آموزش مهارتهای زندگی و شغلی به جوانان
تاریخ پخش: 30/06/96
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در محضر مبارک نیروهای مسلح هستیم. دفاع مقدس هست، زمانی که بحث را گوش میدهند، آنهایی که پای تلویزیون هستند زمان پخشش دفاع مقدس است. اول محرم تا هفتم هفته امر به معروف است. موضوع هم مهارت است. همه به هم میخورد چون خود مهارت یک معروف است. حدیث داریم امام فرمود: اگر کسی مهارتی نداشته باشد، دین فروشی میکند. حدیث مهمی است. «یعیش بدینه» (جامعالاخبار، ص 139) دین فروشی میکند. این مسألهی مهارتها که بین قوای مسلح و وزارت کار و کمیته امداد و صدا و سیما و دانشگاه، قراردادهایی که امضا شد و چراغ مهارت روشن شده است، در پادگانها انشاءالله دیگر اجرا شود. چون دیگر دیگران خواسته باشند یک سالن کارگاه بسازند، برای مهارت، گیر شهرداری هستند مجور بگیرند، گیر مصالح ساختمان، گیر نقشه، نظارت، آنقدر پادگان شما جا دارد که هرجا خواسته باشید یک سالن بسازید گیر نیستید. نیروی انسانی دارید، زمین دارید، دین دارید، عقل دارید، متخصص دارید، همه چیز هست بنابراین وقت اینکه...
1- برکات مهارتآموزی در پادگانها
من برکات این مهارت را بگویم. 1- پر کردن ایام فراغت به کار حلال و مفید؛ عزیزان ما در پادگانها مهارت رزمندگی میبینند. برنامههای شبانه و روزانه و جست و خیزها و اسلحههای مختلف و آشنایی با اسلحهها و و... باز هم ایام فراغت دارند. ایام فراغت پر شدنش مسأله مهمی است. این معروف است. ایام فراغت را به کار مفید و حلال پر کنیم.
2- آماده کردن جوان برای دهها سال خدمت؛ من بلند شوم بنویسم. بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع چیست؟ برکات مهارت، 1- پر کردن ایام فراغت، 2- کلید رزق در طول عمر، کسی که هنری در پادگان یاد گرفت، الآن پادگان تلخ است. اسمش را اجباری و تحمیلی میگذارند. لذا بچههای پادگان وقتی مرخص میشوند و پایانش میشود شیرینی میدهند. این شیرینی یعنی گیر کرده بودیم. راحت و آزاد شدیم. این تلخی را باید تبدیل کرد. این لیموترش را باید به لیمو شیرین تبدیل کرد که پدر و مادر گریه نکند و بگوید: بچهام دور است. بچهام چه میخورد و کجا میخوابد. بگوید: بچهام بی هنر رفت و با هنر برگشت. اعتقاد مردم عوض میشود و این خیلی مهم است. آماده کردن جوان برای دهها سال خدمت بیرون پادگان. این مسأله مهمی است. خوشحال کردن پدر و مادر باز یک معروف است.
توسعه خدمات به جامعه؛ الآن گاهی یک مسأله پیش میآید. در یک روستا میبینی صدها دیپلم است ولی یک آمپول زن نیست. این آمپول زدن چقدر مهارت میخواهد؟
2- تقویت انگیزه جوانان برای مهارت آموزی
پیداست مشکل ما مشکل انگیزه هم هست. نمیخواهیم کار کنیم. میلیونها افغانی در ایران هستند شاید یکی بیکار نباشد. ما میلیونها جوان لیسانس داریم که خیلیهایشان بیکار هستند. نمیخواهیم کار کنیم. از اول بد تربیت شدیم. تا مدرسه ما تعطیل میشود، امروز به مناسبت برف و باران مدارس تعطیل است. بچهها میگویند: جان! معلم میگوید: آخ جون! ما گیر اخلاقی داریم. حال نداریم! حالا باید برای ایجاد انگیزه چه کار کرد؟ من یک کتاب در این زمینه نوشتم. چگونه میشود انگیزه را تقویت کرد؟ کم شدن هزینهها که برای ساخت و تجهیزات کارگاهها لازم است. خود بچهها برای خودشان مینویسند: دانشجو خوابگاه میخواهد. خوابگاه نداریم! میگوییم: دانشجو شما چهار سال میخواهید در خوابگاه باشید. بیست روز هم عملگی کنید. آهن و مهندس و نقشه برای وزارت علوم، تو که میخواهی چهار سال در خوابگاه بخوابی، چند روز هم عملگی کن، خودت برای خودت جا درست کن. نمیخواهیم کار کنیم، یک نهضتی باید بشود. یعنی این کار بخشنامهای نیست. این کار نیاز به یک سوز و شور و هیجان دارد. هیجان باشد کار راه میافتد.
خارجیها تحقیق کردند که اگر کسی که غذا میخورد با اشتها غذا بخورد، به او نگاه کنی اشتهای شما هم زیاد میشود. اما اگر کسی اشتها ندارد و فیلم بازی میکند، غذا میخورد. شما هم نگاهش کنی گرسنه نمیشوی. یعنی آن هیجان اشتها اثر میگذارد در... در قرآن برای مصرف میوه میگوید: بهشتیها هر میوهای میخواهید بخورید. «وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُون» (واقعه/20) یعنی هر رقم میوه میخواهی بخور. بحث اشتها نیست. اما به گوشت که میرسد میگوید: «وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُون» (واقعه/21) گوشت را اگر اشتها داری بخور. میوه را اشتها نداشتی بخور. اما گوشت را اگر اشتها داشتی بخور. این مهم است که چه کسی انگیزه دارد. سوز دارد، خدا به یکی از انبیاء گفت: میدانی چرا تو را پیغمبر کردم؟ گفت: نه! گفت: در تو یک سوزی بود که در دیگران نبود. من جوان بودم از امام شنیدم، فرمود: دیشب تا صبح یک ساعت خوابیدم. تا صبح به علمای شهرها نامه نوشتم به فریاد اسلام برسید. آن سوز امام مهم است. یک روز امام با هیجان، هر روز ورزش میکردند. از طریق راه رفتن ورزش میکرد. یک روز دیدند وقتی قدم میزد ذکر هم میگفت. استفاده بهینه! یک روز دیدند امام همینطور که قدم میزند لبش را هم دندان میگیرد. گفتند: شما امروز قدم میزنی لبت را هم میجوی؟ گفتم: ناراحتم! به رسول الله توهین شد! سلمان رشدی را باید کشت. کاش جوان بودم خودم او را میکشتم! این سوز خیلی ارزش دارد. بخشنامهای نیست یعنی باید از مخ تا کف پا سوز باشد.
ادامه مطلب ...