکنند. در غدیر خم نه برادر حضرت علی بودند، نه پیغمبر زاده. آدمهای عادی بودند. آدمهای عادی وقتی پسر پیغمبر برادر خودش را خواست محو کند، یا او را بکشم و یا در چاه بیاندازیم. وقتی برادر که پسر پیغمبر است برادرش را محو میکند، میخواستی غدیر خم محو نکنند.
یوسف یک تلنگر به کسی نزده بود. گفتند: محوش کنید. حضرت علی در جبهه پدران بت پرست اینها را کشته بود. یوسف منطقه عزتش در کنعان بود. کنعان یک ده کوچک بود. اینها حکومت یوسف را در شهر کوچک تحمل نکردند. شما میخواستی حکومت امیرالمؤمنین را کل ولایت اسلامی تحمل کنند. برادران یوسف شب به پدرشان قول دادند، ما یوسف را میبریم حفظش میکنیم و برمیگردانیم. «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون» (یوسف/12)، «وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُون» (یوسف/11) شب قول دادند و فردا فراموش کردند. کسی که شب قول میدهد و فردا فراموش میکند، میخواهی بعد از دو ماه از فوت پیامبر فراموش نکند. غدیر خم بعد از دو ماه پیغمبر از دنیا رفت. یک شبه فراموش میکند، میخواستی آنها بعد از 70 روز فراموش نکنند. این ده، دوازده جواب دارد.
7- سخنان حضرت زهرا(س) درباره فدک
نظیر گفتگوها، منطقه فدک را طبق فرمان خدا در قرآن، پیغمبر به زهرا داد. نه اینکه ملک شخص زهرا، زهرا شب عروسی لباس عروسیاش را به فقیر داد. گفت: این سرمایه دست یک انسانهایی باشد که خودشان سوء استفاده نکنند. زاهد ترین آدمها علی و فاطمه است. گفت: پس تولیت برای شما. فدک را به زهرا بخشید، نه برای اینکه خوش و بش باشد و دختر و این بحثها نیست. بحث این است که یک سرمایه برای مسلمانهاست، کلیددار آن یک آدمی باشد که زاهد باشد. متقی باشد. زاهدتر و باتقواتر از علی و فاطمه هم نیست. اما در عین حال تا پیغمبر از دنیا رفت، به دروغ گفتند. گفتند: پیغمبر فرمود: «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث» (بلاغات النساء/ص31) هرچه هست برای مردم است. ما ارث نداریم پس پیغمبر ارث ندارد که به زهرا بدهیم. فدک هم از زهرا گرفتند. حضرت زهرا میدانید چه کرد؟ در گفتگو، آداب گفتگو، حضرت زهرا فرمود که: «وَ وَرِثَ سُلَیْمان» (نمل/16) حضرت سلیمان از حضرت داود ارث برد. سلیمان بن داود، سلیمان پسر داود بود. داود پیغمبر بود، سلیمان هم ارثش به پسرش رسید. از همه گذشته مگر خلیفه دوم نگفت: «کفانا کتاب اللّه» (کتاب سلیم ابن قیس هلالی/ج1/ص550) یعنی قرآن بس است. اگر قرآن بس است همین آیه «وَ وَرِثَ سُلَیْمان» را عمل کنید. این حدیث کجا بود؟
فاطمه زهرا در یک سخنرانی مهم تمام استدلالهای اینها را هوا کرد. به حضرت علی گفتند: چطور شما در نهروان جمعی را کشتید؟ اینها بالاخره «اشهد ان لا اله الا الله» میگفتند. «اشهد ان محمدا رسول الله» میگفتند. کسی که «اشهد ان لا اله الا الله» میگوید مسلمان است. حالا با تو مخالف هستند، چرا کشتی؟ حضرت فرمود: نخیر اینها مسلمان نبودند. اینها منافق بودند. در دل کافر بودند و به زبان «اشهد ان لا اله الا الله» میگفتند. اما اینکه میگویید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة» (حجرات/10) هرجا کلمهی اخوت میآید معنایش برادری نیست. «وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحا» (هود/61) میگوید: فلان قوم کافر برادرشان پیغمبر را فرستادیم. یعنی خدا در قرآن پیغمبر را برادر کفار تلقی کرده است. اخوت درجاتی دارد. اگر کسی قلباً ایمان نداشته باشد، به زبان بگوید... او. این هم یک مسأله!
8- کیفرهای الهی متناسب با جرم و گناه
مناظره، به امام سجاد گفتند: یهود گفتند: شنبه ماهی نگیرید. قصهاش در قرآن هست. اینها میآمدند... شنبه امتحان الهی بود، غریزهای بود که خدا در حیوانها قرار داده بود، روز شنبه ماهیها جلوی یهودیها میآمدند شیرجه میرفتند. دهان یهودیها پر از آب میشد. از طرفی میگویند: ماهی نگیر. از طرفی هم ماهیها شیرجه میرفتند. «إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِم» (اعراف/163)، «یوم سبت» یعنی روز شنبه ماهیها جلو میآمدند. روزی که شنبه نبود، «لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِم» هر موقع شنبه بود، ماهیها میآمدند، یکشنبه نمیآمدند. اینها کلک زدند. گفتند: بیاییم یک حوضهایی کنار رودخانه درست کنیم، این حوض را به رودخانه سوراخ کنیم. ماهی از این سوراخ در حوض میآید، در حوض را میگذاریم ماهی در حوض گیر میکند. الآن هم یهودیها اینطور هستند.
آمریکا که به ما ویزا نمیدهد. یکی از علمای مسیحی ایران آمده بود، اینها مقابله به مثل کردند. یک ویزا هم کلیسا برای ما فرستاد، آمریکا رفتیم. آنجا یک همشهری داشتیم، ما را شناخت و گفت: بیا یک خرده شما را تاب بدهم. ما را برد و گفت: اینجا نیویورک است. اینجا هم مرکز تجارت قالی است. گفت: این یهودی است و من هم مسلمان هستم. میگفت: این یهودی به من مسلمان التماس کرد که وقتی شنبه میشود کلیدش را به من میدهد و میگوید: برو مغازه را باز کن، هرچه قالی فروختی پولش را نگه دار، یکشنبه تحویل من بده. برای اینکه از مشتری نگذرد... میگفت: حالا باز هم که این یهودی به مسلمان اعتماد کرده، خودش یک کاری است. من یک سؤالی برایم مطرح بود. از یکی از علما پرسیدم، جواب قشنگی به من داد. گفتم: در روایات داریم که حضرت علی از یهودی وام میگرفت. الآن اگر قرائتی از یک یهودی وام بگیرد، از تلویزیون مرا بیرون میکنند و مرا کلاغ پر میکنند. چطور حضرت علی از یهودی وام میگرفت؟ اگر بد است آن زمان هم بد بود. به نظرم آیت الله مروارید بود. از علمای مشهد، در ذهنم ایشان بود. ایشان وام که میگرفت به مردم ثابت میکرد که رهبران مردم زندگی استثنایی ندارند. غذایشان استثنایی نیست. بعد گفت وام به من بده، سر وعده میدادند، که میگفت: ما به قولمان وفادار هستیم. پیمان شکن نیستیم. بعد به مردم مسلمان یاد میدادند که با اهل کتاب معامله اقتصادی داشته باشید. دینتان جداست. اما روابط زندگیتان، حقوق شهروندی شما باید مراعات شود. گفت: چند درس در این کار است. شرایط فرق کرده است. الآن وام گرفتن گرفتن از یهودی یعنی وابستگی و ذلت و فقر اسلام، این شرایط فرق میکند. به امام صادق گفتند: علی بن ابی طالب فلان کار را میکرد. چرا شما نکردید؟ فرمود: شرایط آن زمان با این زمان فرق میکند.
گفتند: یهودیها که شنبه کلک زدند ما را گرفتند، خدا اینها را به شکل میمون درآورد. آیه قرآن است. یهودیها شکل میمون شدند. چرا لشگر بنی امیه در کربلا امام حسین را کشتند، شکل میمون نشدند؟ امام سجاد فرمود: بنا نیست خدا همه را یک کیفر می دهد! ابلیس مخالفت با خدا کرد. خدا هیچ کاری با او نداشت. گفت: تا روز قیامت هم هرکاری خواستی بکن. بعضیها را خدا در دنیا گوشمالی میدهد، اما بنا نیست تمام خلافکارها را در همین دنیا... قرآن یک آیه دارد میگوید: «وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِدا» (کهف/59) بعضیها را خدا فوری حالشان را میگیرد. آیهاش این است: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیر» (شوری/30) شنبه خراب کردی، یکشنبه سیلی میخوری. بعضی را خدا در همین دنیا، بعضی را آخر عمر، بگذار مردم جاوید شاه بگویند، سال 57 هم مرگ بر شاه میگویند. «وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِدا» یک موعدی دارد. عجله نکن.
بعضی را اصلاً خدا در دنیا، مثل صدام. تا دم اعدام هم کری میخواند. لااقل شاه وقتی میخواست برود، در فرودگاه گریه کرد. صدام گریه هم نکرد، خیلی قلدر بود. ولی قرآن میگوید: « أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِم» (آلعمران/178) مثل یک قطره چای! من چای میخورم عطسه میکنم. تا عطسه میکنم استکان تکان میخورد، یک قطره به عینک من میچکد. فوری پاک میکنم. یک قطره به لباسم میچکد. میگویم: خیلی خوب میرویم خانه میشوییم. یک قطره به قالی میچکد. میگوییم: باشد آخر سال که فرشها را میشوییم. یک قطره چای است. به عینک فوری، به لباس بعداً و به لباس آخر. بنا نیست که همه کیفرها را ما....
مناظره و گفتگو خوب است به شرطی که احترام باشد. جسارت نباشد، توهین نباشد. آدمی که منطق دارد چرا توهین کند؟ فحش برای کسانی است که حرف منطقی برای زدن نداشته باشند. ما باید یاد بگیریم که منطقی حرف بزنیم. حتی به مخالف هم اگر چیزی گفت، حرفش درست بود، بگوییم: هرچه شما بگویید من قبول دارم. آنجایی که حرفش درست است، بگویید: این تکه را قبول دارم. انصاف داشته باشید.
خدایا به ما یاد بده... سبک زندگی همین است که با دوست و دشمن چگونه برخورد کنیم. آداب گفتگو و آداب معاشرت، تمام قرآن سبک زندگی است. تمام نهجالبلاغه سبک زندگی است. تمام روایات ما سبک زندگی است. «قولوا» این رقم بگو. «لا تقولوا» این رقم نگو. «کلوا» این غذا را بخور. «لا تکولوا» این غذا را نخور. سبک زندگی که مقام معظم رهبری فرمود کل دین است. کل دین سبک زندگی است. با سلام و صلوات بر پیغمبر و اهلبیتش که به ما سبک زندگی را یاد داد.
برای اینکه از اینجا به مدینه هدیه کنیم، یک سلامی کنیم: «السلام علیک یا محمد بن علی، یابن رسول الله یا حجة الله علی خلقه السلام علیک و رحمة الله و برکاته» از اینجا سه صلوات میفرستیم و ثوابش را هدیه به امام باقر به مدینه میکنیم.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»